گاه یادمان می رود! - اینفو
طالع بینی

گاه یادمان می رود!

سوار پراید، یا نه، پژو ات هستی. توی خیابان. پشت چراغ قرمز ایستاده ای. پورشه مشکی شاسی بلندی می آید کنارت متوقف می شود. زیرچشمی نگاهی به پورشه می اندازی و بعد اگر بتوانی و زشت نباشد، نگاهی به راننده اش.

 

با خود فکر می کنی: «چه ابهتی! لامسب چی هست! ببین خدا به اینا داده و به ما نه... خدایا ما چی مون کمتره از اینا!؟ چرا به ما ندادی؟ ...» و شروع می کنی توی ذهنت به مرور نداشته هایت و مرور چیزهایی که دوست داری می داشتی و نداری. و فراموش می کنی خیلی چیزها را!

* * *

توی یکی از خیابان های پایین شهر هستی. از جلوی نانوایی رد می شوی. نانوایی خلوت است. پرایدت را ، نه پژو ات را گوشه خیابان پارک می کنی. می روی طرف نانوایی. روی در نانوایی یک برگ کاغذ چسبانده اند: «مشتری عزیز لطفا...» رد می شوی. بقیه اش را نمی خوانی. وارد نانوایی می شوی.

20 تا نان لواش می خواهی. پولت را می دهی. نان ها را یکی یکی تا می کنی. نگاهت می افتد به کاغذی که به دیوار زده شده. مشابه همان است که روی در  هم بود:

«مشتری عزیز، لطفاً تقاضای نسیه نفرمایید. نه یکی نه پنج تا، نسیه نمی دهیم»

با خود فکر می کنی: «5 تا نان لواش تقریباً 600 تومان. نسیه!؟ یعنی کسی هست که...»

دوباره یادت می آید. خیلی چیزها یادت می آید. خدا را شکر می کنی. پورشه را فراموش می کنی!

تیم تولید محتوا
برچسب ها : هیچ
تاریخ انتشار :
سوالی دارید؟

این مطلب چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ امتیاز بدید.

  • مقاله فعلا 3.43/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

 میانگین رتبه : 3.4   از  5 (7 رای ثبت شده)

جهت دریافت جدیدترین داستان هااپلیکیشن اینفو را بر روی گوشی موبایل و تبلت خود نصب نمایید

آخرین مطالب ارسالی)
آخرین مطالب ارسالی

نوشتن نظر


 
 
 من را بیاد بیاور

سومین حرف کلمه fwsd چیست?