حرمسرای قذافی6 - اینفو
طالع بینی

حرمسرای قذافی6

برای من کاملا روشن شد که فاطمه روابط بسیار نزدیکی با دیکتاتور برقرار کرده بود. او در چندین نوبت مختلف در بنغازی و سرت و نیز در سفرهای تفریحی به صحرا قذافی را همراهی کرده و با همسرش صفیه و دخترانشان عایشه و حنا همنشین و معاشر شده بود.
فاطمه گفت که خاطرات خوبی از این قبیل زیاد دارد.
و البته کار و کاسبی خوبی هم بود
رانندگان باب العزیزیه نقش مهمی در حمل و نقل مهمانان مؤنث قذافی داشتند.
تعداد سفرهای این چنین به راستی بیشمار بود.
حسین یکی از رانندگان باب العزیزیه که برای اداره تشریفات کار میکرد در گفتگویش با من از سفرهای بی پایانش به هتل المهاری و فرودگاه برای آوردن دختران جوان به باب العزیزیه حرف زد دخترها از سراسر جهان به طرابلس می آمدند کشورهای حاشیه خلیج (فارس)، بوسنی و هرزگوین صربستان ،بلژیک ،ایتالیا ،فرانسه و اوکراین آنها تقریباً حول و حوش بیست سال داشتند و حتا بدون آرایش صورت هم زیبا بودند و موهایشان هم معمولا بلند بود.
فردی در اداره تشریفات مسئول خوشامدگویی به آنها بود و سپس آنها مستقیماً به هتل برده میشدند و در اینجا چند ساعتی یا حتا چند روزی منتظر میماندند تا حسین یا دیگر رانندگان بیایند و آنها را به باب العزیزیه ببرند.
حسین به من گفت:
من در محوطه پارکینگ اقامتگاه قذافی در باب العزیزیه در داخل ماشین منتظر میماندم ، حول و حوش ساعت پنج صبح دختری که از هتل آورده بودمش ضربه ای به پنجره ماشینم میزد و من او را به هتل برمی گرداندم و همیشه یک ماشین حامل نگهبانهای قذافی هم از پشت سر اسکورتمان میکرد.
بعضی از دخترها شاد و خرم از اقامتگاه رهبر بیرون می آمدند، برخیها هم آشفته و پریشان...
بعضیها روز بعد لیبی را ترک می کردند در حالی که ممکن بود برخی از آنها چند شب متوالی دیگر هم به باب العزیزیه احضار شوند.
آنها همگی با یکی دو ساک و چمدان کوچک از راه میرسیدند اما اکثرشان موقع عزیمت چند چمدان بزرگ به همراه داشتند.
حسین معمولا در آینه عقبی ماشینش میتوانست دسته های اسکناس را ببیند.
به جان پسرم قسم میخورم یکی از آنها یک اسکناس صددلاری از کیف سامسونتش بیرون کشید ، کیفی که مالامال از بسته های اسکناس صددلاری بود و با آن شروع کرد به کشیدن کوکائین صد دلاری!
خیلی بیشتر از حقوق یک ماه...
وختر دیگری را به یاد دارم که یک خواننده مشهور لبنانی بود و شبی را با قذافی گذرانده بود.
او به بانک رفت و چک یک میلیون یورویی را نقد کرد ، اسکناسهای پانصد یورویی را خودم دیدم که برایش بسته بندی کردند و و در کیفش جا دادند.
این صحنه را که دیدم به قدری از رژیم بدم آمد که تصمیم گرفتم از شغلم استعفا بدهم.
من تا آن زمان گمان میکردم قذافی آدم معتبر و محترمی است ، اما با دیدن این صحنه فهمیدم آدم بی شرفی است که پول بیت المال را صرف حوائج این چنینی
میکند.
یکی از همکاران حسین که مثل خودش مسئول حمل و نقل دخترها بود، گفت که بارها پرستاران اوکراینی به هتل فرستاده میشدند تا از خود او در مقابل چشمان همه آزمایش خون بگیرند.
ظاهراً هدف از این نمایش دروغین این بوده که به مهمانان مؤنث قذافی در هتل بگویند گرفتن آزمایش خون از آنها چیز عجیبی نیست و این آزمایش برای همه کسانی که به باب العزیزیه رفت وآمد دارند واجب و ضروری است و حتا راننده هم باید این آزمایش را بدهد.
دغدغه معروف معمر قذافی درباره زنان بعضی وقتها به بروز خشم و غضب سیاستمداران خارجی منجر میشد.
یک بار وزیر امور خارجه سنگال با عصبانیت گزارش داد که او در جریان یکی از سفرهایش به لیبی تحت هیچ عنوانی حاضر نشده بود تنها زن عضو هیئت همراهش را در طرابلس جا بگذارد
ظاهراً قذافی اصرار کرده بود که این زن جوان باید برای مدتی در طرابلس مهمان وی باشد.
در مورد دیگری وزیر خارجه کشور آفریقایی مالی موقعی که فهمید مأموران رژیم لیبی از زنان تبعه کشورش در یکی از هتلهای طرابلس آزمایش ایدز میگیرند از دولت لیبی خواستار توضیح شد؛ که البته هیچ پاسخی دریافت نکرد.
یک سیاستمدار نیجریه متوجه شده بود که فرستادگان قذافی در کشورش در حالی که عکسهایی از چند دختر جوان نیجریه در دست دارند پرس و جو کنان در پی یافتن آنها هستند.
او پی برد که قذافی این دخترها را در حین سفر اخیرش به نیجریه دیده بود و حالا میخواهد آنها را بیابد و به طرابلس دعوت کند.
لازم به گفتن نیست که اعتراضهای این سیاستمدار به رفتارهای زشت قذافی و فرستادگانش به نتیجه مشخصی ختم نشد.
در مورد دیگری دخترانی که تبعه یک کشور خارجی بودند و به دعوت قذافی
به لیبی آمده و در طرابلس اقامت کرده بودند ناگهان با مشکلی روبرو شدند مأموران قذافی از راه رسیدند و پاسپورتهای آنها را مصادره کردند.
ظاهراً ارباب مایل بود آنها مدت بیشتری در طرابلس بمانند .
دخترها نگران و دچار این احساس شدند که در هتل ، توقیف شده اند.
لذا به سفیر کشورشان مراجعه کردند رژیم بلافاصله پاسپورتها را پس داد تا گند قضیه بیشتر در نیاید.
اما از همه اینها جالبتر بحران دیپلماتیکی بود که بین لیبی و سنگال رخ داد.
این بحران ثمره تلاشهای جلب رضایت قائد اعظم از طریق تأمین هر چه بیشتر زنان زیبا برای او بود.
شرح مفصل ماجرا از این قرار است
حکومت لیبی از مدتها پیش اعلام کرده بود قصد دارد در سالگرد به قدرت رسیدن سرهنگ قذافی ، مراسمی با حضور صدها مانکن آفریقایی در طرابلس برگزار کند و البته طبق معمول با ولخرجیها و بریز و بپاشهای آن چنانی!
سفارتخانه های لیبی در کشورهای آفریقایی موظف شدند از همه تماسها و ارتباطات خود در عالم مد لباس استفاده کنند و تاپترین زنان تلفنی در کشورهای حوزه مأموریتشان را شناسایی و جهت اعزام به طرابلس استخدام کنند.
در سنگال این وظیفه به عهده خواهران دوقلوی نانسی و لیلا گذاشته شد
این دو که دختران یک بازیگر معروف سنگالی بودند قبلا نیز برای قذافی کار کرده بودند
اما آنها این بار مرتکب چند بی احتیاطی شدند.
آنها کار انتخاب و استخدام را در وسط یکی از خیابانهای پایتخت داکار انجام دادند و در پایان مرحله استخدامی اعلام کردند مانکنهای منتخب در روز ۲۸ اوت در
فرودگاه داکار حاضر باشند تا برای اقامت یک هفته ای به طرابلس لیبی پرواز داده شوند به این ترتیب در ساعت هفت صبح روز ۲۸ اوت ۲۰۰۱ حدود صد دختر قدبلند و ترکه ای ملبس به لباسهای آن چنانی و آکنده از امید در سالن فرودگاه داکار به صف شدند تا سوار هواپیما شوند.
کاردار سفارت لیبی در سنگال در باند فرودگاه حاضر بود تا مطمئن شود همه خانمهای جوان سنگالی بی هیچ مشکلی سوار جت بوئینگ ۷۲۷ میشوند که توسط دولت لیبی اجاره و به داکار آورده شده بود.
اما چند دقیقه مانده به تیک آف هواپیما ، توجه نیروهای امنیتی و مأموران پلیس حاضر در فرودگاه معطوف به این دختران شد.
آنها نه بلیت داشتند نه ویزا و بعضی هایشان زیر سن قانونی بودند.
مأموران بلافاصله مقامات بالاتر را خبر کردند و به آنها گفتند قضیه مشکوک است مقامات هم گفتند که به هواپیما اجازه پرواز داده نشود.
دولت سنگال که اصلا آمادگی برخورد با چنین قضیه ای را نداشت بلافاصله تلاش حکومت لیبی برای خارج ساختن دختران جوان سنگالی از کشور را محکوم کرد.
وزیر امور خارجه سنگال با عصبانیت گفت این قضیه گویای آن است که دیپلماسی لیبیایی «غیرقابل قبول و غیر دوستانه» است و اضافه کرد سنگال کشور بی در و پیکری نیست.
چند ساعت بعد ، وزیر کشور سنگال بیانیه ای قرائت کرد که در آن اشاره شده بود دخترهایی که لیبی سعی کرده از مرزهای ملی ما خارج کند ، بخشی از یک شبکه فحشای بین المللی هستند و ما این موضوع را برای رسیدگی به اینترپل محول خواهیم کرد.
روزنامه ها با آب و تاب بسیار خبر را منتشر کردند روزنامه سنگالی در صفحه اولش تیتر زد:
در تلاش برای خارج کردن زنان جوان سنگالی از کشور ؛ دولت لیبی مقصر است.
علاوه بر این سفیر سنگال در لیبی برای مشورت به داکار فراخوانده شد
هیئتی از لیبی به سنگال فرستاده شد تا با وزیر امور خارجه و وزیر فرهنگ سنگال دیدار کند.
رئیس جمهور سنگال رسماً اعلام کرد که احساساتش جریحه دار شده است.
او که حسابی عصبانی شده بود به قذافی زنگ زد و به وی اعتراض کرد.
لیبی با دستپاچگی هر چه تمام همه کانالها و تماسهای دیپلماتیک خود را به کار انداختند و هر تضمینی را که لازم بود به سنگال دادند تا روابطشان با این کشور بیش از این آسیب نبیند.
البته مانکنهای مؤنث بخشی از دنیای فانتزی دیکتاتور بودند
در کشوری که حداقل ۹۵ درصد زنان محجبه اند، قذافی مدام درصدد برگزاری نمایشهای مد بود و دوست داشت این نمایشها را حین ضیافتها جشنواره ها و حتا جلسات دیدار سران کشورها برگزار کند. الفادی، طراح معروف مد لباس که زاده نیجریه و ملقب به «جادوگر صحرا» است و از نظر خیلی ها علمدار مد آفریقایی در سطح جهان به شمار میرود
در مصاحبه ای که با او داشتم ارادت ابدی خود را به قذافی ابراز کرد او به من گفت: آه، صادقانه به شما میگویم که قذافی از من حمایت کرد ، او پول زیادی به من داد و برای برگزاری نمایشهای مد و لباسم به من کمک مالی کرد.
او ایمانی مثال زدنی به آفریقا داشت و حاضر بود برای خدمت به کشورش هر کاری بکند و به نمایشهای مد نیز بسیار علاقمند بود.
از الفادی پرسیدم آیا واقعاً این حرف را صادقانه میگوید؟
جواب داد کاملا!
شما باید بدانید که قذافی برای برپایی اولین جشنواره بین المللی مد آفریقایی که در نیجریه برگزار شد چه کمکهای زیادی به من کرد؛ همان نمایشی که بعدها شهرت
جهانی پیدا کرد او نمایندگان و مانکنهای لیبیایی را به نیجریه فرستاد هر چه از او میخواستم دریغ نمیکرد! بله باید هم که دریغ نمی کرد.
الفادی نمی دانست ، اما من میدانستم قذافی از دیدار با مانکنهای شاخص آفریقایی چه لذتی میبرده و این لذت چنان ارزشی برایش داشته که حاضر به ارائه هر کمکی به طراح و خالق آن نمایش مد بوده است.
«اما تو را به خدا آقای الفادی شما خبر نداشتید که قائد اعظم یک متجاوز درنده است؟»
«بله شایعاتی وجود داشت مبنی بر این که قذافی و اطرافیانش به جنس مخالف علاقمندند خوب میدانید، لیبیایی ها زن باره هایی کبیرند.
من خودم از ریسکهایی که وجود داشت مطلع بودم اما هرگز درگیر اموری مثل فحشا نشدم برای نمونه قبل از برگزاری یک نمایش مد در شهر سرت لیبی دخترهای مانکن را دور خودم جمع کردم و به آنها گفتم مراقب خودتان باشید کنار هم باقی بمانید و هوای یکدیگر را داشته باشید و هرگز تنها بیرون نروید
ن همیشه آنها را همراه خودم به خانه
برمی گرداندم.»
در نوامبر ۲۰۰۹ رئیس همیشه کاردان اداره تشریفات قذافی با آژانس ایتالیایی مخصوص استخدام مهماندار هواپیما، تماس گرفت و به آنها گفت
که قائد اعظم لیبی هم اکنون برای شرکت در کنفرانس فائو (سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد درباره گرسنگی در جهان ) در رم به سر میبرد و ایشان میخواهد از این فرصت استفاده و برای
گروهی از زنان ایتالیایی سخنرانی کند و لذا نیاز به دویست زن ایتالیایی هست. آژانس ایتالیایی هم در آخرین لحظات از طریق اینترنت فراخوانی برای استخدام دویست زن منتشر کرد.
این زنان باید بین ۱۸ تا ۳۵ سال میداشتند جذاب میبودند
قدشان حداقل ۱۷۰ سانت میبود
خوش لباس میبودند
اما از پوشیدن دامنهای کوتاه و پیراهنهای یقه باز خودداری میکردند.
این دویست زن در ازای دریافت شصت یورو استخدام شدند آنها تصور میکردند که قرار است برای یکی دو ساعت به عنوان سیاهی لشکر در صحنه ای از یک فیلم سینمایی جلوی دوربین حاضر شوند هیچ کدام آنها اصلا نمیتوانست حدس بزند که اتوبوسها آنها را به اقامتگاه سفیر لیبی در رم خواهد برد و در اینجا با غافلگیری بزرگی روبرو خواهند شد.
معمر قذافی رهبر لیبی با یک ساعت تأخیر با لیموزین سفیدرنگی وارد اقامتگاه سفیر لیبی شد و در حالی که دو بادیگارد مؤنثش وی را همراهی میکردند قدم به داخل جلسه گذاشت تا با استفاده از مترجم سخنرانی طولانی برای حضار تماماً مؤنث ایراد کند.
سخنرانی طولانی برای حضار تماماً مؤنث ایراد کرد
سخنرانی اش درباره مذهب اسلام بود گفت:
«اسلام» علیه زنان نیست»
سخنرانی بی سروته بود که او با توسل به آن انتظار داشت گفتگویی را با حضار آغاز و برخی دروغ ها را تصحیح کند:
شما باور کرده اید که عیسی مسیح به صلیب کشیده شد اما این حقیقت ندارد؛ خداوند او را به بهشت برد.
آنها کسی را به صلیب کشیده بودند که شبیه مسیح بود زنان جوان که یک جلد قرآن و یک جلد کتاب سبز در دست داشتند جلسه را ترک کردند
مطبوعات ایتالیایی و برخی سیاستمداران این کشور از جلسه قذافی با زنان ایتالیایی عصبانی شدند و این سؤال را مطرح کردند که منظور و هدف دیکتاتور لیبی از این کار چه بوده است.
اما لوندرو مدیر آژانس ، آماده دفاع از قائد اعظم بود
هیچ یک از دخترها شب را در اقامتگاه قذافی نگذرانده بودند؛ لوندرو آنها را بارها شمرده بود
این قضیه، بنا به گفته لوندرو خیلی ساده مربوط میشد به همایشی برای یک بحث داغ درباره مذهب و فرهنگ لیبیایی!
قائد اعظم احساس میکرد پاره ای سوء تفاهم ها و بی اطلاعیها درباره کشورش وجود دارد بنابراین او فقط آرزوی یک چیز را داشت نزدیک تر کردن فرهنگها به هم و برقراری یک گفتگو بین جوانان لیبی و جوانان غربی
او از حضار خواست سؤالهایشان را مطرح کنند و بعد صبورانه پاسخشان را داد میتوانم به شما اطمینان دهم که آن دیدارها تجربه منحصر به فردی برای همه آن دخترها بود!
قائد اعظم باهوش بود! البته او توقع نداشت درخواستش برای اسلام آوردن باعث شود بخشی از حضار آمادگی اسلام آوردن ابراز کنند.
اما او میدانست که رسانه ها پوشش خبری گسترده ای به موضوع میدهند.
نشست رم تکرار شد تا قذافی
برای آنها سخنرانی کند
تأکید میکند که چند پسر و تعدادی دختر «معمولی» هم در این جلسات حضور داشتند.
تعداد بسیار کمی از حضار گفتند که حاضرند اسلام بیاورند و شماره تلفنهایشان را به یکی از اعضای ستاد قذافی دادند که او هم به سرعت در دفترچه اش نوشت ستاد قذافی که از خدمات آژانس دختریابی رضایت داشت روابط کاری مستحکمی را با آن بنیان گذاشت این آژانس بعداً مأموریت پیدا کرد جوانان ایتالیایی را در قالب تورهای توریستی به طرابلس بیاورد.
آژانس هر بار بین دوازده تا بیست و چهار نفر را به لیبی برد.
دولت لیبی همه هزینه ها را میپرداخت. مدیر آژانس میگوید هدف از اقامت این جوانها در لیبی ژرف تر کردن پیوندهای آنها با فرهنگ و سبک زندگی لیبیاییها بود.
یکی از همین دخترها که یک بازیگر انگلیسی ایتالیایی است بعدها به من گفت سفر به لیبی برایش در حکم تعطیلات معرکه ای بود او از این که در یکی از سفرهای قائد اعظم به صحرا حضور داشته و صبحانه را شامل شیر شتر و خرما با او صرف کرده بود خیلی هیجان زده بود.
او در جریان این سفر متقاعد شده بود که «برخورد با زنان در لیبی بهتر از هر جای دیگری در دنیاست»
بعضی از دخترها چنان تحت تأثیر قرار گرفته بودند که بعداً در تظاهراتی که علیه حملات نظامی ناتو به لیبی برگزار شد شرکت کردند و حتا گروه کوچکی از آنها به هزینه آژانس به طرابلس رفتند تا در گرماگرم بمبارانهای طرابلس حمایت خودشان را از قائد اعظم ابراز کنند!
لوندرو به ایتالیا برگشت صحنه هایی که در طرابلس دیده بود تأثیر شوک آوری بر روی او گذاشته بود او همراه خودش نامه ای از قذافی آورده بود؛ نامه درخواست کمک قذافی از برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا که درست قبل از عزیمت شتاب آلودش از باب العزیزیه نوشته و آن را به
دست لوندرو سپرده بود.
به این ترتیب مدیر یک آژانس مخصوص مانکنها و مدلینگ تبدیل شده بود به آخرین نامه رسان یک دیکتاتور در حال فرار...
از اولین دیدارم با ثریا در پاییز ۲۰۱۱ ، دلمشغول فقط یک اسم شده بودم.
مبروکه!
با صدا و طنین این اسم چندان آشنا نبودم هرچند میدانستم «مبروکه» به زبان عربی یعنی آدمی که متبرک شده یا آدم خوشبخت؛ کلمه ای هم خانواده کلمات «مبارک» و «تبریک» که عربها در مواجهه با ضیافتهای عروسی و عیدهای ملی و مذهبی و غیره به صاحبان ضیافتها میگویند تا ترجمان آرزوهای خوبشان برای آنها باشد.
ثریا با چنان تندی و تلخی ای نام مبروکه را به زبان میآورد و به هنگام بیان خاطرات تلخش که می دانست کسی به این راحتی باورشان نخواهد کرد چنان نگرانی ای در چشمانش پدیدار میشد که این نام تاریک ترین رنگها و بدترین شرارتها را در ذهنم تداعی میکرد
این زنی که آماده بود تا هر جرم و جنایتی را برای رضایت اربابش انجام دهد اربابی که یک دیوانه به تمام معنا بود چه کسی میتوانست باشد؟
او چه نوع رابطه ای با اربابش داشت؟
آیا کارش را بر حسب زور و اجبار انجام میداد یا برحسب شیفتگیبه ارباب؟
آیا جاه طلبی و بلند پروازی انگیزه بخش خوش خدمتی هایش به دیکتاتور لیبی بود یا عطش ثروت و قدرت یا شاید هم شور و شوقی که او برای برآورده ساختن نیازها فانتزیها و انحرافات اخلاقی دیکتاتور ابراز میکرد برآمده از تکانه های روحی پیچیده تر و تاریکتری بود؟
آیا خدمتگزاری به ارباب راهی بود برای سرپوش نهادن بر حقارتهای شخصی و زخمهای پنهان درونی؟
آیا داشت انتقام میگرفت؟
او قبل از آمدن به باب العزیزیه چگونه زندگی را سپری کرده بود؟
ثریا چیزی نمی دانست یا خیلی کم میدانست و بنابراین نتوانست کمک چندانی به من بکند.
مبروکه رباینده ، زندانبان و شکنجه گر ثریا بود.
او زندگی ثریا را عامدانه و برای همیشه نابود کرده و در عرض پنج سالی که ثریا اسیر دستش بود هرگز کوچکترین نشانه ای از انسانیت یا رحم و شفقت به او ابراز نکرده بود.
مبروکه از همه تعرضهای جنسی اربابش خبر داشت و در واقع تسهیل کننده این تعرضها بود.
او از همه توهینها آزارها و بی رحمیهای قذافی در برخورد با بردگان جنسی اش خبر داشت.
شاهد این حوادث بود و در شکل گیری آنها مشارکت داشت.
او همان طور که یکی از همکاران قذافی به من گفت یک خانم رئیس به تمام معنا وحشتناک بود و هیچ کس هیچ شکی نداشت که مبروکه هم خودش زمانی معشوقه قذافی بوده است.
اما آدم باید در مجاورت قائد اعظم زندگی کرده باشد تا معنای این حرف را بداند!
مبروکه برای خارجیها برای کسانی که بیرون باب العزيزيه بودند، فخر فروشی میکرد و پشت چشم نازک میکرد خودش را به عنوان یکی از نزدیکترین مشاوران قذافی به رخ میکشید و طوری با دیپلماتها برخورد میکرد انگار مهمترین فرد در لیبی پس از قذافی است.
مدتی طول کشید تا توانستم مبروکه را در عکسهای رسمی شناسایی کنم موقعی که قائد اعظم قدم بر فرش قرمزی میگذاشت که در برخی فرودگاههای خارجی به مناسبت ورودش پهن کرده بودند مبروکه غالباً در حاشیه و در سایه قذافی می ایستاد.
او جای خود را در پاویون تشریفات فرودگاه به آمازونهای پرزرق و برق میداد اما در جایی پشت سر قذافی به دور از عدسی دوربینها میماند و با چشمان تیزبینش صحنه را زیرنظر میگرفت.
موهای قهوه ای اش همیشه در پشت سرش جمع شده بود.
چهره اش زیبا و جذاب نبود هرگز آرایش نمیکرد ، لبها و دهانش حالتی عبوس داشت و به نظر آدم خشک و ملال آوری میرسید.
اما یکی از سفرای اروپایی به من گفت: درست است که مبروکه بدلباس بود و به سرو وضعش نمیرسید اما آدم خشک و ملال آوری نبود در او هیچ نشانی از عشوه گری یا علاقه به زندگی لوکس و فاخر وجود نداشت و هیچ وقت هم سعی نمیکرد هیچ مردی را اغفال کند.
اما به نظرم در جوانی زیبا بود و شما میتوانستی نشانه های این زیبایی را در چهره اش ببینی.
به نظرم حدود پنجاه سالی سن داشت.
بسیاری از سران کشورها ، وزرا و دیپلماتهای خارجی طی سفرهای رسمی ، اجلاس سران آفریقایی یا کنفرانسهای بین المللی مبروکه را دیده بودند.
بعضی از اروپاییها و فرانسویها برای نمونه سسیلیا سارکوزی به صورت مستقیم با مبروکه در تماس بودند و او طرف مذاکره شان به شمار میرفت
یکی از این مذاکرات درباره آزادی تعدادی پرستار بلغاری بود که دولت لیبی آنها را به اتهام واهی آلوده کردن کودکان لیبیایی به ویروس ایدز از طریق تزریق واکسنهای آلوده زندانی کرده بود.
مبروكه ظاهراً فقط مسئول امور تشریفات قذافی بود اما همه میدانستند که او رابطه بسیار نزدیک و البته صمیمی با شخص قذافی دارد.
مبروکه گوش رهبر لیبی بود و بنابراین هر مقام داخلی و خارجی که میخواست پیامی به قذافی برساند آن را به مبروکه میگفت.
جدای از همه اینها مبروکه هر کاری میکرد تا نشان دهد قدرتش فراتر از گستره تشریفات است، تا نشان دهد او همان زنی است که از اعتماد قائد اعظم برخوردار است ، تا نشان دهد نقش تعیین کننده ای در انتصاب وزرا و سفرا دارد و نقش او به صورت روزافزونی یک نقش سیاسی است.
به راستی گاهی وقتها مستقیماً به کاخ الیزه مقر حکمرانی رئیس جمهور فرانسه زنگ میزد تا توضیحات بیشتری در باره فلان سیاست فرانسه در مورد فلان کشور آفریقایی بخواهد.
علاوه بر همه اینها این طور تصور میشد که مبروکه نفوذ زیادی برقبیله طوارقی ها دارد و با رهبران این قبیله در کشورهای لیبی الجزایر ،مالی، نیجریه و موریتانی در ارتباط است.
پس لازم به گفتن نیست که رهبران طوارقی هم برای مبروکه احترام قائل بودند
هر چند فرانسویها نظر کاملا مخالفی درباره اش داشتند.
سازمان اطلاعاتی فرانسه که مبروکه را سایه به سایه در حین سفرهایش به پاریس تعقیب میکرد در گزارشی داخلی از او به عنوان «پاانداز معمر قذافی» نام برده است سفیر سابق فرانسه در لیبی خیلی خونسردانه به من گفت
مبروکه شریف برای خرید به پاریس سفر می کرد
پرسیدم چه جور خریدی؟
جواب داد او به پاریس میآمد تا برای قذافی دختران زیبای جوان را انتخاب و استخدام کند و ترتیب اعزام آنها را به لیبی بدهد
بله کار اصلی اش همین بود او در هتلهای لوکس خیابان شانزه لیزه پاریس اقامت می کرد و با آن اعتماد به نفس مثال زدنی از همه روابط و آشنایان خود برای انجام وظیفه اصلی اش بهره می برد.
او یکی از روزها در یک مهمانی در پاریس با کارولین سارکوزی خواهر ناتنی پرزیدنت سارکوزی آشنا شد.
روز بعد به همراه مترجمش و راننده سفارت لیبی در پاریس به دفتر کار کارولین هجوم آورد تا از او بخواهد نسخه ای از کتابش را که به طراحی داخلی و دکوراسیون منزل مربوط میشد به قائد اعظم تقدیم و برایش امضا کند.
مبروکه از خواهر ناتنی رئیس جمهوری فرانسه خواست این جملات را در بالای صفحه اول کتاب تازه منتشر شده اش بنویسد:
تقدیم به برادرمان قائد اعظم!
امیدوارم از مطالعه این کتاب که درباره خانم های زیبای پاریسی است لذت ببرید انقلابیون لیبیایی این کتاب را در اوت ۲۰۱۱ موقع مصادره ویلای شیک و فاخر عایشه دختر قذافی در طرابلس پیدا کردند ،البته هدف مبروکه این بود که روزی خواهر زیبای رئیس جمهوری فرانسه را به پایتخت لیبی بیاورد.
مبروکه اگر خبردار میشد فلان شاهدخت عربی دختر پادشاه عربستان یا امیر قطر در پاریس است بلافاصله با او قرار ملاقات میگذاشت.
یک بار مبروکه به دیدار رشیده داتی وزیر دادگستری آفریقایی تبار فرانسه رفت تا طرح دوستی و آشنایی با این زن زیباروی فرانسوی را بریزد.
مبرو که فهرستی از وزرای مؤنث و چهره های زنانه متنفذ جهان عمدتاً با پس زمینه های اسلامی در اختیار داشت و در هر سفری که به خارج میکرد حتماً به دیدار تعدادی از آنها میرفت.
او از پاریس به همکارش سلما در طرابلس زنگ می زد و می گفت از قائد اعظم بخواه که مقداری پول برای شاهدخت ایکس در اختیارم بگذارد.
یا یک جعبه از آن آویزهای طلا را برایم بفرست میخواهم به تعدادی از همسران سفرا هدیه بدهم.
او برای خرید به فروشگاه لوازم آرایشی «سفورا» میرفت تا برای حرمسرای اربابش عطر و ماتیک و غیره بخرد و یا ممکن بود دوباره به سلما زنگ بزند و بپرسد قائد اعظم به چه چیزی نیاز دارد!
قائد اعظم مصرف کننده کرم پودر پنکیک کانسیلر و لوازم آرایشی از این دست بود. این محصولات آرایشی مخصوص خانمهاست اما قائد اعظم هم مصرف کننده بود.
مبروکه به برخی فروشگاههای لوکس و معروف رستورانهای سطح بالا یا کافه های شیک سر میزد تا زنان خوشگل را پیدا و سر صحبت را با آنها باز کند.
او عمدتاً دخترهای کم سن و سال مراکشی یا دخترهایی را که میتوانست با آنها عربی حرف بزند ترجیح میداد.
برای همصحبت شدن با دختران فرانسوی از خدمات مترجمش که مرد بسیار خوش سروزبانی هم بود استفاده میکرد.
آیا شما با کشور لیبی آشنایی دارید؟
آه این کشوری است که شما حتماً باید آن را کشف کنید!
دوست دارید دیداری از کشور ما داشته باشید؟
من میتوانم شما را به لیبی دعوت کنم حتا میتوانم ترتیب دیدار شما را با قائد اعظم بدهم.
مبروکه با قربانی بالقوه اش عکس میگرفت و آدرسش را یادداشت میکرد.
او همواره مشغول شکار بود و برای شکار از هر ابزاری استفاده میکرد
شبی در طرابلس یکی از رؤسای قبیله طوارقیها که اطلاعات خوبی از دوران جوانی مبروکه داشت موافقت کرد با من در این باره حرف بزند.
ما در رستورانی در قسمت قدیمی طرابلس با هم دیدار کردیم من برای خودم کوسکوس همراه گوشت شتر سفارش دادم !
رئیس مردی بود خوش رفتار و منشی شبیه اشراف زاده ها داشت ، شلوار جین خوش دوختی با یک ژاکت کشمیر پوشیده بود.
قبل از این که دفترچه یادداشتم را باز کنم بازویم را گرفت و در حالی که به چشمانم خیره شده بود با صدایی آرام و جدی اعلام کرد
مبروکه خود شیطان است!
او برای لحظه ای مکث کرد تا انگار تأثیر کلامش را بیشتر کرده باشد و بعد ادامه داد:
مبروکه تجسم شیطان و به طرز موحشی در کار خود ماهر است.
او برای رسیدن به هدفش حاضر است مرتکب هر کاری شود ، دروغ ، دسیسه، خیانت، فساد ، جادوی سیاه...
او آدم به شدت نترس و خطرناکی است مثل مار حرکت میکند و میتواند گنجشک را رنگ کند و جای قناری به مردم بفروشد.
پدر مبروکه از طبقه اشراف طوارقی بود اما عاشق زنی از طبقه پایین شد؛
این دو با هم ازدواج کردند و صاحب دو فرزند دختر شدند.
مبروکه و خواهر بزرگترش...
پدر و مادر مبروکه خواهر بزرگتر او را به بردگان داده بودند تا نزد آنها بزرگ شود رئیس برایم شرح داد که این یک رسم باستانی است.
موقعی که بچه های یک زوج در سنین پایین میمیرند آنها یکی از فرزندان خود را به بردگان میبخشند تا از این طریق روح خبیث شیطانی را دفع کنند.
مبروکه از زمانی که خیلی کم سن و سال بود برای ازدواج با یک اشراف زاده طوارقی از طایفه قذافیها نشان شده بود. این مرد که قبلا با یکی از دختران طایفه قذافی ازدواج کرده بود مسعود نام داشت.
او سراغ مبروکه آمد و با وی ازدواج کرد.
او یکی از فرماندهان ارتش لیبی بود و در نتیجه مبروکه توانست برای مدتی از امتیازات خاصی که به نزدیکان قذافی داده میشد بهره مند شود و این طوری شد که او علاقه خاصی به سفر کردن و تجملات پیدا کرد.
اما این نظامی عالی رتبه به زودی مبروکه را طلاق داد و در نتیجه مبروکه برای زندگی با والدینش به شهر زادگاهش برگشت.
مبروکه برخلاف غالب زنان طوارقی لباسهای سنتی نمیپوشید و در عوض لباسهای سبک غربی را ترجیح میداد اما رئیس اضافه کرد که:
در انتخاب لباس بدسلیقه بود.
سپس شایع شد مبروکه با یک بانکدار سر و سری پیدا کرده است و کمی بعد غیبش زد. او به طرابلس رفته بود
رئیس اطلاع چندانی درباره دلایل فرار مبرو که به طرابلس و شرایط زندگی او در پایتخت نداشت.
اما من از طریق فردی که قبلا در اداره تشریفات کار میکرد توانستم اطلاعاتی درباره زندگی مبروکه در طرابلس به دست آورم.
مبروکه در ۱۹۹۹ به استخدام اداره تشریفات درآمد قذافی از مدتی قبل تصمیم گرفته بود کنفرانس رهبران آفریقایی را با شکوه و عظمت خاصی در لیبی برگزار کند و به آن یک بعد تاریخی خاص بدهد.
این همان کنفرانسی است که بیانیه مشهور سرت را منتشر کرد بیانیه ای که در آن اهداف سازمان وحدت آفریقا مشخص شده است.
قرار بود حدود سی رهبر آفریقایی به لیبی بیایند و اکثر آنها هم اعلام کرده بودند که با همسرانشان میآیند
اداره تشریفات لیبی برای مدیریت برنامه سفر این بانوان اول آفریقایی کار بسیار مشکلی در پیش داشت و به همین دلیل از مدتی قبل شروع به استخدام زنانی کرده بود که به زبانهای آفریقایی مسلط باشند مبروکه که به زبانهای طوارقی و هوسایی که در نیجر و نیجریه رایج است تسلط داشت به سرعت استخدام شد و از همین رخنه توانست به حلقه قدرت لیبی نفوذ کند.
فردی که مبروکه را استخدام کرده بود به من گفت با این حال، مبروکه هیچ ویژگی خاصی نداشت او مثل یک دختر دهاتی عقب مانده بود بدون هیچ جذابیت یا ظرافتی و احتمالا خیلی فقیر حداقل من که این طوری فکر میکردم اما در چشمانش میتوانستم شور و شوق خاصی را ببینم! وظایف این کارمندان تازه استخدام شده به سرعت مشخص و دستورالعملهای لازم به آنها داده شد
علاوه بر این به آنها توصیه شد لباسهای سنتی را کنار بگذارند و لباسهایی امروزی به سبک غربی بپوشند مبروکه در روز اول کاری قدم به باب العزیزیه گذاشت.
او موظف شده بود یک هیئت غنایی را که به دیدن قذافی آمده بودند همراهی کند و در همین جا بود که توجه قذافی به مبروکه جلب شد.
عصر همان روز مبروکه به مقام بالاتر خودش در اداره تشریفات گفت برادرمان قائد اعظم خواسته است من در کنارشان باشم شما باید فرد دیگری را جایگزین من کنید چون از این پس من فقط مستقیماً در خدمت ایشان خواهم بود.
او به هدف خودش رسیده بود
کسانی که مبروکه را در آن زمان میشناختند بعدها گفتند که او از بدو ورودش به طرابلس تلاش زیادی کرده بود شغلی برای خودش بیابد و مدام اصرار کرده بود که باید قذافی را از نزدیک ببیند او گفته بود فقط کافی است یک بار او را از نزدیک ببینم؛ فقط یک بار و در این صورت او خواهان خدمات من خواهد شد! آشنایان مبروکه در این دوران، جملگی معتقدند که موفقیتهای حرفه ای او صرفا به خاطر جادو جنبل هایی بود که میکرد مبروکه طی ساله طولانی خدمتگزاری به قذافی با بزرگترین جادوگران آفریقایی در کشورهای گوناگون دیدار و آنها را به طرابلس دعوت کرد.
به این ترتیب، مبروکه تدریجاً به بانوی
قدر قدرت حرمسرای قذافی تبدیل شد!
حرمسرایی واقع در زیرزمین اقامتگاه قذافی در باب العزیزیه....
در این جا دختر جوان همچون گروهی اسیر برای سالیان طولانی زندگی کردند بدون این که قادر به درآمیختن با جامعه لیبی باشند.
اما مبروکه نقش کلیدی را در شکارهای بزرگ قذافی نیز بازی میکرد
مبروکه روش خاصی برای سنجش قدرت عضلانی مردان جوان آفریقایی داشت؛ مردانی که قرار بود به محضر ارباب فرستاده شوند و سرانجام مبروکه مدیر خدمات ویژه شد.
این وظیفه سازماندهی دختران یونیفورم پوشی را به عهده داشت که ظاهراً بادیگارد اختصاصی دیکتاتور بودند؛ همان دختران یونیفورم پوش زیبای جذاب که در همه مراسم عمومی در اطراف قذافی دیده میشدند.
و وای به حال آن دختر یا زنی که توجه مبروکه را جلب میکرد ، این فرد میتوانست هر کسی باشد خواهر یکی از نگهبانها که برای دیدنش به باب العزیزیه آمده بود یا مراجعه کننده ای که برای طرح خواسته خود به مقر قائد اعظم آمده بود.
فقط کافی بود که طرف برورویی داشته باشد در این صورت مبروکه فوراً دست به کار میشد و او را به جمع یونیفورم پوشانش اضافه می کرد.
او مترصد بود تشکیلات زیر دستش را مدام توسعه بدهد.
رئیس قبیله طوارقی که من در طرابلس با او دیدار کردم به من گفت آن زن مایه ننگ و رسوایی طوارقی ها بود.
ما همه میدانستیم که معنای خدمات ویژه چیست.
آیا او از موقعیتش برای شکار کردن زنان طوارقی سوء استفاده میکرد؟
بله او قادر به انجام هر کاری بود.
اما یک زن طوارقی اگر مجبور شود بدنش را در اختیار مرد نامحرم بگذارد خودش را حتماً خواهد کشت.
همه تلاشم را کردم تا بفهمم مبروکه الان کجاست
در اوایل زمستان ۲۰۱۱ مطلع شدم او مثل اکثر کسانی که به قذافی نزدیک
بودند، فرار کرده و در الجزایر پنهان شده است.
کسی ادعا کرده بود او را در تونس دیده است.
بعدآ پی بردم او با استفاده از روابط و آشنایان طوارقی سعی کرده مقامات الجزایری را قانع کند که به او پناهندگی سیاسی بدهند الجزایریها به این درخواست پاسخ منفی داده بودند.
در اوایل مارس ۲۰۱۲ خبردار شدم مبروکه درگیر مذاکراتی برای بازگشت به خاک لیبی شده و از آن زمان به بعد در جایی در حصر خانگی است و همراه مادرش زندگی می کند.
خیلی اصرار کردم که او را ببینم اما تلاشهایم بی فایده بود ولی به زودی حسابی غافلگیر شدم!
عثمان ، رهبر سرشناس انقلابیون که برای سه روز متوالی مبروکه را بازجویی کرده بود با مهربانی و ملایمت خاصی از او حرف زد او به من گفت
این زن تأسف بسیار زیاد خودش را ابراز کرده و حتا درخواست کرده که مورد عفو قرار بگیرد.
مبروکه گفت در زمان قذافی بنا به اراده آزاد خودش عمل نمی کرده و در واقع مجبور به اطاعت از دستورهای قذافی بوده است من به چشم خودم دیدم که او بینهایت به مادر پیرش وابسته است و این احساس را داشتم که او آدم اساساً خوبی است که در زیر یک نقش خیلی بزرگ دفن شده بود.
آدم اساساً خوب...
من که نمیتوانستم آنچه را میشنیدم باور کنم او چگونه توانسته بود چنین تأثیر خوبی بر زندانبانانش بگذارد و نظر آنها را درباره خودش عوض کند؟
در طی دوره ای که مشغول تحقیقات برای نوشتن این کتاب بودم تعدادی از دوستان لیبیایی که از این پروژه حمایت میکردند مورد توهین و تهدید قرار گرفتند و خبردار شدم مقامات رژیم جدید لیبی کار من را «هتاکانه» و «مایه آبروریزی برای لیبی» نامیده اند.
لابد استدلال آنها این بود از آنجایی که مورد تعرض قرار گرفتن یک دختر جوان موجب بی آبرویی کل خانواده و مخصوصاً مردان خانواده میشود پس مورد تعرض قرار گرفتن هزاران زن از سوی دیکتاتور سابق کشور نیز باعث بی آبرویی کل ملت لیبی میشود.
چنین استدلالی خیلی دردناک بود
نوعی ریاکاری محض بود
مقامات رژیم جدید بین خودشان
می گفتند
مردم دنیا درباره ما چه خواهند گفت؟
آنها ما را به ریشخند خواهند گرفت
چون مردان کشورمان نتوانسته بودند ناموس زنان ، دختران و خواهرانشان را از گزند چنین جبار درنده سبوعی حفظ کنند و چنین اهمالی مایه خفت و خواری هر مرد لیبیایی خواهد بود.
پس به این ترتیب آنها به این نتیجه رسیدند بهترین کار پنهان کردن آشغالها در زیر فرش و در پشت پرچم «تابو» به بهانه حفظ حریم خصوصی قربانیان است
عده ای هم اصلا کل ماجرا را انکار کردند و گفتند این قبیل حرفها اصولا هیچ موضوعیتی ندارد و بیایید درباره امور دیگری حرف بزنیم...
به همین سادگی!
و در مورد دختران «قذافی» ، بادیگاردهای مؤنثش ، خدمات ویژه اش و زنان حرمسرایش که حالا اکثریتشان هم فرار کرده بودند آقایان فقط به گفتن این حرف اکتفا کردند که آنها تعدادی زن بی بندوبار بودند!
فاحشگانی دلباخته چیزهای لوکس سفرهای خارجی و دیگر امتیازات مالی که از سوی دیکتاتور به آنها ارائه میشد!
اینها زنانی بودند مطرود شده از سوی خانواده هایشان والسلام....
چه فکر خوب و بکری زنانی که قربانی بودند حالا تبدیل شده بودند به پارتنرهای قائد اعظم...
مشتی زن فاقد اصول اخلاقی که وظیفه اصلیشان همدستی و همراهی با دیکتاتور بود!
عجب!
انکار جنایتهای جنسی قذافی اصل پذیرفته شده حاکمان فعلی لیبی است انکار برای آنها فوایدی دارد از جمله این که دیگر مجبور نیستند در باره آن رازِ کوچک شنیع حرف بزنند یا اقدامی کنند!
انکار برای برخی از انقلابیون دوآتشه که مصدر امور شده و با رژیم تازه بیعت کرده اند نیز فواید ارزنده ای دارد
اینها در رژیم سابق جزو کارکنان مطیع دیکتاتور بودند و با نهایت بزدلی جنایتهای جنسی را میدیدند و دم برنمی آوردند. طبیعتاً این گروه بیش از هر گروه دیگری بر انکار موضوع اصرار دارد
اینها آرزوی سکوت دارند.
آرزوی پنهان ماندن همه آن تجاوزها ، آرزوی فراموش شدن همه آن زنها...
ثریا ، خدیجه، لیلا، هدی و همه آن دیگرانی که حالا معلوم شده تعدادشان خیلی زیاد است...
در لیبی امروز، سخن از قهرمانان جنگی است؛ قهرمانانی مثال زدنی «دلاور» و «شجاع» که شایسته قدردانی و تجلیل هستند و دولت جدید لیبی نیز در زمینه تقدیر از این قهرمانان هیچ کم نمیگذارد این قهرمانها به خاطر میهن جانشان را قربانی کردند و از نظر حکومت تازه قربانیان «واقعی» همینها هستند
و لازم به گفتن نیست که همه اینها مرد هستند.
اما بیایید منصف باشیم برخی استثناءها هم وجود دارد محمد ال العاقی یکی از همین استثناء هاست
دیدار با این مرد در روزی که ظاهراً همه لیبیایی ها سر عناد با من داشتند و در سکوت محض فرو رفته بودند حسابی به من انرژی داد.
در یک عصر یکشنبه ماه مارس به کافه ای در مرکز طرابلس رفتم تا با محمد دیدار کنم
راننده تاکسی که مرا به محل ملاقات میبرد در طول راه در باره کاریکاتورهای قذافی که بر دیوارهای شهر نقاشی شده بود اظهارنظرهای طنزآمیزی کرد.
قذافی در همه این کاریکاتورها به صورتی گروتسک و عجیب و غریب به تصویر کشیده شده بود
در قالب آدمی شهوت پرست یا در قالب آدمی تشنه خون با یک کپه موی سیاه درهم و برهم و غالباً در هیبت بدلی یک زن در طول مسیر کاریکاتوری از قذافی دیدم که جالب بود.
روبدوشامبر توری سبزرنگی پوشیده بود با گردنبند مروارید مژه مصنوعی و لبهای ماتیکی به رنگ قرمز از دیدن این کاریکاتور خنده ام گرفت
راننده جوان تاکسی که خودش از انقلابیون سابق بود موقعی که خنده ام را دید گفت
میدانید چرا کاریکاتور قذافی را این طوری میکشند؟
برای این که همجنس باز بود او عادت داشت از نگهبانهای جوانش بخواهد لباسهای زنانه بپوشند و برایش برقصند.
طرز سخن گفتن شجاعانه این مرد جوان خیلی بیشتر باعث بهت و تعجبم شد تا خود اطلاعاتی که او به من داد.
من قبلا هم از زبان ثریا و یکی از نگهبانهای سابق باب العزیزیه شنیده بودم که قذافی نگهبانهای جوان مذکر خود را وادار به چنین اعمال شنیعی میکرد


محمد با فنجانی چای نعناع در انتظارم بود دوست وکیلش را هم همراه خودش آورده بود.
محمد برای مدت کوتاهی پس از سرنگونی قذافی وزیر دادگستری لیبی شد
اما او حالا رئیس شورای عالی و حقوق بشر لیبی است
ضمن این که سالیان طولانی هم رئیس کانون وکلای لیبی بوده است همه اینها باعث شده او نزد همکارانش و مردم لیبی از احترام زیادی برخوردار باشد
محمدمرد قد کوتاهی است
کلاه جنتلمنی انگلیسی سرش گذاشته بود که صورت گردش را دلپذیر کرده بود و با سبیلی کوچک و چشمانی نافذ و روشن آدم محافظه کاری نبود یا حداقل نمی کوشید که مثل سیاستمدارها گنگ و دوپهلو حرف بزند و چقدر با بقیه کسانی که من تا آن زمان با آنها مصاحبه کرده بودم آدمهایی صرفاً دلمشغول مسائل شخصی خودشان و سرمست از قدرت تازه به دست آورده فرق داشت.
او گفت:
قذافی تعرض جنسی می کرد.
او خودش در یک گستره عظیم تعرض جنسی میکرد و به زیر دستهایش هم دستور میداد این کار را بکنند
قذافی یک هیولای جنسی منحرف و به طرز وحشتناکی خشن بود من از زمانهای خیلی دور به مدارک مربوط به جرائم جنسی قذافی دست یافته بودم
وکلای مؤنث که خودشان مورد تعرض قذافی قرار گرفته بودند مرا به عنوان یک دوست یک حقوقدان در جریان موضوع گذاشتند.
من در درد آنها شریک بودم اما نمیتوانستم هیچ کاری کنم.
آنها جرئت نداشتند نزد دادستان کل بروند و شکایت کنند
طرح اتهام علیه قذافی معادل با صدور حکم مرگ برای فرد شاکی بود!
آیا شما ویدیوهای آنلاین مربوط به مثله کردن بی رحمانه افسرانی را که جرئت کرده و از قذافی به خاطر تعرض جنسی اش به همسرانشان شکایت کرده بودند دیده اید
آن آدم واقعاً بربر صفت بود!
محمد که قوز کرده سرش را تکان داد و گفت:
قذافی حتا در روزهای پایانی عمرش باز نمیتوانست خودش را کنترل کند و دست از تجاوز بردارد.
او در برابر چشمان نگهبانان مورد اعتمادش به پسربچه های هفده ساله تعرض میکرد برایش فرق نمیکرد کجاست و این عمل را هم در کمال قساوت انجام میداد
مثل یک روباه زرنگ بود و ما شاهدانی داریم که ارتکاب این جرایم از سوی قذافی را به چشم خودشان دیده اند!
این رابطه جنسی معمولی نیست!
او مرتکب جرم شده بود.
از نظر من تعرض جنسی جدی ترین همه جرائم و خلاف هاست!
من داستان ثریا را برای محمد تعریف کردم؛ داستان زیرزمینی را که او در آن زندگی میکرد...
داستان آزارهای سابقش و داستان رنجهای فعلی...
حس خوبی داشتم از این که حداقل کسی دارد به این حرفها گوش میدهد که دلرحم و غمخوار است.
محمد که سرش را تکان میداد به حرفهایم گوش کرد حتا برای یک لحظه هم در درستی حرفهایم شک نکرد.
او از ثریا به خاطر توان و قدرتش در ادای شهادت تقدیر کرد و عملش را بسیار ارزشمند نامید!
ای کاش میتوانستم عدالت را در مورد تک تک قربانیان قذافی اجرا کنم‌
این حداقل کاری خواهد بود که ما میتوانیم برای آنها بکنیم.
این اجرای عدالت باید یکی از اهداف رژیم جدید باشد.
من خواهان انجام تحقیقات شهادت شاهدان در برابر عموم مردم برگزاری محاکمات و پرداخت خسارت به قربانیان هستم.
مردم لیبی اگر میخواهند پیشرفت کنند و جامعه ای متحد و کشوری باثبات داشته باشند باید همه حقایق مربوط به حکومت چهل و دو ساله قذافی را بدانند.
آنها باید از همه اعدامها شکنجه ها ، حبسها قتل عام ها و جرائم جنسی که در این چهل و دو سال به دستور و توسط قذافی انجام شد اطلاع پیدا کنند هیچ کس نمیداند که ما چه رنجهای عظیمی را در این دوران طولانی متحمل شدیم و چه بلاهای بزرگی سرمان آمد.
بحث انتقام گیری نیست حتا بحث مجازات مجرمان هم نیست.
هدف ما باید پالایش روحی و روانی ملت باشد و این کار تنها از طریق اطلاع پیدا کردن از حقایق تاریخ معاصر کشورمان و دوره حکمرانی آن هیولا امکان پذیر خواهد شد.
البته محمد انکار نکرد که چنین فرایندی پیچیده خواهد بود
لیبی فاقد منابع مالی لازم ساختارهای حقوقی مناسب و هماهنگی های اداری و بوروکراتیک بود
دولت از تعداد دقیق بازداشتگاهها
بی اطلاع بود؛ غالب زندانها در دست شبه نظامیانی بود که از دولت مرکزی فرمان نمیبردند و نظام حقوقی و قضایی کشور اصلا باثبات نبود اما نیاز مبرمی به شفافیت بود.
هر جرم و جنایتی که قذافی کرده بود باید به اطلاع مردم رسانده و در موردش اطلاع رسانی و روشنگری می شد.
حالا دیگر داشت خیلی دیر میشد.
محمد باید میرفت
موقع صحبت کردن در باره ثریا از کلمه «برده» استفاده میکردم که
باعث شد خونسردی اش را از دست بدهد قذافی گمان میکرد که ما همه برده هستیم! او همه عقده های دوران کودکی و نوجوانی را بر روی مردم کشورش استفراغ کرد
فرهنگمان را نابود کرد
ارزشهای تاریخمان را لگدمال کرد و برهوت صحرا را بر طرابلس تحمیل کرد!
برخی از غربیها فریب حرفهایش را خورده بودند و فکر میکردند آدم با فرهنگی است اما او نه تنها کوچکترین ارزشی برای علم و فرهنگ قائل نبود از این مقولات نفرت هم داشت.
او میخواست در کانون توجه دنیا باشد! بله او جامعه لیبی را تخریب کرد
مردم لیبی را به قربانیان یا شریک جرمهای خودش بدل کرد!
در لیبی ، سکس ابزار قدرت سیاسی بود
تو باید خفه بشوی و از من اطاعت بکنی و گرنه به خودت همسرت یا بچه ات تجاوز میکنم و این آن کاری است که او کرد.
همه را مجبور به سکوت کرد
تجاوز یک سلاح سیاسی بود که بعداً او آن را به سلاح نظامی تبدیل کرد.
چنین بود تضاد بین این مرد و بقیه چهره های سیاسی که موفق به دیدارشان شده بودم.
برخلاف اکثریت مصاحبه شوندگانم او هراسی نداشت من اسمش را در کتابم نقل کنم.
به این ترتیب ما وارد بحث درباره موضوع حساس تجاوزهای جنسی شدیم که سپاهیان تحت امر قذافی در حین دوره انقلاب در همه شهرهایی که تحت اشغالشان بود و همین طور در زندانها مرتکب شده بودند.
آنها در حالی که تحت تأثیر الکل و معمولا مواد مخدر بودند به صورت دسته جمعی به قربانیان خود تجاوز میکردند و با دوربین موبایل از این صحنه ها فیلم میگرفتند.
دادگاه بین المللی جنایتهای جنگی در ژوئن ۲۰۱۱ حکم بازداشت دیکتاتور را صادر و سیاست نظام مند تجاوز به قربانیان را محکوم کرده بود
اما جمع آوری مدارک محکمه پسند کار بسیار دشواری بود و قربانیان را به سختی میشد پیدا کرد.
زنان حاضر به سخن گفتن نبودند.
پزشکان ، روان شناسان وکلا و انجمنهای زنان که مایل به کمک رسانی به قربانیان بودند بزرگترین مشکلات ممکن را در دسترسی به آنها داشتند به این ترتیب قربانیان خود را از نظرها پنهان کردند و در لاک شرمساری و غمگساری خویش فرو رفته بودند!
بعضی از دخترها ترجیح دادند فرار کنند و در جایی به زندگی دشوار خود ادامه دهند. عده ای دیگر از سوی خانواده هایشان نفی شدند و تعدادی هم با انقلابیون ازدواج کرده بودند.
اینها مردانی بودند که از سر جوانمردی برای حفظ آبروی این قربانیان جنگ حاضر به ازدواج با آنها شده بودند.
تعداد کمی از زنان قربانی تجاوز ، توسط برادران خشمگینشان کشته شده بودند و زنانی هم بودند که با پنهان کاری اکید با رنج و اندوه بسیار فرزندانی را به دنیا آورده بودند که ثمره تجاوز مزدوران قذافی بودند.
به لطف شبکه ای از زنان ایثارگر و رازدار توانستم با برخی از مادران قربانی تجاوز در زایشگاه دیدار کنم.
این فرصت را یافتم در معیت تعدادی از والدینی که حاضر به پذیرش فرزند خواندگی این کودکان شده بودند به زایشگاه بروم و پای حرف ها و درد دلهای مادران رنج دیده آنها بنشینم.
مادرها غالباً نوجوان بودند.
سرنوشت کودکی فقط در عرض چند دقیقه رقم میخورد و خانواده ای وظیفه بزرگ کردنش را تقبل می کرد.
میتوانستم ببینم بار رنجی گران از روی دوش مادر بخت برگشته کودک برداشته شده است.
رنجهایی که آنها کشیده اند تا ابد همراهشان میماند و هرگز از یادشان نخواهد رفت.
علاوه بر این موفق شدم با دو تن از متجاوزان در زندانی مصاحبه کنم.
دو آدم مفلوک بودند یکی بیست و دو ساله و دیگری بیست ساله....
جزو نیروهای ارتشی و تحت امر قذافی به شمار میرفتند.
اضطراب و نگرانی در چشمانشان هویدا بود اما موقعی که شروع کردند به وصف جنایتهایشان ، حیله گر و مکار به نظرم رسیدند.
آنها گفتند طبق دستور فرمانده شان، تجاوز میکردند.
فرماندهان قرصهایی به ما میدادند که پاک دیوانه میشدیم؛ گاهی وقتها هم وادارمان میکردند که الکل و حشیش استفاده کنیم فرماندهان به روی ما اسلحه میکشیدند و تهدیدمان میکردند که اگر به دستوراتشان عمل نکنیم ما را خواهند کشت.
بعضی وقتها کل اعضای یک خانواده مورد تعرض جنسی قرار می گرفتند.
دخترهای هشت یا نه ساله ، مادرشان ، بعضی وقتها جلوی چشم پدر بزرگشان آنها جیغ میکشیدند ما آنها را کتک میزدیم. هنوز هم صدای جیغشان در گوشم است نمیتوانم برایتان شرح دهم چه رنجی میکشیدند اما رئیس یگانمان اصرار میکرد!
ما بلدیم چطوری حرامزاده ها را خوار و خفیف کنیم !
تعرض کنید کتکشان بزنید و از این صحنه ها فیلم بگیرید!
ما فیلم را برای مردانشان خواهیم فرستاد!

تیم تولید محتوا
برچسب ها : haramsarayeghazafi
تاریخ انتشار :
سوالی دارید؟

این مطلب چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ امتیاز بدید.

  • مقاله فعلا 3.67/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

 میانگین رتبه : 3.7   از  5 (6 رای ثبت شده)

جهت دریافت جدیدترین داستان هااپلیکیشن اینفو را بر روی گوشی موبایل و تبلت خود نصب نمایید

آخرین مطالب ارسالی)
آخرین مطالب ارسالی

نوشتن نظر


 
 
 من را بیاد بیاور

سومین حرف کلمه mcah چیست?