اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان بيدل دهلوي / غزليات - بخش چهارم

غزليات - بخش چهارم

  • شماره ١: اتفاق است آنکه هر دشوار را آسان نمود
  • شماره ٢: احتياجم خجلت از احباب برد
  • شماره ٣: احتياجيکه سر مرد بخم مي آرد
  • شماره ٤: ادب چون ماه نو امشب پي تکليف من دارد
  • شماره ٥: ادب چه چاره کند شوق چون فضول افتد
  • شماره ٦: ادب سازيم بر ما کيست تمهيد صدا بندد
  • شماره ٧: ادب سنج بيان حرفي ازان لب هر کجا دارد
  • شماره ٨: از بسکه به تحصيل غنا حرص تو جان کند
  • شماره ٩: از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
  • شماره ١٠: از تغافل زدني ترک سبب بايد کرد
  • شماره ١١: از چرخ نه هر آبله و نادان گله دارد
  • شماره ١٢: از چه دعوي شمعها گردن ببالا ميکشند
  • شماره ١٣: از حقه دهانش هر گه سخن برايد
  • شماره ١٤: از حوادث خاطر آزاد ما غمگين نشد
  • شماره ١٥: از دلم بگذشت و خون در چشم حيرت ساز ماند
  • شماره ١٦: از شکست رنگم آب روي شاهي داده اند
  • شماره ١٧: از غبارم هر چه بالا مي کشد
  • شماره ١٨: از قضا بر خوان ممسک گر کسي نان بکشند
  • شماره ١٩: از کجا آئينه با مردم موافق ميشود
  • شماره ٢٠: از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد
  • شماره ٢١: از هجوم کلفت دل ناله بي آهنگ ماند
  • شماره ٢٢: اسرار در طبايع ضبط نفس ندارد
  • شماره ٢٣: اسير آن پنجه نگارين رهائي از هيچ در ندارد
  • شماره ٢٤: اشک زبيداد عشق پرده گشا ميشود
  • شماره ٢٥: اشک گهر طينت ما راه طپش سرنکند
  • شماره ٢٦: اشکم از پيري بچشم تر پريشان ميشود
  • شماره ٢٧: اگر از گدازم نمي گل کند
  • شماره ٢٨: اگر با فواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گيرد
  • شماره ٢٩: اگر تعين عنقا هوس پيام نباشد
  • شماره ٣٠: اگر خضر خطت از چشمه حيوان نشان دارد
  • شماره ٣١: اگر درد طلب اين گردم از رفتار جوشاند
  • شماره ٣٢: اگر دماغم درين خمستان خمار شرم عدم نگيرد
  • شماره ٣٣: اگر سور است و گر ماتم دل مايوس مي نالد
  • شماره ٣٤: اگر معشوق بيمهر است و گر عاشق وفا دارد
  • شماره ٣٥: اگر معني خامشي گل کند
  • شماره ٣٦: اگر نظاره ئي گل ميتوان کرد
  • شماره ٣٧: امروز بعد عمري دلدار بادما کرد
  • شماره ٣٨: امروز ناقصان بکمالي رسيده اند
  • شماره ٣٩: امروز نوبهار است ساغر کشان بيائيد
  • شماره ٤٠: امشب غبار ناله دل سرمه رنگ بود
  • شماره ٤١: اول در عدم دهنت باز ميکند
  • شماره ٤٢: اول دل ستمزده قطع اميد کرد
  • شماره ٤٣: اهل معني گر بگفتگو نفس فرسوده اند
  • شماره ٤٤: اي بهار پرفشان دل بر گل و سنبل مبند
  • شماره ٤٥: اي بيخردان طور تعين نگزينيد
  • شماره ٤٦: اي بي نصيب عشق بکار هوس بخند
  • شماره ٤٧: اي ساز قدس دل بجهان نوامبند
  • شماره ٤٨: اي شمع تگ و تاز نفس گرد سفر شد
  • شماره ٤٩: اين انجمن افسانه راز دهني بود
  • شماره ٥٠: اين حرصها که دامن صد فن شکسته اند
  • شماره ٥١: اين دور دورحيز است وضع متين که دارد
  • شماره ٥٢: اين ستم کيشان که وهم زندگي را هاله اند
  • شماره ٥٣: اين غافلان که آينه پرداز ميدهند
  • شماره ٥٤: اينقدر اشک بديدار که حيران گل کرد
  • شماره ٥٥: اينقدر ريش چه معني دارد
  • شماره ٥٦: اينقدر نميدانم صيدم از چه لاغر شد
  • شماره ٥٧: اينکه در دير غمت دم سرد پيدا کرده اند
  • شماره ٥٨: اينکه طاقت ها جواني ميکند
  • شماره ٥٩: اي هوس آوارگان چند تگ و پو کنيد
  • شماره ٦٠: با اين خرام ناز اگر آن مست ميرود
  • شماره ٦١: با خزان آرزو حشر بها رم کرده اند
  • شماره ٦٢: باده تحقيق را ظرف هوس تنگي کند
  • شماره ٦٣: بار ما عمريست دوش چشم حيران ميکشد
  • شماره ٦٤: باز اشکم بخيالت چه فسون ميريزد
  • شماره ٦٥: باز بيتابيم احرام چه در مي بندد
  • شماره ٦٦: باز دامان دل آهنگ چه گلشن ميکشد
  • شماره ٦٧: بازم از شرم سجود امشب عرق بيتاب شد
  • شماره ٦٨: باز مخمور است دل تا بيخودي انشا کند
  • شماره ٦٩: باغ نيرنگ جنونم نيست آسان بشکفد
  • شماره ٧٠: با که گويم چه قيامت بسرم ميگذرد
  • شماره ٧١: با ما نه نم اشکي و ني چشم تري بود
  • شماره ٧٢: باميد فنا تاب و تب هستي گوارا شد
  • شماره ٧٣: باندک شوخي ئي بنياد تمکين کنده ميگردد
  • شماره ٧٤: با هستيم وداع تو و من چه ميکند
  • شماره ٧٥: پاي طلب دمي که سر از دل برآود
  • شماره ٧٦: باين ضعفي که جسم زارم از بستر نمي خيزد
  • شماره ٧٧: باين عجزم چه از خاک حيا پرورد برخيزد
  • شماره ٧٨: بپرهيز از حسد تا فضل يزدانت قرين باشد
  • شماره ٧٩: به پستي وانماند هر که از دردي نشان دارد
  • شماره ٨٠: بت هندي کي از دردسر ترکان خبر دارد
  • شماره ٨١: بحرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد
  • شماره ٨٢: بخيال زنده بودن هوس بقا ندارد
  • شماره ٨٣: بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود
  • شماره ٨٤: پرافشانده ام با اوج عنقا گفتگو دارد
  • شماره ٨٥: بر اهل فضل دانش و فن گريه ميکند
  • شماره ٨٦: براي خاطرم غم آفريدند
  • شماره ٨٧: بر در دل حلقه زد غفلت کنون آهش چسود
  • شماره ٨٨: بر دستگاه اقبال کس خيره سرنگردد
  • شماره ٨٩: بر رمز کارگاه ازل کيست وارسد
  • شماره ٩٠: بر طمع طبع خسيسي که تفاخر دارد
  • شماره ٩١: برق خطي بر سياهي ميزند
  • شماره ٩٢: برگ و ساز عندليبان زين چمن گفتار بود
  • شماره ٩٣: پر مفلسم بمن چه نوا ميتوان رساند
  • شماره ٩٤: بر من فسون عجز در ايجاد خوانده اند
  • شماره ٩٥: بروي آن جهان جلوه يکعالم نقاب افتد
  • شماره ٩٦: بروي من زکجا رنگ اعتبار نشيند
  • شماره ٩٧: بروي عالم آرا گر نقاب زلف در پيچد
  • شماره ٩٨: پر هما چه کند بخت اگر دگرگون شد
  • شماره ٩٩: برين ستمکده يارب چه سنگ ميبارد
  • شماره ١٠٠: بسرم شور تمناي تو تا مي پيچد
  • شماره ١٠١: بسعي ياس نفس خامشي بيان گرديد
  • شماره ١٠٢: بسکه بي رويت بهارم کلفت انشا ميکند
  • شماره ١٠٣: بسکه بيمار تو بر بستر غم يکرو ماند
  • شماره ١٠٤: بسکه در ساز صفا کيشان حيا خوابيده بود
  • شماره ١٠٥: بسکه زخم کشته نازش تلاطم ميکند
  • شماره ١٠٦: بشوخي زد طرب غم آفريدند
  • شماره ١٠٧: بطرازد امن نازا و چه زخاکساري ما رسد
  • شماره ١٠٨: بعبرت سر کشانرا موي پيري رهنمون گردد
  • شماره ١٠٩: بعد ازينت سبزه خط در سياهي ميرود
  • شماره ١١٠: بکدام فرصت ازين چمن هوس از فضولي اثر کشد
  • شماره ١١١: بگرمي نگه از شعله تاب مي ريزد
  • شماره ١١٢: بگفتگوي کسان مردميکه مي لافند
  • شماره ١١٣: بکوي دوست که تکليف بي نشاني بود
  • شماره ١١٤: بمحفلي که فضولي قدح بدست نگيرد
  • شماره ١١٥: بناي حرص بمعراج مدعا نرسيد
  • شماره ١١٦: بناي رنگ فطرت بر مزاج دون نميباشد
  • شماره ١١٧: به نظم عمر که سرتاسرش رواني بود
  • شماره ١١٨: بوالهوس از سبکسري حفظ سخن نميکند
  • شماره ١١٩: بهار حيرتست اينجا نه گل ني جام ميخيزد
  • شماره ١٢٠: بهار رنگ عبرت جز دل روشن نمي بيند
  • شماره ١٢١: بهار صبح نفس زين دودم بقا که ندارد
  • شماره ١٢٢: بهار عمر بصبح دميده ميماند
  • شماره ١٢٣: بهار عيش امکان رنگ وحشت ديده ئي دارد
  • شماره ١٢٤: بهار ميرود و گل زباغ ميگذرد
  • شماره ١٢٥: بهر جا باغبان درباد مستان تاک بنشاند
  • شماره ١٢٦: بهر جا ساز غيرت انفعال آهنگ ميگردد
  • شماره ١٢٧: بهر جا نعمتي هست انفعالي در کمين دارد
  • شماره ١٢٨: بهر کجا مژه ام رنگ خواب ميريزد
  • شماره ١٢٩: به که چندي دل ما خامشي انشا باشد
  • شماره ١٣٠: پهلو بچرخ ميزند امروز جاه عيد
  • شماره ١٣١: بيا اي شعله تا دل فال وصلي از تو بردارد
  • شماره ١٣٢: بياد آستانت هر که سر بر خاک ميمالد
  • شماره ١٣٣: بيادت گردش رنگم بهر جا بار ميبندد
  • شماره ١٣٤: پي اشک من ندانم بکجا رسيده باشد
  • شماره ١٣٥: پي تحقيق کساني که گرو تاخته اند
  • شماره ١٣٦: بيخودي امشب پر و بال فغاني ميشود
  • شماره ١٣٧: بيدلان چند خيال گل و شمشاد کنيد
  • شماره ١٣٨: پير خميازه کش وضع جوان ميباشد
  • شماره ١٣٩: پير گرديدم و هستي سبب ننگ نشد
  • شماره ١٤٠: پيري آمد گشت چشم از گريه ام کم کم سپيد
  • شماره ١٤١: پيري آمد ماند عشرتها زانداز بلند
  • شماره ١٤٢: پيريم آخر مي و پيمانه برد
  • شماره ١٤٣: پيري وداع عمر سبکبال وانمود
  • شماره ١٤٤: بي زنگ درين محفل آئينه نميباشد
  • شماره ١٤٥: بيستون يادي زفرهاد ندامت فال کرد
  • شماره ١٤٦: پيش ارباب حسب ترک نسب بايد کرد
  • شماره ١٤٧: بي فقر آشکار نگردد عيار مرد
  • شماره ١٤٨: بيقراران تو کز شوق فنا ديوانه اند
  • شماره ١٤٩: بيقراري در دل آگاه طاقت مي شود
  • شماره ١٥٠: پيکرم چون تيشه تا از جا نکني ياد آورد
  • شماره ١٥١: بي نمک از نمک غير توهم دارد
  • شماره ١٥٢: بي نيازان برق ريز بحر و بر برخاستند
  • شماره ١٥٣: بي يأس دل از هر چه ندارد گله دارد
  • شماره ١٥٤: تا آئينه روبروي ما بود
  • شماره ١٥٥: تا پري بعرض آمد موج شيشه عريان شد
  • شماره ١٥٦: تا بعالم رنگ بنياد تمنا ريختند
  • شماره ١٥٧: تا جلوه بيرنگ تو بر قلب صور زد
  • شماره ١٥٨: تا حنا از کفت بکام رسيد
  • شماره ١٥٩: تا در آئينه دل راه نفس وا باشد
  • شماره ١٦٠: تا دل از انجمن وصل تو مايوس نبود
  • شماره ١٦١: تا دل بساز زمزمه در دوا رسيد
  • شماره ١٦٢: تا دل ديوانه واماند از طپيدن داغ شد
  • شماره ١٦٣: تا دم تيغت بعرض جلوه عريان مي شود
  • شماره ١٦٤: تازچمن دماغ را بوي بهار ميرسد
  • شماره ١٦٥: تا زعبرت سر مژگان بخميدن نرسد
  • شماره ١٦٦: تازگرد انتظارت مستفيدم کرده اند
  • شماره ١٦٧: تا ساز نفسها کم مضراب نگيرد
  • شماره ١٦٨: تا شدم گرم طلب عجز درايم کردند
  • شماره ١٦٩: تا عرق گلبرگ حسنت يکدو شبنم آب داد
  • شماره ١٧٠: تا کاتب ايجادم نقش من و ما بندد
  • شماره ١٧١: تا گرد ما باوج ثريا نميرسد
  • شماره ١٧٢: تا کي ازين باغ و راغ رنج دويدن بريد
  • شماره ١٧٣: تالبش در نظرم ميگذرد
  • شماره ١٧٤: تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد
  • شماره ١٧٥: تا مقابل بر رخ آن شعله پيکر ميشود
  • شماره ١٧٦: تامه نوبر فلک بال گشا ميرود
  • شماره ١٧٧: تا نفس ما و من غبار نبود
  • شماره ١٧٨: تبسم هر کجا رنگ سخن زان لعل تر ريزد
  • شماره ١٧٩: تدبير عنان من پرشور نگيرد
  • شماره ١٨٠: ترک آرزو کردم رنج هستي آسان شد
  • شماره ١٨١: تسلي کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
  • شماره ١٨٢: تصور جوهر آگاهي قدرت کجا دارد
  • شماره ١٨٣: تغافل چه خجلت بخود چيده باشد
  • شماره ١٨٤: تقليد از چه علم بلافم علم کند
  • شماره ١٨٥: تگ و پوي نفس از عالم عبرت فني دارد
  • شماره ١٨٦: تن پرستان که باين آب و نمک عياشند
  • شماره ١٨٧: تنگي آورد خانه صياد
  • شماره ١٨٨: توان اگر همه دوران آسمان گرديد
  • شماره ١٨٩: تو شمشير حقي هر کس زغفلت با تو بستزد
  • شماره ١٩٠: تو کار خويش کن اينجا توئي در من نمي گنجد
  • شماره ١٩١: چاک کسوت فقرم رنگ خنده ميريزد
  • شماره ١٩٢: جام غرور کدام رنگ توان زد
  • شماره ١٩٣: جائيکه جام در دست آن مه خرام دارد
  • شماره ١٩٤: جائيکه سعي حرص جنون آفرين دود
  • شماره ١٩٥: جائيکه شکوها بصف زير و بم رسد
  • شماره ١٩٦: جبهه حرص اگر چنين گر دره هوس کشد
  • شماره ١٩٧: چرا کس منکر بيطاقتيهاي درا باشد
  • شماره ١٩٨: چرا کسي چو حباب از ادب نگاه ندارد
  • شماره ١٩٩: جزو موزون اعتدال جوهر کلاه ميشود
  • شماره ٢٠٠: چشم تو بحال من گر نيم نظر خندد
  • شماره ٢٠١: چشم چون آئينه بر نيرنگ عرض نازبند
  • شماره ٢٠٢: چشميکه بران جلوه نظر داشته باشد
  • شماره ٢٠٣: جگري آبله زد تخم غمي پيدا شد
  • شماره ٢٠٤: جماعتيکه نظر باز آن برودوشند
  • شماره ٢٠٥: جمعيت ازان دل که پريشان تو باشد
  • شماره ٢٠٦: جمعيکه با قناعت جاويد خو کنند
  • شماره ٢٠٧: جمعي که پر بفکر هنر در شکسته اند
  • شماره ٢٠٨: چمن دليکه بياد تو آشنا گرديد
  • شماره ٢٠٩: چندانکه خورد خون دل غم پيشه ببالد
  • شماره ٢١٠: جنون ازبس شکست آبله در هر قدم دارد
  • شماره ٢١١: جنون انديشه ئي بگذار تا دل برهنر پيچد
  • شماره ٢١٢: جنون جولانيم هر جا بوحشت رهنما گردد
  • شماره ٢١٣: جنوني با دل گمگشته از کوي تو مي آيد
  • شماره ٢١٤: چنين گر طبع بيدردت بخورد و خواب ميسازد
  • شماره ٢١٥: چنين کز تاب مي گلبرگ حسنت شعله رنگ افتد
  • شماره ٢١٦: چو دندان ريخت نعمت حرص را مأيوس ميسازد
  • شماره ٢١٧: چو دولت درش بر خسان وا شود
  • شماره ٢١٨: چو سبحه بر سر هم تا بکي قدم شمريد
  • شماره ٢١٩: چو شمع از ساز من ديگر کدام آهنگ برخيزد
  • شماره ٢٢٠: چو شمع از عضو عضوم آگهي سرشار ميگردد
  • شماره ٢٢١: چو شمع بر سرت اقبال و جاه مي گريد
  • شماره ٢٢٢: چو فقر دست دهد ترک عز و جاه کنيد
  • شماره ٢٢٣: چو گوهر قطره ام تا کي به آب افتد که برخيزد
  • شماره ٢٢٤: چون آب روان پر مگذر بيخبر از خود
  • شماره ٢٢٥: چو ناله گرد نمودم اثر نميتابد
  • شماره ٢٢٦: چون برگ گل زبس پر و بالم شکسته اند
  • شماره ٢٢٧: چون رشته ئي که از گهر آگاه مي شود
  • شماره ٢٢٨: چون شرر اقبال هستي بسکه فرصتکاه بود
  • شماره ٢٢٩: چون شفق از رنگ خونم هيچکس گل چين نشد
  • شماره ٢٣٠: چون شمع هيچکس بزيانم نميکشد
  • شماره ٢٣١: جوهر تمکين مرد از لاف بر هم ميشود
  • شماره ٢٣٢: جهان جنون بهار غفلت زنرگس سرمه ساش دارد
  • شماره ٢٣٣: جهان کجاست گلي زان نقاب مي خندد
  • شماره ٢٣٤: چه بلاست اينکه پيري زفنا خبر ندارد
  • شماره ٢٣٥: چه بوريا و چه مخمل حجاب مي بافند
  • شماره ٢٣٦: جهد کن که دل زهوس پايمال شک نشود
  • شماره ٢٣٧: چه شد که قاصد اميد لنگ برگرديد
  • شماره ٢٣٨: چه شمع امشب درين محفل چمن پرداز مي آيد
  • شماره ٢٣٩: چه غفلت يارب از تقرير يأس انجام مي خيزد
  • شماره ٢٤٠: چه ممکن است که عاشق گل و سمن گويد
  • شماره ٢٤١: چيني هوسان عبرت مستور ببينيد
  • شماره ٢٤٢: حاشا که مرا طعن کسان بر سقط آرد
  • شماره ٢٤٣: حاصل عافيت آنها که بدامن کردند
  • شماره ٢٤٤: حاصلم زين مزرع بي بر نميدانم چه شد
  • شماره ٢٤٥: حاضران از دور چون محشز خروشم ديده اند
  • شماره ٢٤٦: حال دل از دوري دلبر نميدانم چه شد
  • شماره ٢٤٧: حديث عشق شود ناله ترجمانش و لرزد
  • شماره ٢٤٨: حرص اگر بر عطش غلو دارد
  • شماره ٢٤٩: حرص پيري شيألله از خروشم مي کشد
  • شماره ٢٥٠: حرصت آن نيست که مرگش زهوس وادارد
  • شماره ٢٥١: حرف پيري داشتم لغزيدنم ديوانه کرد
  • شماره ٢٥٢: حريفيهاي عشق از هر کس و ناکس نمي آيد
  • شماره ٢٥٣: حسرت امشب آه بي تأثير روشن ميکند
  • شماره ٢٥٤: حسرت پيام بيکسي آخر بيار برد
  • شماره ٢٥٥: حسرت دل کرد بر ما پنجه قاتل بلند
  • شماره ٢٥٦: حسرت زلف توام بود شکستم دادند
  • شماره ٢٥٧: حسرت مخمورم آخر مستي انشا مي شود
  • شماره ٢٥٨: حسرتي در دل ازان لاله قبا مي پيچد
  • شماره ٢٥٩: حسن بيشرم از هجوم بوالهوس محشر شود
  • شماره ٢٦٠: حسن کلاه هوسي گر بتجمل شکند
  • شماره ٢٦١: حسني که يادش آينه حيرت آب داد
  • شماره ٢٦٢: حق مشربان دميکه به تحقيق رو کنند
  • شماره ٢٦٣: حکم عشق است که تشريف تمنا بخشند
  • شماره ٢٦٤: حيا عمريست با صد گردش رنگم طرف دارد
  • شماره ٢٦٥: حيرت کفيل پرزدن گفتگو نشد
  • شماره ٢٦٦: خارج ابناي جنس است آنکه موزون ميشود
  • شماره ٢٦٧: خاکستري نماند زما تا هوا برد
  • شماره ٢٦٨: خاک شد رنگ تنزه گل آثار دميد
  • شماره ٢٦٩: خامش نفسي خفت گوينده ندارد
  • شماره ٢٧٠: خرد بعشق کند حيله ساز جنگ و گريزد
  • شماره ٢٧١: خطيکه بر گل روي تو آب ميريزد
  • شماره ٢٧٢: خلقيست پراگنده سعي هوسي چند
  • شماره ٢٧٣: خلوت سراي تحقيق کاشانه که باشد
  • شماره ٢٧٤: خواهش از ضبط نفس گر قدمي پيش شود
  • شماره ٢٧٥: خود سر بمرگ گردن دعوي فرود کرد
  • شماره ٢٧٦: خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود
  • شماره ٢٧٧: خوش خرامان اگر انديشه جولان کردند
  • شماره ٢٧٨: خوش خرامان داد طبع سست بنيادم دهيد
  • شماره ٢٧٩: خيالت درغبار دل صفا پردازئي دارد
  • شماره ٢٨٠: خيال چشم که ساغر بچنگ مي آيد
  • شماره ٢٨١: خيال خوش نگاهان باز با شوخي سري دارد
  • شماره ٢٨٢: خيال نامداري تا کيت خاطرنشين باشد
  • شماره ٢٨٣: داد عشق از بي نيازي درس طفلانم بياد
  • شماره ٢٨٤: داغ بودم که چه خواهم بغمت انشا کرد
  • شماره ٢٨٥: داغ عشقم چاره جوئيها کبابم ميکند
  • شماره ٢٨٦: در احتياج نتوان بر سفله التجا برد
  • شماره ٢٨٧: در ادبگاهي که لب نامحرم تحريک بود
  • شماره ٢٨٨: در بساطيکه دم تيغ ادب آخته اند
  • شماره ٢٨٩: در بيابانيکه سعي بيخودي رهبر شود
  • شماره ٢٩٠: درشت خو سحنش عافيت ثمر نبود
  • شماره ٢٩١: در عشق آنکه قابل دردش نديده اند
  • شماره ٢٩٢: در غبار هستي اسرار وفا پوشيده اند
  • شماره ٢٩٣: در غمت آخر بجائي کار بيدادم رسيد
  • شماره ٢٩٤: در گلستانيکه چشمم محو آن طناز ماند
  • شماره ٢٩٥: در گلستاني که حسنش جلوه ئي سر ميکند
  • شماره ٢٩٦: در هواي او دل هر ذره جاني ميشود
  • شماره ٢٩٧: درين خرابه نه دشمن نه دوست ميباشد
  • شماره ٢٩٨: درين ره تا کسي از وصل مقصد کام بردارد
  • شماره ٢٩٩: درين گلشن کدامين شعله با اين تاب ميگردد
  • شماره ٣٠٠: درين وادي کف پائي زآسايش خبر دارد
  • شماره ٣٠١: دگر تظلم ما عاجزان کجا برسد
  • شماره ٣٠٢: دل از دم محبت چندين فتور دارد
  • شماره ٣٠٣: دل از نيرنگ آگاهي بچندين پيشه مي افتد
  • شماره ٣٠٤: دل از وسعت اگر شاني ندارد
  • شماره ٣٠٥: دل اگر محو مدعا گردد
  • شماره ٣٠٦: دل انجمن محرم و بيگانه نباشد
  • شماره ٣٠٧: دل باز بجوش يارب آمد




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است