کتابخانه فارسی
/
ديوان بيدل دهلوي
/
غزليات - بخش ششم
غزليات - بخش ششم
شماره ١: نفس با يکجهان وحشت بخاک و آب ميسازد
شماره ٢: نفس بغير تگ و پوي باطلي که ندارد
شماره ٣: نفس تا پرفشانست از تو و من برنمي آيد
شماره ٤: نفس درازي کس تا بچون و چند نيفتد
شماره ٥: نفس زينسان که بر عزم پرافشاني کدي دارد
شماره ٦: نفس را شور دل از عافيت بيگانه ئي دارد
شماره ٧: نفس هم از دل من بي شکستن برنمي آيد
شماره ٨: نقش دوئي بر آئينه من نه بسته اند
شماره ٩: نقشم از ضعف بانديشه ديدن نرسد
شماره ١٠: نقشم کسي از سعي چه فرهنگ برارد
شماره ١١: نقش نيرنگ جهان جوهر رم ميباشد
شماره ١٢: نقش هستي جز غبار وهم نيرنگي نبود
شماره ١٣: نقطه دل کرد گشت و خط پرکار شد
شماره ١٤: نگاهت جوش صد ميخانه از ساغر برون آرد
شماره ١٥: نگه در شبهه تحقيق من معذور ميباشد
شماره ١٦: نگه زروي تو تا کامياب ميگردد
شماره ١٧: نوبهار است و جهان سير چمن ها دارد
شماره ١٨: نهال زندگي باليدني وحشت کمين دارد
شماره ١٩: نهال وحشت ما خالي از ثمر نبود
شماره ٢٠: نه با ساز هوس جوشد نه بر کسب هنر پيچد
شماره ٢١: نه تنها از قدح مستي و از گل رنگ مي جوشد
شماره ٢٢: نه غنچه سر بگريبان کشيده ميماند
شماره ٢٣: نه فخر ميدمد اينجا نه ننگ ميبارد
شماره ٢٤: نه مفصل نه مجملي دارد
شماره ٢٥: نه هستي از نفسهايم شمار ناله ميگيرد
شماره ٢٦: نيام تيغ عالمگير مستي موج مي باشد
شماره ٢٧: نيرنگ امل گل بقا بود
شماره ٢٨: وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
شماره ٢٩: وحشتم گر يک طپش در دشت امکان بشکفد
شماره ٣٠: وداع عمر چمن ساز اعتبارم کرد
شماره ٣١: وداع کلفتم تا گل کند چاک جگر ريزد
شماره ٣٢: وضع فلک آنجا که بيک حال نباشد
شماره ٣٣: وعده افسونان طلسم انتظارم کرده اند
شماره ٣٤: وهم بلند و پست جاه چند دلت سيه کند
شماره ٣٥: هر جا خرام ناز تو تمکين عيان کند
شماره ٣٦: هر جا صلاي محرمي راز داده اند
شماره ٣٧: هر جا طپش شمع درينخانه نهفتند
شماره ٣٨: هر جا نفسي هست زهستي گله دارد
شماره ٣٩: هر چند بحق قرب تو مقدور نباشد
شماره ٤٠: هر چند خودنمائي تخت و حشم نباشد
شماره ٤١: هر چند دل از وصل قدح نوش نباشد
شماره ٤٢: هر چه آنجاست چو آنجا روي اينجا گردد
شماره ٤٣: هر سخن سنجي که خواهد صيد معنيها کند
شماره ٤٤: هر سو نظر گشوديم زان جلوه رنگ دارد
شماره ٤٥: هر کجا آئينه حسن جنون گل ميکند
شماره ٤٦: هر کجا سعي جنون بر عزم جولان بشکند
شماره ٤٧: هر کجا شمع تماشاي تو روشن ميشود
شماره ٤٨: هرکجا عبرت بدرس وعظ رهبر ميشود
شماره ٤٩: هر کجا عشاق را درد طلب منظور شد
شماره ٥٠: هر کرا اجزاي موهوم نفس دفتر بود
شماره ٥١: هر کرا ديدم زلاف ما و من شرمنده بود
شماره ٥٢: هرگز بدستگاه نظر پا نميرسد
شماره ٥٣: هر کس برهت چشم تري داشته باشد
شماره ٥٤: هر که آمد در جهان بيکس تر از ما ميرود
شماره ٥٥: هر که انجام غرور من و ما مي بيند
شماره ٥٦: هر که اينجا ميرسد بي اعتدالي ميکند
شماره ٥٧: هر که حرفي از لبت واميکشد
شماره ٥٨: هر که در اظهار مطلب هرزه نالي ميکند
شماره ٥٩: هر که زين انجمن آثار صفا ميبيند
شماره ٦٠: هر نفس دل صد هزار انديشه پيدا ميکند
شماره ٦١: همت از گردن کشي مشکل باستغنا رسد
شماره ٦٢: همتي گر هست پائي بر سر دنيا زنيد
شماره ٦٣: همچو آتش هر کرا دود طلب در سر بود
شماره ٦٤: همچو گوهر قطره خشکي عيانم کرده اند
شماره ٦٥: همچو مينا غنچه رازم بهار آهنگ شد
شماره ٦٦: همه راست زين چمن آرزو که بکام دل ثمري رسد
شماره ٦٧: همين دنياست کانجامش قيامت پرده در گردد
شماره ٦٨: هوس پيمائي جاهت خمار آلود غم دارد
شماره ٦٩: هوس پيماي فرصت گرد کلفت در قفس دارد
شماره ٧٠: هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک وتر بندد
شماره ٧١: هوس تعين خواجگي به نياز بنده نميرسد
شماره ٧٢: هوس جنون زده نفس بکدام جلوه کمين کند
شماره ٧٣: هوس در مزرع آمال گو صد خرمن انبارد
شماره ٧٤: هوش تا عافيت آئينه مستي نشود
شماره ٧٥: هيهات دم باز پسن عرض ادب برد
شماره ٧٦: ياد تو آتشي است که خامش نميشود
شماره ٧٧: ياد شوقي کز جفاهايت دل ما شاد بود
شماره ٧٨: ياران مزه عبرت زين مائده بردند
شماره ٧٩: ياران فسانه هاي تو و من شنيده اند
شماره ٨٠: ياران درين بيابان از ما اثر مجوئيد
شماره ٨١: ياران چو صبح قيمت وحشت گران کنيد
شماره ٨٢: ياران تميز هست بد خو نکرده اند
شماره ٨٣: يارب چسان کنم بهواي دعا بلند
شماره ٨٤: ياس فرساي تغافل دل ناشاد مباد
شماره ٨٥: يک دو دم هنگامه تشويش مهر کينه بود
شماره ٨٦: يکسر مو گر هوس از فکر جاهي بگذرد
شماره ٨٧: اي ساز برو دوش تو پيراهن کاغذ
شماره ٨٨: ستمکش تو بقاصد اگر دهد کاغذ
شماره ٨٩: از بسکه زد خيال توام آب در نظر
شماره ٩٠: از غبار جلوه غير تو تا بستم نظر
شماره ٩١: اي ابرني بباغ و نه در لاله زار بار
شماره ٩٢: ايقا صد تحقيق زتسليم مدد گير
شماره ٩٣: اين بحر را يک آينه دشت سراب گير
شماره ٩٤: ايهوس قطع نفس کن ساعتي دنگم گذار
شماره ٩٥: بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر
شماره ٩٦: با همه بيدست و پائي اندکي همت گمار
شماره ٩٧: بخود آنقدر کر و فر مچين که ببنددت پي کين کمر
شماره ٩٨: بر تماشاي فنايم دوخت پيري ها نظر
شماره ٩٩: بر خيالي چيده ئيم از ديده تا دل انتظار
شماره ١٠٠: بصفحه ئي که حديث جنون کنم تحرير
شماره ١٠١: بعجز کوش و تگ و تاز ديگر آسان گير
شماره ١٠٢: تا چند حسرت چمن و سايه هاي ابر
شماره ١٠٣: تا کنم از هر بن مو رنگ هستي آشکار
شماره ١٠٤: تا کي خيال هستي موهوم سر بر آر
شماره ١٠٥: ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار
شماره ١٠٦: تيغ در دستست يار از جيب بيرون آر سر
شماره ١٠٧: جسم غافل را باندوه رم فرصت چکار
شماره ١٠٨: چشم تعظيم از گرانجانان اين محفل مدار
شماره ١٠٩: چشم واکردم بخويش اما زآغوش شرار
شماره ١١٠: چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار
شماره ١١١: چه رسد زنشه ئي معنوي بدماغ بيحس بيخبر
شماره ١١٢: چيست هستي بآنهمه آزار
شماره ١١٣: حکم دل دارد زهمواري سرو روي گهر
شماره ١١٤: خاک ما نامها بجانب يار
شماره ١١٥: خيال زلف که واکرد راه در زنجير
شماره ١١٦: دارم زسير گلشن اسباب در نظر
شماره ١١٧: در چمن تا قامتش انداز شوخي کرد سر
شماره ١١٨: درس هستي فکر تکراري ندارد خوانده گير
شماره ١١٩: در طلسم درد از ما ميتوان بردن اثر
شماره ١٢٠: در عشق زپرواز نفس آينه برگير
شماره ١٢١: در گلستاني که سرو او نباشد جلوه گر
شماره ١٢٢: در هوسگاه عالم بيکار
شماره ١٢٣: درين ادبکده جز سر بهيچ جا مگذار
شماره ١٢٤: دست داري بر فشان چون گل درين گلزار زر
شماره ١٢٥: دل از فسون تعلق نگاه در زنجير
شماره ١٢٦: دل بيضه طاوس خيالست ببر گير
شماره ١٢٧: زاهد زدعوت خلق دارد عجب کر و فر
شماره ١٢٨: زصبح طلعتش آينه دل را صفا بنگر
شماره ١٢٩: زهي زروي تو آينه آفتاب منير
شماره ١٣٠: زين بحر بيکران کم هر اعتبار گير
شماره ١٣١: سعي نفس کفيل تست زحمت جستجو مبر
شماره ١٣٢: سير گلزار که يارب در نظر دارد بهار
شماره ١٣٣: شب زندگي سرآمد بنفس شماري آخر
شماره ١٣٤: شبي که شعله ياد تو داشت سير جگر
شماره ١٣٥: شد نظر واکردني خواب فراموشي شرار
شماره ١٣٦: غبار فرصت ازين کارگاه وهم مگير
شماره ١٣٧: قد خميده ندارد بغير ناله حضور
شماره ١٣٨: گل عجزي تصور کن بهار کبريا بنگر
شماره ١٣٩: مردي چو شمع در همه جا نگاه دار
شماره ١٤٠: مژگان گشا جهان ته بال نگاه گير
شماره ١٤١: ناتمام همتي تا عجز سامان نيست سر
شماره ١٤٢: نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور
شماره ١٤٣: نميگويم بگردون سير کن يا بر هوا بنگر
شماره ١٤٤: به جام باده شناسم نه کاسه طنبور
شماره ١٤٥: نه غنچه عافيت افسون نه گل بقا تأثير
شماره ١٤٦: هستي چو صبح قابل ضبط نفس مگير
شماره ١٤٧: همنشين با من زتشويش هوسها کين مگير
شماره ١٤٨: هواي تيغ تو افتاد تا مرا در سر
شماره ١٤٩: اي بيخودي بر آينه وهم رنگ ريز
شماره ١٥٠: بدل زمقصد موهوم خار خار مريز
شماره ١٥١: بسکه از شادابي خطت شد اين گلزار سبز
شماره ١٥٢: بکنج زانوي تسليم طرح امن انداز
شماره ١٥٣: بي پرده است و نيست عيان راز من هنوز
شماره ١٥٤: پوچست سر بسر فلک بيمدار مغز
شماره ١٥٥: جامي مگر از بزم حيا در زده ئي باز
شماره ١٥٦: جرأت پيريم اين بس که بچندين تگ و تاز
شماره ١٥٧: چو شمع غره مشو چشم بر حيا انداز
شماره ١٥٨: خار خارت کشت و پيش حرص بيکاري هنوز
شماره ١٥٩: خودسري گرد دل تنگ نگردد هرگز
شماره ١٦٠: خون شد دل و زاشک اثر ميکشد هنوز
شماره ١٦١: دارم دلي از داغ تمناي تو لبريز
شماره ١٦٢: دل مصفا کن شرر در خرمن اسباب ريز
شماره ١٦٣: رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
شماره ١٦٤: سوداي تگ و تاز هوسها زسرانداز
شماره ١٦٥: عمري خيال پخت سر گير و دار مغز
شماره ١٦٦: غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخيز
شماره ١٦٧: فتيله ئي بدل بيخبر زداغ افروز
شماره ١٦٨: کي رود از خاطر آشفته ام سوداي ناز
شماره ١٦٩: نرگسش واميکند طومار استغناي ناز
شماره ١٧٠: هر کجا آينه ما گردد از زنگار سبز
شماره ١٧١: از لب خامش زبان وامانده کامست و بس
شماره ١٧٢: ايدلت صياد راز از لب مده بيرون نفس
شماره ١٧٣: بي پردگي کسوت هستي زحيا پرس
شماره ١٧٤: بي تأمل در دم پيري مده بيرون نفس
شماره ١٧٥: پر تيره روزم از من بي پا و سر مپرس
شماره ١٧٦: تب و تاب بيهده تا کجا بگشاد بال و پر از نفس
شماره ١٧٧: جز ستم بر دل ناکام نکرداست نفس
شماره ١٧٨: چشم واکن شش جهت يار است و بس
شماره ١٧٩: چند نشيني زکلفت دل مايوس
شماره ١٨٠: خود سر زعافيت بتکلف بريد و بس
شماره ١٨١: درين بساط هوس پيش از اعتبار نفس
شماره ١٨٢: دل قيامت ميکند از طبع ناشادم مپرس
شماره ١٨٣: وق شهرتها دليل فطرت خام است و بس
شماره ١٨٤: زندگي محروم تکرار است و بس
شماره ١٨٥: صاحب دلرا نزيبد گفت و گو با هيچکس
شماره ١٨٦: صبحست و دارد آن گل در سر هواي نرگس
شماره ١٨٧: غفلت آهنگم زساز حيرت ايجادم مپرس
شماره ١٨٨: غم نه تنها بر دلم ناليد وبس
شماره ١٨٩: کاروان ما ندارد گردي از صوت جرس
شماره ١٩٠: گر شود از خواب من خيال تو محبوس
شماره ١٩١: گره چو غنچه نبايد زدن بتار نفس
شماره ١٩٢: نفس ثبات ندارد بسست کار نويس
شماره ١٩٣: نيست بيشور حوادث آمد و رفت نفس
شماره ١٩٤: آب از ياقوت ميريزد تکلم کردنش
شماره ١٩٥: آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خويش
شماره ١٩٦: آنرا که زخود برد تمناي سراغش
شماره ١٩٧: آه ازين جلوه نقاب فروش
شماره ١٩٨: آئين خودآرائي از روز الستستش
شماره ١٩٩: اشکم قدم آبله فرسا ننهد پيش
شماره ٢٠٠: اگر چه غنچه ميسر شود شکستن خويش
شماره ٢٠١: اگر زين رنگ تمکين ميزند موج از سراپايش
شماره ٢٠٢: اي خيال آواره نيرنگ هوش
شماره ٢٠٣: اي زلعلت سخن گلاب فروش
شماره ٢٠٤: اين صبح که جولانها بر چرخ برين هستش
شماره ٢٠٥: ببر کشيد زبس جوش نازکي تنگش
شماره ٢٠٦: بتاراج جنون دادم چه هستي و چه فرهنگش
شماره ٢٠٧: برنگي کج کلاه افتاده خم در پيکر تيغش
شماره ٢٠٨: پر خودنماي کارگه چند و چون مباش
شماره ٢٠٩: بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش
شماره ٢١٠: بساز نيستي بسته است شور ما و من بارش
شماره ٢١١: بسکه افتاده است بي نم خون صيد لاغرش
شماره ٢١٢: بلوح جسم که يکسر نفس خطوط حکستش
شماره ٢١٣: بهار صنع چو ديديم در سرو کارش
شماره ٢١٤: به پيري از هوس زندگي خمار مکش
شماره ٢١٥: بهر بزمي که باشد جلوه فرما جوهر تيغش
شماره ٢١٦: بيتو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خويش
شماره ٢١٧: بيخلل نگذاشت گل را صنعت اجزاي خويش
شماره ٢١٨: بي نشان حسني که جز در پرده نتوان ديدنش
شماره ٢١٩: تا کي افسردن دمي از فکر خود وارسته باش
شماره ٢٢٠: تماشائي که من دارم مقيم چشم حيرانش
شماره ٢٢١: جفاجوئي که من دارم هواي تير مژگانش
شماره ٢٢٢: چند پاشي زجنون خاک هوس بر سر خويش
شماره ٢٢٣: چنين تا کي طپد در انتظار زخم نخچيرش
شماره ٢٢٤: جواني دامن افشان رفت و پيري هم بدنبالش
شماره ٢٢٥: جواني سوخت پيري چند بنشاند بمهتابش
شماره ٢٢٦: چو ابرو بحر زلاف سخا پشيمان باش
شماره ٢٢٧: چو تمثالي که بي آينه معدوم است بنيادش
شماره ٢٢٨: چو دريابد کسي رنگ اداي چشم خودکامش
شماره ٢٢٩: چه سازم تا توانم ريخت رنگ سجده در کويش
شماره ٢٣٠: چه لازمست کشد تيغ چشم خونخوارش
شماره ٢٣١: چه لازم جوهر ديگر نمايد پيکر تيغش
شماره ٢٣٢: حيا بي پرده نپسنديد راز حسن يکتايش
شماره ٢٣٣: خط مشکين شد و بال غنچه جان پرورش
شماره ٢٣٤: خواه در معموره جان خواه در ويرانه باش
شماره ٢٣٥: در آن کشور که پيشاني گشايد حسن جاويدش
شماره ٢٣٦: دل بکام دست چندي خرمي اظهار باش
شماره ٢٣٧: دل بهجران صبر کرد اما فزون شد شيونش
شماره ٢٣٨: دل بيمدعا رنگي ندارد تا کنم فاشش
شماره ٢٣٩: دلي ديوانه ئي دارم بگيسوي گره گيرش
شماره ٢٤٠: دلي گمگشته ئي دارم چه ميپرسي زاحوالش
شماره ٢٤١: دلي دارم که غير از غنچه بودن نيست بهبودش
شماره ٢٤٢: دلي را که بخشد گداز آرزويش
شماره ٢٤٣: دلي که گردش چشم تو بشکند سازش
شماره ٢٤٤: رنگ گل تعبير دميد از کف پايش
شماره ٢٤٥: زبان فرسوده نقدي را که شد پابسته سودايش
شماره ٢٤٦: زبرق بي نيازي خنده ها دارد گلستانش
شماره ٢٤٧: زبس دامان ناز افشاند زلف عنبرافشانش
شماره ٢٤٨: رسا زقافله ما که ما و من جرسستش
شماره ٢٤٩: سخن سنجي که مدح خلق نفريبد بوسواسش
شماره ٢٥٠: سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالايش
شماره ٢٥١: شخص معدومي به پيش وهم خود موجود باش
شماره ٢٥٢: شکست خاطري دارم مپرس از فکر تدبيرش
شماره ٢٥٣: شوق آزادي سر از سامان استغنا مکش
شماره ٢٥٤: صبا اي بيک مشتاقان قدم فهميده نه سويش
شماره ٢٥٥: صبح از چه خرابات جنون کرد بهارش
شماره ٢٥٦: طپيد آئينه بسکه در آرزويش
شماره ٢٥٧: طرب خواهي درين محفل برون آگامي آنسويش
شماره ٢٥٨: عالم از چشم ترم شد ميفروش
شماره ٢٥٩: عبارت مختصر تا کي سوال وصل پيغامش
شماره ٢٦٠: عمرها شد بي نصيب راحتم از چشم خويش
شماره ٢٦١: عيب همه عالم زتغافل بهنر پوش
شماره ٢٦٢: فرياد جهان سوخت نفس سعي کمندش
شماره ٢٦٣: گر نه ئي عين تماشا حيرت سرشار باش
شماره ٢٦٤: کشت عاشق که دهد داد گياه خشکش
شماره ٢٦٥: کلاه نيست تعين که ما زسر فگنيمش
شماره ٢٦٦: که دارد جوهر تحقيق حسرتگاه ناموسش
شماره ٢٦٧: گزند زندگاني در کفن جسم است تدبيرش
شماره ٢٦٨: متاع هستي ئي دارم مپرس از بود و نابودش
شماره ٢٦٩: مرغي که پرافشاند بگلزار خيالش
شماره ٢٧٠: مکش دردسر شهرت ميفگن بر نگين زورش
شماره ٢٧١: من و آن فتنه بالائي که عالم زير دستستش
شماره ٢٧٢: من و پرفشاني حسرتي که گم است مقصد بسملش
شماره ٢٧٣: من نميگويم زيان کن يا بفکر سود باش
شماره ٢٧٤: مپرسيد از نگين شاه و اقبال نفس کاهش
شماره ٢٧٥: نداشت پرواي عرض جوهر صفاي آئينه فرنگش
شماره ٢٧٦: نميدانم چه گل درپرده دارد زخم شمشيرش
شماره ٢٧٧: هر گه روم از خويش بسوداي وصالش
شماره ٢٧٨: هوس وداع بهار خيال امکان باش
شماره ٢٧٩: از قناعت خاک بايد کرد درانبان حرص
شماره ٢٨٠: پر کوته است دست بهر سود راز حرص
شماره ٢٨١: گرفته اشک مرا ديده تا بدان رقص
شماره ٢٨٢: اي بيخبر مشو زنفس در هواي فيض
شماره ٢٨٣: خلقي است شمع وار درين قحط جاي فيض
شماره ٢٨٤: مباد دامن کس گيرم از فسون غرض
شماره ٢٨٥: مگشا جريده ئي حاجتت بر دوستان زکف غرض
شماره ٢٨٦: بر جنون نتوان شد از عقل ادب پرور محيط
شماره ٢٨٧: شده فهم مقصد عالمي زتلاش هرزه قدم غلط
شماره ٢٨٨: گشتم از بيدست و پائيها بخشک تر محيط
شماره ٢٨٩: نبود نقطه ئي از علم اين کتاب غلط
شماره ٢٩٠: دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ
شماره ٢٩١: نشکسته ساغر عاريت زحصول آب بقا چه حظ
شماره ٢٩٢: نميشود کس ازين عبرت انجمن محظوظ
شماره ٢٩٣: از عدم مشکل نه آسان سير امکان کرد شمع
شماره ٢٩٤: اثر خجالت مدعا اگر اين الم دمد از طمع
شماره ٢٩٥: اي هستي تو وضع درنگ و شتاب شمع
شماره ٢٩٦: باز امشب نفس شعله فشان دارد شمع
شماره ٢٩٧: بي نم خجلت نميباشد سر و کار طمع
شماره ٢٩٨: سوختن يک نغمه است از ساز شمع
شماره ٢٩٩: غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع
شماره ٣٠٠: نشسته ئي زدل تنگ بر در تصديع
شماره ٣٠١: ني در پرواز زدني سعي جولان کرد شمع
شماره ٣٠٢: هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
شماره ٣٠٣: هر کجا کردم بياد سجده ات ساز رکوع
شماره ٣٠٤: هوس جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع
شماره ٣٠٥: بذوق گرد رهت ميدوم سراسر باغ
شماره ٣٠٦: شمع من گرم حيا کرد مگر سوي چراغ
شماره ٣٠٧: عالم همه داغست و ندارد اثر داغ
جستجو در مطالب سایت