اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان بيدل دهلوي / غزليات - بخش ششم

غزليات - بخش ششم

  • شماره ١: نفس با يکجهان وحشت بخاک و آب ميسازد
  • شماره ٢: نفس بغير تگ و پوي باطلي که ندارد
  • شماره ٣: نفس تا پرفشانست از تو و من برنمي آيد
  • شماره ٤: نفس درازي کس تا بچون و چند نيفتد
  • شماره ٥: نفس زينسان که بر عزم پرافشاني کدي دارد
  • شماره ٦: نفس را شور دل از عافيت بيگانه ئي دارد
  • شماره ٧: نفس هم از دل من بي شکستن برنمي آيد
  • شماره ٨: نقش دوئي بر آئينه من نه بسته اند
  • شماره ٩: نقشم از ضعف بانديشه ديدن نرسد
  • شماره ١٠: نقشم کسي از سعي چه فرهنگ برارد
  • شماره ١١: نقش نيرنگ جهان جوهر رم ميباشد
  • شماره ١٢: نقش هستي جز غبار وهم نيرنگي نبود
  • شماره ١٣: نقطه دل کرد گشت و خط پرکار شد
  • شماره ١٤: نگاهت جوش صد ميخانه از ساغر برون آرد
  • شماره ١٥: نگه در شبهه تحقيق من معذور ميباشد
  • شماره ١٦: نگه زروي تو تا کامياب ميگردد
  • شماره ١٧: نوبهار است و جهان سير چمن ها دارد
  • شماره ١٨: نهال زندگي باليدني وحشت کمين دارد
  • شماره ١٩: نهال وحشت ما خالي از ثمر نبود
  • شماره ٢٠: نه با ساز هوس جوشد نه بر کسب هنر پيچد
  • شماره ٢١: نه تنها از قدح مستي و از گل رنگ مي جوشد
  • شماره ٢٢: نه غنچه سر بگريبان کشيده ميماند
  • شماره ٢٣: نه فخر ميدمد اينجا نه ننگ ميبارد
  • شماره ٢٤: نه مفصل نه مجملي دارد
  • شماره ٢٥: نه هستي از نفسهايم شمار ناله ميگيرد
  • شماره ٢٦: نيام تيغ عالمگير مستي موج مي باشد
  • شماره ٢٧: نيرنگ امل گل بقا بود
  • شماره ٢٨: وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
  • شماره ٢٩: وحشتم گر يک طپش در دشت امکان بشکفد
  • شماره ٣٠: وداع عمر چمن ساز اعتبارم کرد
  • شماره ٣١: وداع کلفتم تا گل کند چاک جگر ريزد
  • شماره ٣٢: وضع فلک آنجا که بيک حال نباشد
  • شماره ٣٣: وعده افسونان طلسم انتظارم کرده اند
  • شماره ٣٤: وهم بلند و پست جاه چند دلت سيه کند
  • شماره ٣٥: هر جا خرام ناز تو تمکين عيان کند
  • شماره ٣٦: هر جا صلاي محرمي راز داده اند
  • شماره ٣٧: هر جا طپش شمع درينخانه نهفتند
  • شماره ٣٨: هر جا نفسي هست زهستي گله دارد
  • شماره ٣٩: هر چند بحق قرب تو مقدور نباشد
  • شماره ٤٠: هر چند خودنمائي تخت و حشم نباشد
  • شماره ٤١: هر چند دل از وصل قدح نوش نباشد
  • شماره ٤٢: هر چه آنجاست چو آنجا روي اينجا گردد
  • شماره ٤٣: هر سخن سنجي که خواهد صيد معنيها کند
  • شماره ٤٤: هر سو نظر گشوديم زان جلوه رنگ دارد
  • شماره ٤٥: هر کجا آئينه حسن جنون گل ميکند
  • شماره ٤٦: هر کجا سعي جنون بر عزم جولان بشکند
  • شماره ٤٧: هر کجا شمع تماشاي تو روشن ميشود
  • شماره ٤٨: هرکجا عبرت بدرس وعظ رهبر ميشود
  • شماره ٤٩: هر کجا عشاق را درد طلب منظور شد
  • شماره ٥٠: هر کرا اجزاي موهوم نفس دفتر بود
  • شماره ٥١: هر کرا ديدم زلاف ما و من شرمنده بود
  • شماره ٥٢: هرگز بدستگاه نظر پا نميرسد
  • شماره ٥٣: هر کس برهت چشم تري داشته باشد
  • شماره ٥٤: هر که آمد در جهان بيکس تر از ما ميرود
  • شماره ٥٥: هر که انجام غرور من و ما مي بيند
  • شماره ٥٦: هر که اينجا ميرسد بي اعتدالي ميکند
  • شماره ٥٧: هر که حرفي از لبت واميکشد
  • شماره ٥٨: هر که در اظهار مطلب هرزه نالي ميکند
  • شماره ٥٩: هر که زين انجمن آثار صفا ميبيند
  • شماره ٦٠: هر نفس دل صد هزار انديشه پيدا ميکند
  • شماره ٦١: همت از گردن کشي مشکل باستغنا رسد
  • شماره ٦٢: همتي گر هست پائي بر سر دنيا زنيد
  • شماره ٦٣: همچو آتش هر کرا دود طلب در سر بود
  • شماره ٦٤: همچو گوهر قطره خشکي عيانم کرده اند
  • شماره ٦٥: همچو مينا غنچه رازم بهار آهنگ شد
  • شماره ٦٦: همه راست زين چمن آرزو که بکام دل ثمري رسد
  • شماره ٦٧: همين دنياست کانجامش قيامت پرده در گردد
  • شماره ٦٨: هوس پيمائي جاهت خمار آلود غم دارد
  • شماره ٦٩: هوس پيماي فرصت گرد کلفت در قفس دارد
  • شماره ٧٠: هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک وتر بندد
  • شماره ٧١: هوس تعين خواجگي به نياز بنده نميرسد
  • شماره ٧٢: هوس جنون زده نفس بکدام جلوه کمين کند
  • شماره ٧٣: هوس در مزرع آمال گو صد خرمن انبارد
  • شماره ٧٤: هوش تا عافيت آئينه مستي نشود
  • شماره ٧٥: هيهات دم باز پسن عرض ادب برد
  • شماره ٧٦: ياد تو آتشي است که خامش نميشود
  • شماره ٧٧: ياد شوقي کز جفاهايت دل ما شاد بود
  • شماره ٧٨: ياران مزه عبرت زين مائده بردند
  • شماره ٧٩: ياران فسانه هاي تو و من شنيده اند
  • شماره ٨٠: ياران درين بيابان از ما اثر مجوئيد
  • شماره ٨١: ياران چو صبح قيمت وحشت گران کنيد
  • شماره ٨٢: ياران تميز هست بد خو نکرده اند
  • شماره ٨٣: يارب چسان کنم بهواي دعا بلند
  • شماره ٨٤: ياس فرساي تغافل دل ناشاد مباد
  • شماره ٨٥: يک دو دم هنگامه تشويش مهر کينه بود
  • شماره ٨٦: يکسر مو گر هوس از فکر جاهي بگذرد
  • شماره ٨٧: اي ساز برو دوش تو پيراهن کاغذ
  • شماره ٨٨: ستمکش تو بقاصد اگر دهد کاغذ
  • شماره ٨٩: از بسکه زد خيال توام آب در نظر
  • شماره ٩٠: از غبار جلوه غير تو تا بستم نظر
  • شماره ٩١: اي ابرني بباغ و نه در لاله زار بار
  • شماره ٩٢: ايقا صد تحقيق زتسليم مدد گير
  • شماره ٩٣: اين بحر را يک آينه دشت سراب گير
  • شماره ٩٤: ايهوس قطع نفس کن ساعتي دنگم گذار
  • شماره ٩٥: بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر
  • شماره ٩٦: با همه بيدست و پائي اندکي همت گمار
  • شماره ٩٧: بخود آنقدر کر و فر مچين که ببنددت پي کين کمر
  • شماره ٩٨: بر تماشاي فنايم دوخت پيري ها نظر
  • شماره ٩٩: بر خيالي چيده ئيم از ديده تا دل انتظار
  • شماره ١٠٠: بصفحه ئي که حديث جنون کنم تحرير
  • شماره ١٠١: بعجز کوش و تگ و تاز ديگر آسان گير
  • شماره ١٠٢: تا چند حسرت چمن و سايه هاي ابر
  • شماره ١٠٣: تا کنم از هر بن مو رنگ هستي آشکار
  • شماره ١٠٤: تا کي خيال هستي موهوم سر بر آر
  • شماره ١٠٥: ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار
  • شماره ١٠٦: تيغ در دستست يار از جيب بيرون آر سر
  • شماره ١٠٧: جسم غافل را باندوه رم فرصت چکار
  • شماره ١٠٨: چشم تعظيم از گرانجانان اين محفل مدار
  • شماره ١٠٩: چشم واکردم بخويش اما زآغوش شرار
  • شماره ١١٠: چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار
  • شماره ١١١: چه رسد زنشه ئي معنوي بدماغ بيحس بيخبر
  • شماره ١١٢: چيست هستي بآنهمه آزار
  • شماره ١١٣: حکم دل دارد زهمواري سرو روي گهر
  • شماره ١١٤: خاک ما نامها بجانب يار
  • شماره ١١٥: خيال زلف که واکرد راه در زنجير
  • شماره ١١٦: دارم زسير گلشن اسباب در نظر
  • شماره ١١٧: در چمن تا قامتش انداز شوخي کرد سر
  • شماره ١١٨: درس هستي فکر تکراري ندارد خوانده گير
  • شماره ١١٩: در طلسم درد از ما ميتوان بردن اثر
  • شماره ١٢٠: در عشق زپرواز نفس آينه برگير
  • شماره ١٢١: در گلستاني که سرو او نباشد جلوه گر
  • شماره ١٢٢: در هوسگاه عالم بيکار
  • شماره ١٢٣: درين ادبکده جز سر بهيچ جا مگذار
  • شماره ١٢٤: دست داري بر فشان چون گل درين گلزار زر
  • شماره ١٢٥: دل از فسون تعلق نگاه در زنجير
  • شماره ١٢٦: دل بيضه طاوس خيالست ببر گير
  • شماره ١٢٧: زاهد زدعوت خلق دارد عجب کر و فر
  • شماره ١٢٨: زصبح طلعتش آينه دل را صفا بنگر
  • شماره ١٢٩: زهي زروي تو آينه آفتاب منير
  • شماره ١٣٠: زين بحر بيکران کم هر اعتبار گير
  • شماره ١٣١: سعي نفس کفيل تست زحمت جستجو مبر
  • شماره ١٣٢: سير گلزار که يارب در نظر دارد بهار
  • شماره ١٣٣: شب زندگي سرآمد بنفس شماري آخر
  • شماره ١٣٤: شبي که شعله ياد تو داشت سير جگر
  • شماره ١٣٥: شد نظر واکردني خواب فراموشي شرار
  • شماره ١٣٦: غبار فرصت ازين کارگاه وهم مگير
  • شماره ١٣٧: قد خميده ندارد بغير ناله حضور
  • شماره ١٣٨: گل عجزي تصور کن بهار کبريا بنگر
  • شماره ١٣٩: مردي چو شمع در همه جا نگاه دار
  • شماره ١٤٠: مژگان گشا جهان ته بال نگاه گير
  • شماره ١٤١: ناتمام همتي تا عجز سامان نيست سر
  • شماره ١٤٢: نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور
  • شماره ١٤٣: نميگويم بگردون سير کن يا بر هوا بنگر
  • شماره ١٤٤: به جام باده شناسم نه کاسه طنبور
  • شماره ١٤٥: نه غنچه عافيت افسون نه گل بقا تأثير
  • شماره ١٤٦: هستي چو صبح قابل ضبط نفس مگير
  • شماره ١٤٧: همنشين با من زتشويش هوسها کين مگير
  • شماره ١٤٨: هواي تيغ تو افتاد تا مرا در سر
  • شماره ١٤٩: اي بيخودي بر آينه وهم رنگ ريز
  • شماره ١٥٠: بدل زمقصد موهوم خار خار مريز
  • شماره ١٥١: بسکه از شادابي خطت شد اين گلزار سبز
  • شماره ١٥٢: بکنج زانوي تسليم طرح امن انداز
  • شماره ١٥٣: بي پرده است و نيست عيان راز من هنوز
  • شماره ١٥٤: پوچست سر بسر فلک بيمدار مغز
  • شماره ١٥٥: جامي مگر از بزم حيا در زده ئي باز
  • شماره ١٥٦: جرأت پيريم اين بس که بچندين تگ و تاز
  • شماره ١٥٧: چو شمع غره مشو چشم بر حيا انداز
  • شماره ١٥٨: خار خارت کشت و پيش حرص بيکاري هنوز
  • شماره ١٥٩: خودسري گرد دل تنگ نگردد هرگز
  • شماره ١٦٠: خون شد دل و زاشک اثر ميکشد هنوز
  • شماره ١٦١: دارم دلي از داغ تمناي تو لبريز
  • شماره ١٦٢: دل مصفا کن شرر در خرمن اسباب ريز
  • شماره ١٦٣: رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
  • شماره ١٦٤: سوداي تگ و تاز هوسها زسرانداز
  • شماره ١٦٥: عمري خيال پخت سر گير و دار مغز
  • شماره ١٦٦: غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخيز
  • شماره ١٦٧: فتيله ئي بدل بيخبر زداغ افروز
  • شماره ١٦٨: کي رود از خاطر آشفته ام سوداي ناز
  • شماره ١٦٩: نرگسش واميکند طومار استغناي ناز
  • شماره ١٧٠: هر کجا آينه ما گردد از زنگار سبز
  • شماره ١٧١: از لب خامش زبان وامانده کامست و بس
  • شماره ١٧٢: ايدلت صياد راز از لب مده بيرون نفس
  • شماره ١٧٣: بي پردگي کسوت هستي زحيا پرس
  • شماره ١٧٤: بي تأمل در دم پيري مده بيرون نفس
  • شماره ١٧٥: پر تيره روزم از من بي پا و سر مپرس
  • شماره ١٧٦: تب و تاب بيهده تا کجا بگشاد بال و پر از نفس
  • شماره ١٧٧: جز ستم بر دل ناکام نکرداست نفس
  • شماره ١٧٨: چشم واکن شش جهت يار است و بس
  • شماره ١٧٩: چند نشيني زکلفت دل مايوس
  • شماره ١٨٠: خود سر زعافيت بتکلف بريد و بس
  • شماره ١٨١: درين بساط هوس پيش از اعتبار نفس
  • شماره ١٨٢: دل قيامت ميکند از طبع ناشادم مپرس
  • شماره ١٨٣: وق شهرتها دليل فطرت خام است و بس
  • شماره ١٨٤: زندگي محروم تکرار است و بس
  • شماره ١٨٥: صاحب دلرا نزيبد گفت و گو با هيچکس
  • شماره ١٨٦: صبحست و دارد آن گل در سر هواي نرگس
  • شماره ١٨٧: غفلت آهنگم زساز حيرت ايجادم مپرس
  • شماره ١٨٨: غم نه تنها بر دلم ناليد وبس
  • شماره ١٨٩: کاروان ما ندارد گردي از صوت جرس
  • شماره ١٩٠: گر شود از خواب من خيال تو محبوس
  • شماره ١٩١: گره چو غنچه نبايد زدن بتار نفس
  • شماره ١٩٢: نفس ثبات ندارد بسست کار نويس
  • شماره ١٩٣: نيست بيشور حوادث آمد و رفت نفس
  • شماره ١٩٤: آب از ياقوت ميريزد تکلم کردنش
  • شماره ١٩٥: آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خويش
  • شماره ١٩٦: آنرا که زخود برد تمناي سراغش
  • شماره ١٩٧: آه ازين جلوه نقاب فروش
  • شماره ١٩٨: آئين خودآرائي از روز الستستش
  • شماره ١٩٩: اشکم قدم آبله فرسا ننهد پيش
  • شماره ٢٠٠: اگر چه غنچه ميسر شود شکستن خويش
  • شماره ٢٠١: اگر زين رنگ تمکين ميزند موج از سراپايش
  • شماره ٢٠٢: اي خيال آواره نيرنگ هوش
  • شماره ٢٠٣: اي زلعلت سخن گلاب فروش
  • شماره ٢٠٤: اين صبح که جولانها بر چرخ برين هستش
  • شماره ٢٠٥: ببر کشيد زبس جوش نازکي تنگش
  • شماره ٢٠٦: بتاراج جنون دادم چه هستي و چه فرهنگش
  • شماره ٢٠٧: برنگي کج کلاه افتاده خم در پيکر تيغش
  • شماره ٢٠٨: پر خودنماي کارگه چند و چون مباش
  • شماره ٢٠٩: بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش
  • شماره ٢١٠: بساز نيستي بسته است شور ما و من بارش
  • شماره ٢١١: بسکه افتاده است بي نم خون صيد لاغرش
  • شماره ٢١٢: بلوح جسم که يکسر نفس خطوط حکستش
  • شماره ٢١٣: بهار صنع چو ديديم در سرو کارش
  • شماره ٢١٤: به پيري از هوس زندگي خمار مکش
  • شماره ٢١٥: بهر بزمي که باشد جلوه فرما جوهر تيغش
  • شماره ٢١٦: بيتو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خويش
  • شماره ٢١٧: بيخلل نگذاشت گل را صنعت اجزاي خويش
  • شماره ٢١٨: بي نشان حسني که جز در پرده نتوان ديدنش
  • شماره ٢١٩: تا کي افسردن دمي از فکر خود وارسته باش
  • شماره ٢٢٠: تماشائي که من دارم مقيم چشم حيرانش
  • شماره ٢٢١: جفاجوئي که من دارم هواي تير مژگانش
  • شماره ٢٢٢: چند پاشي زجنون خاک هوس بر سر خويش
  • شماره ٢٢٣: چنين تا کي طپد در انتظار زخم نخچيرش
  • شماره ٢٢٤: جواني دامن افشان رفت و پيري هم بدنبالش
  • شماره ٢٢٥: جواني سوخت پيري چند بنشاند بمهتابش
  • شماره ٢٢٦: چو ابرو بحر زلاف سخا پشيمان باش
  • شماره ٢٢٧: چو تمثالي که بي آينه معدوم است بنيادش
  • شماره ٢٢٨: چو دريابد کسي رنگ اداي چشم خودکامش
  • شماره ٢٢٩: چه سازم تا توانم ريخت رنگ سجده در کويش
  • شماره ٢٣٠: چه لازمست کشد تيغ چشم خونخوارش
  • شماره ٢٣١: چه لازم جوهر ديگر نمايد پيکر تيغش
  • شماره ٢٣٢: حيا بي پرده نپسنديد راز حسن يکتايش
  • شماره ٢٣٣: خط مشکين شد و بال غنچه جان پرورش
  • شماره ٢٣٤: خواه در معموره جان خواه در ويرانه باش
  • شماره ٢٣٥: در آن کشور که پيشاني گشايد حسن جاويدش
  • شماره ٢٣٦: دل بکام دست چندي خرمي اظهار باش
  • شماره ٢٣٧: دل بهجران صبر کرد اما فزون شد شيونش
  • شماره ٢٣٨: دل بيمدعا رنگي ندارد تا کنم فاشش
  • شماره ٢٣٩: دلي ديوانه ئي دارم بگيسوي گره گيرش
  • شماره ٢٤٠: دلي گمگشته ئي دارم چه ميپرسي زاحوالش
  • شماره ٢٤١: دلي دارم که غير از غنچه بودن نيست بهبودش
  • شماره ٢٤٢: دلي را که بخشد گداز آرزويش
  • شماره ٢٤٣: دلي که گردش چشم تو بشکند سازش
  • شماره ٢٤٤: رنگ گل تعبير دميد از کف پايش
  • شماره ٢٤٥: زبان فرسوده نقدي را که شد پابسته سودايش
  • شماره ٢٤٦: زبرق بي نيازي خنده ها دارد گلستانش
  • شماره ٢٤٧: زبس دامان ناز افشاند زلف عنبرافشانش
  • شماره ٢٤٨: رسا زقافله ما که ما و من جرسستش
  • شماره ٢٤٩: سخن سنجي که مدح خلق نفريبد بوسواسش
  • شماره ٢٥٠: سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالايش
  • شماره ٢٥١: شخص معدومي به پيش وهم خود موجود باش
  • شماره ٢٥٢: شکست خاطري دارم مپرس از فکر تدبيرش
  • شماره ٢٥٣: شوق آزادي سر از سامان استغنا مکش
  • شماره ٢٥٤: صبا اي بيک مشتاقان قدم فهميده نه سويش
  • شماره ٢٥٥: صبح از چه خرابات جنون کرد بهارش
  • شماره ٢٥٦: طپيد آئينه بسکه در آرزويش
  • شماره ٢٥٧: طرب خواهي درين محفل برون آگامي آنسويش
  • شماره ٢٥٨: عالم از چشم ترم شد ميفروش
  • شماره ٢٥٩: عبارت مختصر تا کي سوال وصل پيغامش
  • شماره ٢٦٠: عمرها شد بي نصيب راحتم از چشم خويش
  • شماره ٢٦١: عيب همه عالم زتغافل بهنر پوش
  • شماره ٢٦٢: فرياد جهان سوخت نفس سعي کمندش
  • شماره ٢٦٣: گر نه ئي عين تماشا حيرت سرشار باش
  • شماره ٢٦٤: کشت عاشق که دهد داد گياه خشکش
  • شماره ٢٦٥: کلاه نيست تعين که ما زسر فگنيمش
  • شماره ٢٦٦: که دارد جوهر تحقيق حسرتگاه ناموسش
  • شماره ٢٦٧: گزند زندگاني در کفن جسم است تدبيرش
  • شماره ٢٦٨: متاع هستي ئي دارم مپرس از بود و نابودش
  • شماره ٢٦٩: مرغي که پرافشاند بگلزار خيالش
  • شماره ٢٧٠: مکش دردسر شهرت ميفگن بر نگين زورش
  • شماره ٢٧١: من و آن فتنه بالائي که عالم زير دستستش
  • شماره ٢٧٢: من و پرفشاني حسرتي که گم است مقصد بسملش
  • شماره ٢٧٣: من نميگويم زيان کن يا بفکر سود باش
  • شماره ٢٧٤: مپرسيد از نگين شاه و اقبال نفس کاهش
  • شماره ٢٧٥: نداشت پرواي عرض جوهر صفاي آئينه فرنگش
  • شماره ٢٧٦: نميدانم چه گل درپرده دارد زخم شمشيرش
  • شماره ٢٧٧: هر گه روم از خويش بسوداي وصالش
  • شماره ٢٧٨: هوس وداع بهار خيال امکان باش
  • شماره ٢٧٩: از قناعت خاک بايد کرد درانبان حرص
  • شماره ٢٨٠: پر کوته است دست بهر سود راز حرص
  • شماره ٢٨١: گرفته اشک مرا ديده تا بدان رقص
  • شماره ٢٨٢: اي بيخبر مشو زنفس در هواي فيض
  • شماره ٢٨٣: خلقي است شمع وار درين قحط جاي فيض
  • شماره ٢٨٤: مباد دامن کس گيرم از فسون غرض
  • شماره ٢٨٥: مگشا جريده ئي حاجتت بر دوستان زکف غرض
  • شماره ٢٨٦: بر جنون نتوان شد از عقل ادب پرور محيط
  • شماره ٢٨٧: شده فهم مقصد عالمي زتلاش هرزه قدم غلط
  • شماره ٢٨٨: گشتم از بيدست و پائيها بخشک تر محيط
  • شماره ٢٨٩: نبود نقطه ئي از علم اين کتاب غلط
  • شماره ٢٩٠: دارد از ضبط نفس طبع هوس پرور چه حظ
  • شماره ٢٩١: نشکسته ساغر عاريت زحصول آب بقا چه حظ
  • شماره ٢٩٢: نميشود کس ازين عبرت انجمن محظوظ
  • شماره ٢٩٣: از عدم مشکل نه آسان سير امکان کرد شمع
  • شماره ٢٩٤: اثر خجالت مدعا اگر اين الم دمد از طمع
  • شماره ٢٩٥: اي هستي تو وضع درنگ و شتاب شمع
  • شماره ٢٩٦: باز امشب نفس شعله فشان دارد شمع
  • شماره ٢٩٧: بي نم خجلت نميباشد سر و کار طمع
  • شماره ٢٩٨: سوختن يک نغمه است از ساز شمع
  • شماره ٢٩٩: غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع
  • شماره ٣٠٠: نشسته ئي زدل تنگ بر در تصديع
  • شماره ٣٠١: ني در پرواز زدني سعي جولان کرد شمع
  • شماره ٣٠٢: هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
  • شماره ٣٠٣: هر کجا کردم بياد سجده ات ساز رکوع
  • شماره ٣٠٤: هوس جنون زده تا کجا همه سو قدم زند از طمع
  • شماره ٣٠٥: بذوق گرد رهت ميدوم سراسر باغ
  • شماره ٣٠٦: شمع من گرم حيا کرد مگر سوي چراغ
  • شماره ٣٠٧: عالم همه داغست و ندارد اثر داغ




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است