اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / هفت اورنگ جامي / يوسف و زليخا

يوسف و زليخا

  • آغاز
  • افتتاح نامه به نام يگانه اي که چشمه روشن مهر از درياي نوالش يک نم است و دفتر ملون سپهر از آيات کمالش يک رقم
  • ترتيب دلايل هستي واجب تعالي نمودن و ترغيب به تامل در آن فرمودن
  • دست برداشتن به مناجات به دستياري ارباب حاجات
  • تخصيص مناجات به ناظم بي دستياري مشارک و مساهم
  • نعت خواجه اي که خاتم ختميت در انگشت داشت و مهر خاتميت بر پشت عليه من الصلوات افضل ها و من التحيات اکمل ها
  • در معراج وي که از آفتاب رفيع الدرجات ذوالعرش سايه ايست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضيض فرش پايه اي
  • لباس ضراعت پوشيدن و در اقتباس نور شفاعت کوشيدن
  • در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضاي عند ذکرالصالحين تنزل الرحمة ذکر او سرمايه استنزال رحمت نور شهود است و پيرايه استخلاص از رحمت ظهور وجود
  • در تمدح سلطاني که به موجب مدح السلطان يستنزل الامان مدحت او طيب زندگاني را ضمان است و مادح او از فوت اماني در امان
  • در بيان آنکه هر يک از جمال و عشق مرغيست از آشيان وحدت پريده و بر شاخسار مظار کثرت آرميده اگر نواي عزت معشوقيست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقيست هم از آنجاست
  • نخل بيان فضيلت عشق بستن و شاخچه آغاز سبب نظم کتاب به آن پيوستن
  • دسته گل از چمن فضايل سخن چيدن و رشته اتمام سبب کتاب بر آن پيچيدن
  • داستان شمع جمال يوسفي در شبستان غيب افروختن و پروانه دل آدم را به مشاهده فروغ آن سوختن
  • نهال جمال يوسفي را از بهارستان غيب به باغستان شهادت آوردن و به آب ديده يعقوب و هواي دل زليخا پروردن
  • در صفت و نسب زليخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
  • در نيام منام ديدن زليخا نوبت اول تيغ آفتاب جمال يوسف را عليه السلام و کشته عشق شدن وي به آن تيغ نهفته در نيام
  • وزيدن نسيم سحري بر زليخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خيال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن
  • از مشاهده تغيير حال زليخا گره تحير به رشته تفکر کنيزان افتادن و دايه بر سر انگشت استفسار گره را از آن رشته گشادن
  • خواب ديدن زليخا يوسف را عليه السلام نوبت دوم و سلسله عشق وي جنبيدن و وي را در ورطه جنون کشيدن
  • به خواب آمدن يوسف عليه السلام زليخا را نوبت سيم و نام و مقام وي دانستن و به عقل و هوش باز آمدن
  • آمدن رسولان پادشاهان اطراف غير از مصر به خواستگاري زليخا و تنگدل گشتن وي از نوميدي آن
  • فرستادن پدر زليخا قاصدي به سوي عزيز مصر و عرض کردن زليخا بر وي و قبول کردن وي آن را
  • نسيم قبول از جانب مصر وزيدن و محمل زليخا را چون عماري گل به مصر کشيدن
  • خبر يافتن عزيز مصر از مقدم زليخا و به عزيمت استقبال برخاستن و لشکريان مصر را به تجمل تمام آراستن
  • ديدن زليخا عزيز مصر را از شکاف خيمه و فرياد برداشتن که اين نه آن کس است که من در خواب ديده ام و سالها محنت محبتش کشيده ام
  • درآمدن زليخا همراه عزيز مصر به مصر و بيرون آمدن مصريان و طبق هاي نثار بر عماري زليخا افشاندن
  • عمر گذرانيدن زليخا در مفارقت يوسف عليه السلام و تلهف و تأسف وي بر آن مدي الليالي و الايام
  • آغاز حسد بردن اخوان و دور انداختن يوسف را عليه السلام از کنعان
  • خواب ديدن يوسف عليه السلام که آفتاب و ماه و يازده ستاره وي را سجده مي برند و شنيدن اخوان آن را و زيادت شدن حسد ايشان
  • مشورت کردن برادران با يکديگر که چه حيله سازند که يوسف را از پيش پدر دور سازند
  • رفتن برادران پيش پدر و درخواست کردن که يوسف را عليه السلام همراه خود به صحرا برند
  • بردن برادران يوسف را از پيش پدر و در راه هدايت خود چاه ضلالت کندن و وي را بي هيچ جنايت در چاه افکندن
  • رسيد کاروان به سر چاه و يوسف را بيرون آوردن و يک بار ديگر عالم را به آفتاب جمال وي روشن کردند
  • رسانيدن مالک يوسف را عليه السلام به حوالي مصر و خبر يافتن پادشاه از آن و عزيز را به استقبال ايشان فرستادن
  • به آب نيل درآمدن يوسف عليه السلام و غبار سفر از خود شستن و به قصد بارگاه پادشاه مصر در هودج نشستن
  • رسدن زليخا به درگاه پادشاه و سبب ازدحام پرسيدن و جمال يوسف را عليه السلام ديدن و وي را شناختن
  • به معرض بيع درآوردن مالک يوسف را عليه السلام و خريدن زليخا وي را به اضعاف آنچه ديگران مي خريدند
  • داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظير خود نداشت و غايبانه عاشق جمال يوسف شد و در آن آيينه جمال حقيقت ديد و از مجاز به حقيقت رسيد
  • تربيت کردن زليخا يوسف را عليه السلام و خدمتگاري نمودن وي مر او را به آنچه دسترس وي بود
  • شرح دادن يوسف عليه السلام قصه محنت راه و زحمت چاه را و آگاه شدن زليخا از آنکه اندوهي که آن روز داشته است به سبب آن بوده است
  • تمنا کردن يوسف عليه السلام شباني را به حکم آنکه هيچ پيغمبري نبوده است که شباني نکرده است و مهيا ساختن زليخا اسباب شباني وي را
  • مطالبه کردن زليخا وصال يوسف را عليه السلام و استغنا نمودن يوسف از وي
  • پرسيدن دايه از زليخا سبب گداختن و سوختن وي را در مشاهده شمع جمال يوسف عليه السلام
  • فرستادن زليخا دايه را به نزديک يوسف عليه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وي از آن
  • رفتن زليخا به خود پيش يوسف عليه السلام و تضرع نمودن و عذر گفتن يوسف عليه السلام از تحصيل مراد وي
  • فرستادن زليخا يوسف را عليه السلام به جانب باغ و تهيه اسباب وي کردن
  • رسيدن شب و عرضه کردن کنيزکان جمال خويش را بر يوسف عليه السلام تا به کداميک از ايشان رغبت نمايد
  • تضرع نمودن زليخا پيش دايه و التماس حيله اي که سبب مواصلت يوسف گردد عليه السلام کردن
  • عمارت کردن دايه خانه اي که در وي تصوير جمال يوسف و زليخا کردند
  • خواندن زليخا يوسف را عليه السلام به سوي آن خانه و مطالبه وصال نمودن
  • درآوردن زليخا يوسف را عليه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نيل مقصود و گريختن يوسف و ماندن زليخا در تحير و تأسف
  • پيش رسيدن عزيز يوسف را بر بيرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه ميان وي و زليخا گذشته بود و افشاي زليخا آن را
  • کشيدن سرهنگان يوسف را عليه السلام به جانب زندان و گواهي دادن طفل شيرخواره به پاکي وي و گذاشتن وي
  • در دست از دهن باز داشتن زنان مصر و زبان طعن بر زليخا کشيدن و به تيغ غيرت عشق دست و زبان ايشان بريدن
  • معذور داشتن زنان مصر بعد از مشاهده جمال يوسف زليخا را و دلالت کردن يوسف را بر انقياد زليخا و تهديد کردن وي به زندان
  • انگيز کردن زنان مصر زليخا را بر فرستادن يوسف عليه السلام به زندان و فرمان بردن زليخا ايشان را
  • در پشيمان شدن زليخا از فرستادن يوسف عليه السلام به زندان و فرياد و زاري کردن بر مفارقت وي
  • بي طاقت شدن زليخا در مفارقت يوسف عليه السلام و در شب همراه دايه به زندان رفتن و مشاهده جمال وي کردن
  • رفتن زليخا در روز به بام قصر خويش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت يوسف ناله و زاري برداشتن
  • در شرح احسان هاي يوسف عليه السلام با اهل زندان و تعبير کردن وي خواب مقربان پادشاه مصر را و وصيت کردن وي مر يکي ازيشان را که وي را پيش پادشاه ياد کند
  • طلب کردن پادشاه مصر يوسف را عليه السلام براي تعبير خواب خود و تعلل کردن وي تا آنچه ميان وي و زنان مصر گذشته بود تفحص نمايند
  • بيرون آمدن يوسف عليه السلام از زندان و گرامي داشتن پادشاه مر وي را و وفات کردن عزيز مصر و مبتلا شدن زليخا به تنهايي و جدايي
  • در شرح حال زليخا بعد از وفات عزيز مصر و استيلاي محبت يوسف عليه السلام بر وي و ابتلاي وي به محنت فراق
  • آمدن زليخا به سر راه يوسف عليه السلام و از ني خانه اي ساختن تا از آواز گذشتن سپاه وي خرسندي يابد
  • گرفتن زليخا سر راه يوسف را و التفات نايافتن و بعد از آن به خانه رفتن و بت را شکستن و ايمان به خداي تعالي آوردن و پس بر سر راه وي آمدن و التفات يافتن
  • آمدن زليخابه خلوتخانه يوسف عليه السلام و به دعاي وي بينايي و جمال و جواني را يافتن
  • نکاح بستن يوسف عليه السلام زليخا را به فرمان خداي تعالي و زفاف کردن با وي
  • غلبه کردن محبت زليخا بر يوسف عليه السلام و بنا کردن عبادتخانه از براي وي
  • خواب ديدن يوسف عليه السلام مادر و پدر را و از خداي تعالي وفات خود طلبيدن و اضطراب زليخا
  • وفات يافتن يوسف عليه السلام و هلاک شدن زليخا از الم مفارقت وي
  • شکايت از فلک پر نکايت که اژدهاوار گرد عالميان حلقه کرده و همه را به دايره تصرف خود درآورده بر يکي زخم زند و بر ديگري زهر افکند نه هيچ از دست رفته را با وي دست ستيز و نه هيچ از پاي افتاده را از وي پاي گريز
  • در پند دادن و بند نهادن فرزند ارجمند که دست ادراک در فتراک اکتساب کمالات استوار دارد و پاي ميل در ذيل اجتناب از جهالات برقرار وفقه الله لما يحبه و يرضاه
  • در مخاطبه نفس و ترقي دادن وي از حضيض خويشتنداري و خودپسندي به ذروه دست کوتاهي و همت بلندي
  • خاتمه در شکر اتمام و تاريخ اختتام و دعاي بعض اکرام ابقاهم الله تعالي الي يوم القيام




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است