کتابخانه فارسی
/
ديوان امير خسرو
/
غزليات - بخش اول
/
شماره ٤٤: باز آرزوي آن بت چين مي کند مرا
شماره ٤٤: باز آرزوي آن بت چين مي کند مرا
باز آرزوي آن بت چين مي کند مرا
معلوم شد که فتنه کمين مي کند مرا
مي خواندم گداي خود و گويي آن زمان
ملک دو کون زير نگين مي کند مرا
از من مپرس کز چه دل دوست شد به باد
در وي ببين که بي دل و دين مي کند مرا
نه من به اختيار چنين مست و بيخودم
چيزيست در دلم که چنين مي کند مرا
آه از تو مي کنند همه عاشقان و من
از دست دل که سوخته اين مي کند مرا
صد منت خيال تو بر خسرو است، از آنک
گه گه به خواب با تو قرين مي کند مرا
جستجو در مطالب سایت