اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان امير خسرو / غزليات - بخش اول / شماره ٢٣٦: آنکه برده ست دلم زلف پريشان اينست

شماره ٢٣٦: آنکه برده ست دلم زلف پريشان اينست

آنکه برده ست دلم زلف پريشان اينست
آنکه کشته ست مرا نرگس فتان اينست
آمد آن سرو خرامان و به خاکم بنشست
وه که با جان رود، از سرو خرامان اينست
ز آشنايي خطرم باشد و مي گفت حکيم
دانم آن زود کش و دير پشيمان اينست
گر غمي گيردت از کشتن من، عيب مگير
چه کنم خاصيت خون مسلمان اينست
من همي گويم سوز خود و تو مي خندي
آنکه بر سوخته ريزند نمک، آن، اينست
همه شب جان من است و غم خوبان تا روز
عاقبت در سر ايشان رود ار، جان اينست
تيغ عشق است، محا باش نباشد خسرو
سر تسليم فرود آر که فرمان اينست

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است