کتابخانه فارسی
/
ديوان امير خسرو
/
غزليات - بخش اول
/
شماره ٣٦٧: آنچه بر جان من ز غم رفته ست
شماره ٣٦٧: آنچه بر جان من ز غم رفته ست
آنچه بر جان من ز غم رفته ست
همه از دست آن صنم رفته ست
مي نويسد به خون من تعويذ
چه توان کرد، چون قلم رفته ست
پاي در ره نهاد و مهر گذاشت
زانکه در راه مهر کم رفته ست
به ستم مي رود ز من، يا رب
برکسي هرگز اين ستم رفته ست؟
جان به دنبال او روان کردم
گر نيايد، حيات هم رفته ست
خسروا، با شب فراق بساز
کافتاب تو در عدم رفته ست
جستجو در مطالب سایت