اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان انوري / قصايد / مدح ابوالمفاخر امير فخرالدين ميرآب مرو معروف به آبي

مدح ابوالمفاخر امير فخرالدين ميرآب مرو معروف به آبي

اي قبله کوي خاکي و آبي
وي فخر همه قبيله آبي
اي يافته هرچه جسته از گيتي
جز مثل که اين يکي نمي يابي
اجرام ز رشک پايه قدرت
پوشيده لباسهاي سيمابي
عدل تو ز روي خاصيت کرده
با آتش فتنه سالها آبي
بر چرخ ز بهر اختياراتت
خورشيد همي کند سطر لابي
کرده صف اختران گردون را
درگاه تواند سال محرابي
دارالضربي است کرد و گفت تو
ايمن شده از مجال قلابي
چون خاک به گاه خشم بشکيبي
چون باد به وقت عفو بشتابي
درگاه تو باب اعظم عدلست
مهدي شده نامزد به بوابي
ز آسيب تو از فلک فرو ريزند
انجم چو کبوتران مضرابي
از کار عدوت چون روان گردد
تعليم توان ستد رسن تابي
از سيم مخالفت سخا نايد
نشنيدستي ز سيم اعرابي
تاريخ تفاخرست تشريفت
هم اسلافي مرا هم اعقابي
زوداکه به دلوشان فرو دادست
اين گنبد زود گرد دولابي
اي چشم نيازيان ز جود تو
چون بخت مخالفت به خوش خوابي
گفتم که به شکر آن پديد آيم
رخ کرده جلالت تو عنابي
گفتا ز گراني رکاب من
زودا که عنان به عجز برتابي
فتح البابي بکردم آخر هم
با آنکه تو از وراي اين بابي
تا هست ز شصت دور در سرعت
ايام چو تيرهاي پرتابي
خصم تو و دور چرخ او بادا
طينت قصبي و طبع مهتابي
چون دانه نار اشک بدخواهت
وز غصه رخش چو چهره آبي
اسباب بقات ساخته گردون
در جمله نه صنعتي نه اسبابي

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است