اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / گلستان سعدي / باب ششم - در ضعف و پيري / حکايت (٧)

حکايت (٧)

توانگري بخيلرا پسري رنجور بود. نيک خواهان گفتندش مصلحت آنست که ختم قرآن کني از بهر وي يا بذل قربان. لختي بانديشه فرو ريخت و گفت: مصحف مهجور اوليتر است که گله دور.
صاحبدلي بشنيد و گفت: ختمش به علت آن اختيار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در ميان جان
دريغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودي دست دادن
بديناري چو خر در گل بمانند
ور الحمدي بخواهي صد بخوانند

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است