اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / جمشيد و خورشيد ساوجي / جمشيد و خورشيد / قطعه

قطعه

از سرگرمي جوابش داد شمع
گفت: «تا کي سرزنش کردن مرا؟
عاشقم خواندي، بلي، من عاشقم
اشک سرخ و روي زردم بس گوا
ز آنچه گفتي، سرفرازي مي کنم
سرفرازي هست بر عاشق روا
سرفرازي من از عشقست و بس
در هوايش سر فرايم دايما
آنچه مي گويي که بنشين و بمير
يا سر خود گير و يک چندي به پا
تا سرم برجاست نتوانم نشست
من نخواهم مردن الا در هوا
تا به کي گيرم سر خود ز آنکه هست
از سر من بر سر من اين بلا
کار عشق و عاشقي سربازي است
گر سر اين ماجرا داري، بيا!
در پي من شو که نتوان يافتن
رهروان را بهتر از من پيشوا

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است