کتابخانه فارسی
/
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
/
الباب الثامن
/
فصل ديگر در مدايح سلطان اعزالله نصره
فصل ديگر در مدايح سلطان اعزالله نصره
چونکه بهرامشاه شه باشد
مر ورا زين صفت سپه باشد
ملکش از ملک جم نيايد کم
تر و تازه چو بوستان ارم
مملکت آسمان ملک خورشيد
خواجه چون ماه و قاضيان ناهيد
عالم آراسته به دولت و داد
گشته معدوم در عدم بيداد
عرصه مملکت چو باغ بهشت
مشک اذفر سرشته با گل و خشت
خاک اين مملکت شده کافور
چشم بد باد از اين حوالي دور
اهل غزنين چه کرده بود از داد
که چنين شان کريم شاهي داد
هرچه ز ايزد بخواستيد عطا
دادتان بخ بخ اين گزيده دعا
به اجابت دعا چو مقرون گشت
هر چه زو خواستند افزون گشت
شاه عادل نکو نيت دستور
ملک آباد و دست ظالم دور
لشکري بر مثال مور و ملخ
بحر و بر زان ملا و وادي و شخ
صدهزاران سوار جوشن دار
که نماند ز دشمنان ديار
عدد لشکرش هر آنکه شمرد
نشمرد او و عمر پايان برد
روز بارش چو برنشست به تخت
کار بر دشمنان بگيرد سخت
جوش ديوان گذشته از پروين
رونق خواجه تا به عليين
خواجگان دگر چو مهر و چو ماه
رونق گاه و زينت درگاه
اهل ديوان همه عدول و قضاة
گاه توقيع و عرض و خط و برات
به مظالم نشسته اهل قبول
قاضيان وجيه و جمع عدول
تا ملک بر فلک مکان دارد
تا سماک از سمک نشان دارد
پادشاه و وزير و مير و حشم
عادل و ناصح و امين حرم
جستجو در مطالب سایت