کتابخانه فارسی
/
ديوان صائب
/
غزليات - قسمت سوم
/
شماره ٦٩٠: منه چو ساده دلان دل به کامراني صبح
شماره ٦٩٠: منه چو ساده دلان دل به کامراني صبح
منه چو ساده دلان دل به کامراني صبح
کي طي شود به دو دم پيري و جواني صبح
زمان شادي افلاک را دوامي نيست
به قدر مد شهاب است شادماني صبح
کند ز باده گران رطل خويش را دل شب
کسي که با خبرست از سبک عناني صبح
شمرده دار نفس در حريم ساده دلان
که مي پرد ز نفس رنگ ارغواني صبح
سپهر سفله سخي با گشاده رويان است
بود ز خرده انجم گهر فشاني صبح
مشو ز صحبت پيران زنده دل غافل
که نيست يک دو نفس بيش زندگاني صبح
دلت کباب ز خورشيد طلعتي نشده است
چه لذت است ترا از نمک فشاني صبح؟
ترا که نيست اميدي به خواب رو صائب
که تلخ کرد مرا خواب، ديده باني صبح
جستجو در مطالب سایت