اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان عطار / غزليات / شماره ١٩٢: عشق تو به سينه تاختن برد

شماره ١٩٢: عشق تو به سينه تاختن برد

عشق تو به سينه تاختن برد
وآرام و قرار من ز من برد
تن چند زنم که چشم مستت
جاني که نداشتم ز تن بود
صد گونه قرار از دل من
زلفت به طلسم پرشکن برد
عشق تو نمود دستبردي
مردي و زني ز مرد و زن برد
با چشم تو عقل خويشتن را
بي خويشتني ز خويشتن برد
عيسي لب روح بخش تو ديد
در حال خرش شد و رسن برد
خضر آب حيات کي توانست
بي ياد لب تو در دهن برد
جمشيد کجا جهان نمايي
بي عکس رخت به جام ظن برد
سيمرغ ز بيم دام زلفت
بگريخت و به قاف تاختن برد
گفتند بتان که چهره ما
قدر گل و رونق سمن برد
درتافت ستاره رخ تو
وآب همه از چه ذقن برد
عطار چو شرح آن ذقن داد
گوي از همه کس بدين سخن برد

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است