کتابخانه فارسی
/
منطق الطير عطار
/
بيان وادي استغنا
/
حکايت مردي که صورت افلاک بر تخته خاک ميکشيد
حکايت مردي که صورت افلاک بر تخته خاک ميکشيد
ديده باشي کان حکيم بي خرد
تخته اي خاک آورد در پيش خود
پس کند آن تخته پر نقش و نگار
ثابت و سياره آرد آشکار
هم فلک آرد پديد و هم زمين
گه بر آن حکمي کند گاهي برين
هم نجوم و هم برون آرد پديد
هم افول و هم عروج آرد پديد
هم نحوست، هم سعادت برکشد
خانه موت و ولادت برکشد
چون حساب نحس کرد و سعد از آن
گوشه آن تخته گيرد بعد از آن
برفشاند، گويي آن هرگز نبود
آن همه نقش و نشان هرگز نبود
صورت اين عالم پر پيچ پيچ
هست همچون صورت آن تخته هيچ
تو نياري تاب اين، کنجي گزين
گرد اين کم گرد و در کنجي نشين
جمله مردان زنان اينجا شدند
از دو عالم بي نشان اينجا شدند
چون نداري طاقت اين راه تو
گر همه کوهي نسنجي کاه تو
جستجو در مطالب سایت