کتابخانه فارسی
/
تذکرة الاوليا عطار
/
متن تذکرة الاولياء (قسمت دوم)
/
ذکر احمدبن عاصم انطاکي، رحمة الله عليه
ذکر احمدبن عاصم انطاکي، رحمة الله عليه
آن امام صاحب صدر، آن همام بسيار قدر، آن مبارز جد و جهد، آن مجاهد اهل عهد، آن مقدس عالم پاکي، احمدبن عاصم الانطاکي - رحمة الله عليه - از قدماء مشايخ و از کبار اوليا بود و عالم بود به انواع علوم ظاهر وباطن.
مجاهده يي تمام داشت وعمري دراز يافت و اتباع تابعين را يافته بود و مريد محاسبي بود و بشر و سري و فضيل را يافته. و ابوسليمان دارائي او را «جاسوس القلوب ».
خواندي از تيز فراستي او. و او را کلماتي عالي است و اشارتي بديع لطيف، چنان که از او پرسيدند که: «تو مشتاق خدايي؟». گفت: «نه ». گفتند: «چرا؟». گفت: «به جهت آن که شوق به غايت بود اما چون غايب حاضر شود، کجا شوق بود؟».
گفتند: «معرفت چيست؟». گفت: «مدارج آن سه است: به درجه اول اثبات وحدانيت و احد قهار و درجه دوم بريده کردن دل از ماسوي الله، درجه سيوم آن که هيچ کس را از عبارت کردن آن راه نيست، و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور».
گفتند: «علامت محبت چيست؟». گفت: «آن که عبارت او اندک بود و تفکر او دايم و خلوت او بسيار و خاموشي او پيوسته.
چون بدو درنگرند، او نبيند و چون بخوانند، نشنود و چون مصيبتي رسد، اندوهگن نشود و چون صوابي روي در او نهد، شاد نگردد و از هيچ کس نترسد و به هيچ کس اوميد ندارد».
گفتند: «خوف و رجا چيست؟ و علامت هر دو کدام است؟». گفت: «علامت خوف گريز است و علامت رجا طلب است و هر که صاحب رجاست و طلب ندارد دروغ زن است و هر که صاحب خوف است و گريز ندارد، کذاب است ».
و گفت: «راجي ترين مردمان به نجات کسي را ديدم که ترسناک تر بود بر نفس خويش (که) نبايد که نجات نيابد، و ترسناک تر خلق به هلاک کسي را يافتم که ايمن تر بود بر نفس خود. آن نديدي که يونس -عليه السلام - چون چنان گمان برد که حق - تعالي - عتاب نکند، چگونه عقوبت روي در وي نهاد؟».
و گفت: «کمترين يقين آن است که چون به دل رسد، دل را پر نور (کند) و پاک کند از وي هر جا که شکي است تا از دل شکر و خوف خداي - تعالي - پديد آيد؛ و يقين، معرفت عظمت خداي - تعالي - بود و بر قدر عظمت خداي تواند بود و عظمت معرفت عظمت خداي بود».
و گفت: «چون با اهل جد نشينيد، به صدق نشينيد که جاسوس دلهااند. در دلهاي شما روند و بيرون آيند». گفت: «نشان رجا آن است که چون نيکويي بدو رسد، او را الهام شکر دهند با اوميد تمام نعمت از خداي - تعالي: و تمامي عفو در آخرت ».
و گفت: «نشان زهد چهار است: اعتماد بر حق و بيزاري از خلق و اخلاص از براي خداي - عز وجل - و احتمال ظلم از جهت کرامت دين ».
و گفت: «نشان اندکي معرفت بنده به نفس خويش اندکي حيا بود و اندکي خوف ». و گفت: «هر که به خدا عارف تر، از وي ترسان تر».
و گفت: «چون صلاح دل جويي ياري خواه بروي به نگه داشت زبان » و گفت:«نافع ترين صلاح دل جويي ياري خواه بر وي به نگه داشت زبان ».
و گفت: «نافع ترين فقري آن بود که تو بدآن متحمل و راضي باشي و نافع ترين عقلي آن بود که تو را شناسا گرداند تا نعمت خداي - عز وجل - برخود بشناسي و ياري دهد تو را بر شکر آن و برخيزد به خلاف هوا».
و گفت: «نافع ترين اخلاص آن بود که دور کند از تو ريا و تصنع و تزين ». و گفت: «بزرگترين تواضع آن بود که دور کند از تو کبر، و خشم را در تو بميراند». و گفت: «زيان کارترين معاصي آن بود که طاعت کني بر جهل، که ضرر آن بر تو بيش از آن بود که معصيت کني بر جهل ».
و گفت: «هر که اندکي را آسان شمرد و خرد گيرد، زود بود که در بسيار افتد». و گفت: «خواص غواصي مي کنند در درياي فکرت، و عوام سرگشته و گمراه مي گردند در بيابان غفلت ».
و گفت: «امام جمله عمل ها علم است و امام جمله علم ها عنايت ». و گفت: «يقين نوري است که حق - تعالي - در دل بنده پديد آرد تا بد آن جمله انوار آخرت مشاهده کند».
و گفت: «اخلاص آن است که چون عمل کني، دوست نداري که تو را بدآن ياد کنند و تو را بزرگ دارند از سبب عمل تو، و طلب نکني ثواب عمل خويش از هيچ کس مگر از حق، تعالي، اين اخلاص عمل بود».
و گفت: «عمل کن و چنان عمل کن که هيچ کس نيست در روي زمين به جز تو و هيچ کس نيست در آسمان و زمين به جز او». و گفت: «اين روزي چند که مانده است، آن را غنيمتي بزرگ شمر، و اين قدر عمر که در پيش داري در صلاح گذار، تا بيامرزند آنچه از پيش گذشته است ».
و گفت: «دواء دل پنج چيز است: هم نشيني اهل صلاح و خواندن قرآن و تهي داشتن شکم و نماز شب و زاري کردن در وقت سحر».
و گفت: «عدل دو قسم است: عدلي است ظاهر ميان تو و ميان خلق، و عدلي است باطن ميان تو و حق - تعالي - و طريق عدل استقامت است و طريق فضل طريق فضيلت است ».
و گفت: «موافق اهل صلاحيم در اعمال جوارح و مخالف ايشانيم به همتها و گفت: «خداي - عز وجل - مي فرمايد: انما اموالکم و اولادکم فتنة و ما فتنه زياد مي کنيم ».
نقل است که شبي سي و اند کس از ياران او جمع شدند و سفره نهادند، نان اندک بود. شيخ پاره پاره کرد و چراغ بر گرفت، چون چراغ باز آوردند، همه پاره ها بر جاي خود بود که کس نخورده بود از طريق ايثار، مريدان را چنين تربيت کرده بود.
جستجو در مطالب سایت