کتابخانه فارسی
/
تذکرة الاوليا عطار
/
متن تذکرة الاولياء (قسمت دوم)
/
ذکر يوسف بن اسباط، رحمة الله عليه
ذکر يوسف بن اسباط، رحمة الله عليه
آن مجاهد مردان مرد. آن مبارز ميدان درد، آن خو کرده تقوي، آن پروره معني، آن مخلص محتاط، يوسف اسباط - رحمة الله عليه - از زهاد و عباد اين قوم بود و در تابعين به زهد او کس نبود و در مراقبه و محاسبه کمالي داشت و حالت خود پنهان داشتي و رياضت کردي، و از دنيا انقطاع کلي داشت؛ و کلماتي شافي دارد؛ و مشايخ کبار را ديده بود.
نقل است که هفتاد هزار درم ميراث يافت و هيچ از آن نخورد، و برگ خرما مي بافت و از مزد آن قوت مي ساخت. و گفت: «چهل سال بر من بگذشت که مرا پيرهني نو نبود، مگر خرقه يي کهنه ».
نقل است که وقتي به حذيفه مرعشي نامه نوشت که: «شنيدم که دين خود به دو حبه فروخته اي. و آن آن است که: در بازار چيزي مي خريدي. او دانگي گفت و تو سه تسو؛ و سبب آن که تو را مي شناخت مسامحت کرد براي صلاحيت تو» - و اين حکايت بر عکس اين نوشته اند و ما در کتاب معتمد چنين يافتيم - و هم به حذيفه نوشت که:
«هر که را فضايل نزديک او دوست تر از گناه بود، او فريفته است؛ وهر که قرآن خواند و دنيا برگزيند، او استهزاء کرده است؛ و من ميترسم که آنچه ظاهر مي شود از اعمال ما، بر ما زيان کارتر بود از گناه ما؛ و هر که را درم و دينار در دل او بزرگتر از بزرگي آخرت (بود)، چگونه اميد دارد به خداي در دين ودنياي خويش؟».
و گفت: «اگر شبي به صدق با خداي - عز و جل - کار کنم، دوست تر دارم از آن که در راه خدا شمشير زنم ». و هم به حذيفه نوشت که:
«اما بعد، وصيت مي کنم به تقوي خداي - عز وجل - و عمل کردن بدآنچه تعليم داده است تو را، ومراقبت چنان که هيچ کس نبيند تو را آنجا که مراقبت کني الا خداي - تعالي - و ساختگي کردن چيزي که هيچ کس را در دفع آن حيلتي نيست و در وقت فرو آمدن آن پشيماني سودمند نيست. والسلام ».
نقل است که شبلي گفت: از يوسف اسباط پرسيدم که : «غايت تواضع چيست؟». و گفت : «آن که از خانه بيرون آيي، هر که را بيني چنان داني که بهتر از توست ». و گفت: «اندکي ورع را جزاء بسيار عمل دهند و اندکي تواضع را (جزاء) بسيار اجتهاد دهند».
و گفت: «علامت تواضع آن است که سخن حق قبول کني از هر که گويد، و رفق کني با کسي که فروتر بود و بزرگ داري آن را که بالاي تو بود در رتبت و اگر زلل بيني احتمال کني وخشم فرو خوري. و هر جاکه باشي رجوع به خداي کني و بر توانگران تکبر کني وهرچه به تو رسد به آن شکر کني ».
و گفت: «توبه را ده مقام است: دور بودن از جاهلان، و ترک گفتن باطل، و روي گردانيدن از منکران، و در رفتن به محبوبات و شتافتن به خيرات، و درست کردن توبه و لازم بودن بر توبه، و ادا کردن مظالم؛ و طلب غنيمت، و تصفيه قلوب ».
و گفت: «علامت زهد ده چيز است: ترک موجود، و ترک آرزوي مفقود، و خدمت معبود، و ايثار مولي، و صفاء معني، و متعزز شدن به عزيز، و احترام مشفق، و زهد در مباح، و طلب ارباح، و قلت رواح يعني آسايش ». و گفت: «از علامت زهد يکي آن است که بداند که: بنده زهد نتواند ورزيد الا به ايمني به خداي، تعالي ».
و گفت: «علامت ورع ده چيز است: درنگ کردن در متشابهات، و بيرون آمدن از شبهات و تفتيش کردن در اقوات و از تشويش احتراز کردن، و گوش داشتن زيادت و نقصان و مداومت کردن به رضاء رحمان، و از سر صفا تعلق ساختن به امانات و روي گردانيدن از مواضع آفات، و دور بودن از طريق عاهات، و اعراض از سر مباهات ».
و گفت: «علامت صبر ده چيز است: حبس نفس، و استحکام درس، و مداومت بر طلب انس، و نفي جزع و اسقاط ورع، و محافظت بر طاعات، و استقصا در واجبات، و صدق در معاملات، و طول قيام شب در مجاهدات، و اصلاح جنايات ».
و گفت: «محو نگرداند شهوات را از دل مگر خوفي که مرد را برانگيزاند بي اختيار وشوقي که مرد را بي آرام کند». و گفت: «مراقبت را علامات است، برگزيدن آنچه خداي - تعالي - برگزيده است، و عزم نيکو کردن به خداي - تعالي - و شناختن افزوني و تقصير از جهت خداي، و آرام گرفتن دل با خدا، و منقطع شدن از جمله خلق به خدا».
و گفت: «صدق راعلامات است: دل به زبان راست داشتن، و قول با فعل برابر داشتن، و ترک طلب محمدت اين جهان گفتن، و رياست ناگرفتن و آخرت را بر دنيا گزيدن، و نفس را قهر کردن ».
و گفت: «توکل را ده علامت است: آرام گرفتن بدآنچه حق - تعالي - ضمان کرده است، و ايستادن بدآنچه به تو رسد از رفيع و دون، و تسليم کردن به مايکون و تعلق گرفتن دل ميان کاف ونون - يعني چنان داند که: هنوزميان کاف و نون است وکاف به نون نپيوسته است تالاجرم: هر چه تو را از کاف و نون (بودو) توکل درست بود - و قدم در عبوديت نهادن و از ربوبيت بيرون آمدن - يعني دعوي فرعوني و مني نکند وترک اختيار کند - و قطع علايق و نوميدي از خلايق و دخول در حقايق و به دست آوردن دقايق ».
و گفت: «عمل کن عمل مردي که معاينه مي بيند که او را نجات نخواهد بود الا بدآن عمل، و توکل کن توکل مردي که معاينه مي بيند که: بدو نخواهد رسيد الا آن که حق - تعالي - در ازل براي او نوشته است وحکم کرده ».
و گفت: «انس را علامت است: دايم نشستن در خلوت، و طول وحشت از مخالطات، و لذت يافتن به ذکر، و راحت يافتن در مجاهده، و چنگ در زدن به حبل طاعت ».
و گفت: «علامت حيا انقباض دل است و عظمت ديدار پروردگار، و وزن گرفتن سخن پيش از گفتن، و دور بودن از آنچه خواهي که از آن عذرخواهي و ترک کردن خوض در چيزي که از آن شرم زده خواهي شد، و نگه داشتن زبان و چشم و گوش و شکم و فرج و ترک آرايش حيات دنيا، و ياد کردن گورستان و مردگان ».
و گفت: «شوق را علامات است: دوست داشتن مرگ در وقت راحت در دنيا، و دشمن داشتن حيات در وقت صحت، و رغبت وانس گرفتن به ذکر خداي - تعالي - و بي قرار شدن در وقت نشر آلاء حق، و در طرب آمدن در وقت تفکر خاصه در ساعتي که نظر تو بر حق بود».
و از او پرسيدند از جمع و تفرقه. گفت: «جمع، جمع کردن دل است در معرفت و تفرقه متفرق گردانيدن در احوال ». و گفت: «نماز جماعت بر تو فريضه نيست و طلب حلال بر تو فريضه است ». والسلام.
جستجو در مطالب سایت