کتابخانه فارسی
/
مصيبت نامه عطار
/
المقالة السابعة و العشرون
/
في التمثيل
في التمثيل
موسي عاشق امام غرب و شرق
چون همه تن بودش اندر عشق غرق
بر زمين زد لوح توريت و شکست
کرد محکم ريش هارون را بدست
چون ز عشق افتاد آمد راستش
حق نه زين کرد و نه زان وا خواستش
تا بداني کانچه عاشق را رواست
گر کسي ديگر روا دارد خطاست
گه بود کان يک سخن گستاخ وار
از بسي طاعت فزون آيد بکار
جستجو در مطالب سایت