اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / مصيبت نامه عطار / المقالة السابعة و العشرون / الحکاية والتمثيل

الحکاية والتمثيل

آن يکي ديوانه پرسيد راز
کاي فلان حق را شناسي بي مجاز
گفت چون نشناسمش صدباره من
زانک ازو گشتم چنين آواره من
هم ز شهر و هم ز خويشان دور کرد
دل ز من برد و مرا مهجور کرد
روز و شب در دست دارد دامنم
جمله من او را شناسم تا منم

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است