اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان مسعود سعد سلمان / قصائد / در مدح عميد حسن

در مدح عميد حسن

امروز هيچ خلق چو من نيست
جز رنج ازين نحيف بدن نيست
لرزان تر و نحيف تر از من
در باغ شاخ و برگ سمن نيست
انگشتريست پشت من گويي
اشکم جز از عقيق يمن نيست
از نظم و نثر عاجز گشتم
گويي مرا زبان و دهن نيست
از تاب درد سوزش دل هست
وز بار ضعف قوت تن نيست
اين هست و آرزوي دل من
جز مجلس عميد حسن نيست
صدري که جز به صدر بزرگيش
اقبال را مقام وطن نيست
چون طبع و خلق او گل و سوسن
در هيچ باغ و هيچ چمن نيست
لؤلؤ و در چو خط و چو لفظش
ولله که در قطيف و عدن نيست
اصل سخن شده ست کمالش
واندر کمالش ايچ سخن نيست
مداح بس فراوان دارد
ليکن از آن يکيش چو من نيست

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است