کتابخانه فارسی
/
توصيفات مسعود سعد سلمان
/
شهرآشوب
/
صفت يار لشکري گويد
صفت يار لشکري گويد
آمد به عرض گاه دلارام من فراز
پيش بساط عارض در جمله حشم
خيره بماند عارض چون حيلتش بديد
گفتا که هست لاله رخ و نوش لب صنم
دو لب عقيق و شکر دو روي مهر و ماه
دو چشم لطف و خوبي دو زلف پيچ و خم
خالي به زير زلفش و چاهيش در ز نخ
خال اصل فتنه گشته و چه معدن ستم
دادش جواب گفت محلي که هست راست
اينست آنچه گفتي و يک ذره نيست کم
جستجو در مطالب سایت