کتابخانه فارسی
/
ديوان فيض کاشاني
/
غزل ها - قسمت اول
/
شماره ٦٦١: چشم بر هر چه گشاديم رخ خوب تو ديديم
شماره ٦٦١: چشم بر هر چه گشاديم رخ خوب تو ديديم
چشم بر هر چه گشاديم رخ خوب تو ديديم
گوش بر هر چه نهاديم حديث تو شنيديم
مردمان چشم گشودند و نديدند بجز غير
ما ببستيم دو چشم و بجمالت نگريديم
لوح دل را که بر آن نقش و نگار دگران بود
پاک شستيم و بر آن صورة خوب تو کشيديم
حسن خوبان فريبنده ز درياي تو موج است
آبروي همه از حسن روانبخش تو ديديم
گر سراب دو جهان رهزن دين و دل ما شد
آخرالامر بسرچشمه مقصود رسيديم
عارفان وصف تو از دفتر و اسناد شنيدند
ما ز ياقوت گهربار لبان تو شنيديم
تشنه يکچند دويديم درين وادي خونخوار
آخر از چشمه حيوان تو يکجرعه چشيديم
قطره مستي ما را ز مي عشق تو بس بود
لله الحمد بدرياي وصال تو رسيديم
بايع و بيع و ثمن مشتري و جنس تو بودي
سربسر کوچه و بازار جهان را همه ديديم
چند بر خرقه پرهيز زدن پنبه توبه
آفرين باد ترا عشق کزين خرقه رهيديم
بارها جامه تقوي بگنه چاک ز دستيم
از پي حله عفو تو بسي جامه دريديم
پاي سعيت همه شد آبله در راه طلب (فيض)
بار ما در دل ما بود عبث مي طلبيديم
جستجو در مطالب سایت