کتابخانه فارسی
/
مثنوي معنوي
/
دفتر دوم از مثنوي
/
فضيلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت
فضيلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت
آن يکي مي رفت در مسجد درون
مردم از مسجد همي آمد برون
گشت پرسان که جماعت را چه بود
که ز مسجد مي برون آيند زود
آن يکي گفتش که پيغامبر نماز
با جماعت کرد و فارغ شد ز راز
تو کجا در مي روي اي مرد خام
چونک پيغامبر بدادست السلام
گفت آه و دود از آن اه شد برون
آه او مي داد از دل بوي خون
آن يکي گفتا بده آن آه را
وين نماز من ترا بادا عطا
گفت دادم آه و پذرفتم نماز
او ستد آن آه را با صد نياز
شب بخواب اندر بگفتش هاتفي
که خريدي آب حيوان و شفا
حرمت اين اختيار و اين دخول
شد نماز جمله خلقان قبول
جستجو در مطالب سایت