کتابخانه فارسی
/
مثنوي معنوي
/
دفتر ششم هم از مثنوي
/
صفت آن عجوز
صفت آن عجوز
چونک مجلس بي چنين پيغاره نيست
از حديث پست نازل چاره نيست
واستان هين اين سخن را از گرو
سوي افسانه عجوزه باز رو
چون مسن گشت و درين ره نيست مرد
تو بنه نامش عجوز سال خورد
نه مرورا راس مال و پايه اي
نه پذيراي قبول مايه اي
نه دهنده ني پذيرنده خوشي
نه درو معني و نه معني کشي
نه زبان نه گوش نه عقل و بصر
نه هش و نه بيهشي و نه فکر
نه نياز و نه جمالي بهر ناز
تو بتويش گنده مانند پياز
نه رهي ببريده او نه پاي راه
نه تبش آن قحبه را نه سوز و آه
جستجو در مطالب سایت