کتابخانه فارسی
/
ديوان شمس
/
غزليات - قسمت اول
/
شماره ٣٥٢: چو با ما يار ما امروز جفتست
شماره ٣٥٢: چو با ما يار ما امروز جفتست
چو با ما يار ما امروز جفتست
بگويم آنچ هرگز کس نگفته ست
همه مستند اين جا محرمانند
مينديش از کسي غماز خفته ست
خزان خفت و بهاران گشت بيدار
نمي بيني درخت و گل شکفته ست
اگر يک روز باقي باشد از دي
زمين لب بسته است و گل نهفته ست
هلا در خواب کن اوباش تن را
که گوهرهاي جاني جمله سفته ست
خمش کن زردهي زان در نيابي
وگر محرم شوي بستان که مفتست
جستجو در مطالب سایت