کتابخانه فارسی
/
ديوان شمس
/
غزليات - قسمت دوم
/
شماره ٩٦: اگر مرا تو نخواهي دلم تو را نگذارد
شماره ٩٦: اگر مرا تو نخواهي دلم تو را نگذارد
اگر مرا تو نخواهي دلم تو را نگذارد
تو هم به صلح گرايي اگر خدا بگمارد
هزاران عاشق داري به جان و دل نگرانت
که تا سعادت و دولت که را به تخت برآرد
ز عشق عاشق مفلس عجب فتند لئيمان
که آنچ رشک شهان شد گدا اميد چه دارد
عجب مدار ز مرده که از خدا طلبد جان
عجب مدار ز تشنه که دل به آب سپارد
عجب مدار ز کوري که نور ديده بجويد
و يا ز چشم اسيري که اشک غربت بارد
ز بس دعا که بکردم دعا شدست وجودم
که هر که بيند رويم دعا به خاطر آرد
سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چوني
مهم مس چه برآيد چو کيميا نگذارد
چگونه باشد صورت به وفق فکر مصور
چگونه مي شود انگور گر کفش نفشارد
جستجو در مطالب سایت