کتابخانه فارسی
/
ديوان شمس
/
غزليات - قسمت دوم
/
شماره ٤٠٧: بيا که دانه لطيفست رو ز دام مترس
شماره ٤٠٧: بيا که دانه لطيفست رو ز دام مترس
بيا که دانه لطيفست رو ز دام مترس
قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس
بيا بيا که حريفان همه به گوش تواند
بيا بيا که حريفان تو را غلام مترس
بيا بيا به شرابي و ساقيي که مپرس
درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس
شنيده اي که در اين راه بيم جان و سر است
چو يار آب حياتست از اين پيام مترس
چو عشق عيسي وقتست و مرده مي جويد
بمير پيش جمالش چو من تمام مترس
اگر چه رطل گرانست او سبک روحست
ز دست دوست فروکش هزار جام مترس
غلام شير شدي بي کباب کي ماني
چو پخته خوار نباشي ز هيچ خام مترس
حريف ماه شدي از عسس چه غم داري
صبوح روح چو ديدي ز صبح و شام مترس
خيال دوست بياورد سوي من جامي
که گير باده خاص و ز خاص و عام مترس
بگفتمش مه روزه ست و روز گفت خموش
که نشکند مي جان روزه و صيام مترس
در اين مقام خليلست و بايزيد حريف
بگير جام مقيم و در اين مقام مترس
جستجو در مطالب سایت