کتابخانه فارسی
/
ديوان شمس
/
غزليات - قسمت دوم
/
شماره ٤٩٢: گويند شاه عشق ندارد وفا دروغ
شماره ٤٩٢: گويند شاه عشق ندارد وفا دروغ
گويند شاه عشق ندارد وفا دروغ
گويند صبح نبود شام تو را دروغ
گويند بهر عشق تو خود را چه مي کشي
بعد از فناي جسم نباشد بقا دروغ
گويند اشک چشم تو در عشق بيهده ست
چون چشم بسته گشت نباشد لقا دروغ
گويند چون ز دور زمانه برون شديم
زان سو روان نباشد اين جان ما دروغ
گويند آن کسان که نرستند از خيال
جمله خيال بد قصص انبيا دروغ
گويند آن کسان که نرفتند راه راست
ره نيست بنده را به جناب خدا دروغ
گويند رازدان دل اسرار و راز غيب
بي واسطه نگويد مر بنده را دروغ
گويند بنده را نگشايند راز دل
وز لطف بنده را نبرد بر سماع دروغ
گويند آن کسي که بود در سرشت خاک
با اهل آسمان نشود آشنا دروغ
گويند جان پاک از اين آشيان خاک
با پر عشق برنپرد بر هوا دروغ
گويند ذره ذره بد و نيک خلق را
آن آفتاب حق نرساند جزا دروغ
خاموش کن ز گفت وگر گويدت کسي
جز حرف و صوت نيست سخن را ادا دروغ
جستجو در مطالب سایت