اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان شمس / غزليات - قسمت چهارم / شماره ٢١٦: مگريز ز آتش که چنين خام بماني

شماره ٢١٦: مگريز ز آتش که چنين خام بماني

مگريز ز آتش که چنين خام بماني
گر بجهي از اين حلقه در آن دام بماني
مگريز ز ياران تو چو باران و مکش سر
گر سر کشي سرگشته ايام بماني
با دوست وفا کن که وفا وام الست است
ترسم که بميري و در اين وام بماني
بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است
کز عجز تو در تاسه حمام بماني
مي ترسي از اين سر که تو داري و از اين خو
کان سر تو به رنجوري سرسام بماني
با ما تو يکي کن سر زيرا سر وقت است
تا همچو سران شاد سرانجام بماني

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است