اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان شمس / غزليات - قسمت چهارم / شماره ٢٣٦: چرا ز انديشه اي بيچاره گشتي

شماره ٢٣٦: چرا ز انديشه اي بيچاره گشتي

چرا ز انديشه اي بيچاره گشتي
فرورفتي به خود غمخواره گشتي
تو را من پاره پاره جمع کردم
چرا از وسوسه صدپاره گشتي
ز دارالملک عشقم رخت بردي
در اين غربت چنين آواره گشتي
زمين را بهر تو گهواره کردم
فسرده تخته گهواره گشتي
روان کردم ز سنگت آب حيوان
به سوي خشک رفتي خاره گشتي
تويي فرزند جان کار تو عشق است
چرا رفتي تو و هرکاره گشتي
از آن خانه که تو صد زخم خوردي
به گرد آن در و درساره گشتي
در آن خانه که صد حلوا چشيدي
نگشتي مطمئن اماره گشتي
خمش کن گفت هشياريت آرد
نه مست غمزه خماره گشتي

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است