کتابخانه فارسی
/
هفت اورنگ جامي
/
دفتردوم از سلسلة الذهب
/
سؤال ديگر از جانب پسر و جواب عارف
سؤال ديگر از جانب پسر و جواب عارف
پس پسر گفت ايهاالعارف
از مقامات عاشقي واقف
چون به من ميل باطن تو نماند
پيش من ظاهر تو را چه نشاند
چون ز من دور مي تواني زيست
نزد من هر دم آمدن پي چيست
گفت عارف که اي جوان سليم
نيست دستور ميهمان کريم
که ز خوردن چو دل بپردازد
ميزبان را زدل بيندازد
بدرد سفره بشکند خوان را
بر زمين افکند نمکدان را
يا چو از نقل و باده گيرد کام
افکند سنگ بر طبق يا جام
بلکه تعظيم آنچه واسطه است
در وصول مراد رابطه است
هست در کيش حق شناسان فرض
بلکه در ذمه کريمان قرض
جستجو در مطالب سایت