اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان صائب / غزليات - قسمت دوم

غزليات - قسمت دوم

  • شماره ١: گر صافدلي هست شراب است در اينجا
  • شماره ٢: در زلف مده راه دگر باد صبا را
  • شماره ٣: از خويش برآورد تمناي تو ما را
  • شماره ٤: انديشه ز طوفان نبود ديده تر را
  • شماره ٥: از بدگهري مي شکند گوهر رز را
  • شماره ٦: از زخم زبان نيست گزير اهل رقم را
  • شماره ٧: تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
  • شماره ٨: از خلق خبر نيست ز خود بي خبران را
  • شماره ٩: استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟
  • شماره ١٠: گمراه کند غفلت من راهبران را
  • شماره ١١: ما نبض شناس رگ جانيم جهان را
  • شماره ١٢: دلگير کند غنچه من صبح وطن را
  • شماره ١٣: تسکين ندهد خوردن مي سوز درون را
  • شماره ١٤: نه کفر شناسد دل حيران و نه دين را
  • شماره ١٥: گلگونه چه حاجت بود آن روي نکو را؟
  • شماره ١٦: فانوس حجاب است چراغ سحري را
  • شماره ١٧: بر چرخ محيط است فروغ نظر ما
  • شماره ١٨: در غنچه دل زنگ برآرد نفس ما
  • شماره ١٩: در قلزم مي همچو حباب است دل ما
  • شماره ٢٠: درمانده اين جسم نزارست دل ما
  • شماره ٢١: کوشش نبرد راه به مأواي دل ما
  • شماره ٢٢: از خون جگر رنگ پذيرد سخن ما
  • شماره ٢٣: خوابيده تر از راه بود راحله ما
  • شماره ٢٤: فرياد نخيزد ز دل پر گله ما
  • شماره ٢٥: اي خانه زنبور ز فکر تو جگرها
  • شماره ٢٦: کم نيست جگرداري پيران ز جوانها
  • شماره ٢٧: اي خار و خس بحر ثناي تو سخن ها
  • شماره ٢٨: آن کس که داد پيوند با کاه کهربا را
  • شماره ٢٩: از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما را؟
  • شماره ٣٠: چشم هميشه مستت خمار کرد ما را
  • شماره ٣١: بي قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
  • شماره ٣٢: بسته است چشم روشن از سير، بال ما را
  • شماره ٣٣: از آه روز گردان شبهاي تار خود را
  • شماره ٣٤: وحشت بود ز مردم از خويش بي خبر را
  • شماره ٣٥: از بيخودي نمانده است پرواي جسم، جان را
  • شماره ٣٦: نتوان به مرگ پوشيد چشم نديده ما
  • شماره ٣٧: زهي به ساعد سيمين شکوفه يد بيضا
  • شماره ٣٨: ز موج خويش بود تازيانه ريگ روان را
  • شماره ٣٩: ز راستي نبود خجلتي گشاده جبين را
  • شماره ٤٠: ز جوش عشق شود با قوام، شيره جانها
  • شماره ٤١: انديشه نبود عشق را از موجه شمشيرها
  • شماره ٤٢: دارند اگر سر رشته اي در کف به ظاهر چنگ ها
  • شماره ٤٣: اي دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها
  • شماره ٤٤: به دوش توکل منه بار خود را
  • شماره ٤٥: منه بر دل زار بار جهان را
  • شماره ٤٦: فروغي است يکرنگي از گوهر ما
  • شماره ٤٧: بيخودي رفتن است دلها را
  • شماره ٤٨: به ادب نوش، جام دولت را
  • شماره ٤٩: دل زهر نقش گشته ساده مرا
  • شماره ٥٠: شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
  • شماره ٥١: اي ز تو شور در جگر کلک شکر نواي را
  • شماره ٥٢: اي فکر تو نقشبند جانها
  • شماره ٥٣: اي حسن تو برق خانمانها
  • شماره ٥٤: غم آتشين عذاران نه چنان برشت ما را
  • شماره ٥٥: ديد ز خون دلم لاله ستان خاک را
  • شماره ٥٦: نيست غم نان و آب، گوشه نشين را
  • شماره ٥٧: عقل را ديوانه مي دانيم ما
  • شماره ٥٨: پيوسته خورد دل خون از بي غمي جان ها
  • شماره ٥٩: باده روشن کز او شد ديده ساغر پر آب
  • شماره ٦٠: از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب
  • شماره ٦١: از تهيدستي است در مغز چنار اين پيچ و تاب
  • شماره ٦٢: حسن آن لبهاي ميگون بيش گردد در عتاب
  • شماره ٦٣: صبح روشن شد، بده ساقي مي چون آفتاب
  • شماره ٦٤: مي نمايد چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
  • شماره ٦٥: بس که افکنده است پيري در وجودم انقلاب
  • شماره ٦٦: گر چه با هر موجه اي دام دگر مي دارد آب
  • شماره ٦٧: دست و پا گم مي کند موج سبک لنگر در آب
  • شماره ٦٨: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
  • شماره ٦٩: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
  • شماره ٧٠: نيست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب
  • شماره ٧١: در محيط عشق باشد از سر پر خون حباب
  • شماره ٧٢: گر به ظاهر بادپيماييم ما همچون حباب
  • شماره ٧٣: بس که از رخسار او در پيچ و تاب است آفتاب
  • شماره ٧٤: گر چه ذراتند يکسر ميهمان آفتاب
  • شماره ٧٥: در شب وصل تو مي لرزد دل چون آفتاب
  • شماره ٧٦: از شفق هر چند شويد چهره در خون آفتاب
  • شماره ٧٧: اوست روشندل که با چندين زبان چون آفتاب
  • شماره ٧٨: از شفق هر صبح سازد چهره خونين آفتاب
  • شماره ٧٩: چون چراغ روز، با آن روشنايي آفتاب
  • شماره ٨٠: در هواي ابر لازم نيست در مينا شراب
  • شماره ٨١: کي سفيدي مي تواند شد به چشم ما نقاب؟
  • شماره ٨٢: چشم عاشق خاک کوي دلستان بيند به خواب
  • شماره ٨٣: گر چه افکندم به روغن، نان خلق از خوي چرب
  • شماره ٨٤: مد کوتاهي است صبح از دفتر احسان شب
  • شماره ٨٥: بي قراران را ازان يکتاي بي همتا طلب
  • شماره ٨٦: پا منه زنهار بي انديشه در جاي غريب
  • شماره ٨٧: مگر از خانه بيرون آمد آن گل بي حجاب امشب؟
  • شماره ٨٨: بيا کز دوريت مژگان به چشمم سوزن است امشب
  • شماره ٨٩: خانه از خويش تهي کن که ز نظاره آب
  • شماره ٩٠: ديده از خط بديع آب دهيد اي احباب
  • شماره ٩١: نکند باده شب، سوختگان را سيراب
  • شماره ٩٢: نه حبابم که شود زود ز جان سير در آب
  • شماره ٩٣: روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
  • شماره ٩٤: تو که بي پرده رخ خود ننمايي در خواب
  • شماره ٩٥: به نگاهي دل خون گشته ما را درياب
  • شماره ٩٦: چهره نوخط آن تازه جوان را درياب
  • شماره ٩٧: بي خبر شو ز دو عالم، خبر يار طلب
  • شماره ٩٨: دست کوته مکن از دامن احسان طلب
  • شماره ٩٩: رو نگهداشتن از صاف ضميران مطلب
  • شماره ١٠٠: ز خط رحيم نشد حسن يار با احباب
  • شماره ١٠١: زهي ز عارض گلرنگ، خوني مي ناب
  • شماره ١٠٢: سبکسري که اسير هواست همچو حباب
  • شماره ١٠٣: هوا چکيده نورست در شب مهتاب
  • شماره ١٠٤: بهشت بر مژه تصوير مي کند مهتاب
  • شماره ١٠٥: مريز آب رخ خود مگر براي شراب
  • شماره ١٠٦: ز بس به مي شدم آلوده چون سبوي شراب
  • شماره ١٠٧: بهار نغمه تر ساز مي کند سيلاب
  • شماره ١٠٨: نديده چشم چنين آهوي ختا در خواب
  • شماره ١٠٩: غضب ستيزه گر و عقل قهرمان در خواب
  • شماره ١١٠: عرق فشاني آن گلعذار را درياب
  • شماره ١١١: درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
  • شماره ١١٢: آمد سحر به خانه من يار، بي حجاب
  • شماره ١١٣: از اشک بلبل است رگ تلخي گلاب
  • شماره ١١٤: اي خوشه چين سنبل زلف تو مشک ناب
  • شماره ١١٥: تا گل ز عکس عارض او چيده است آب
  • شماره ١١٦: جاي صدف بود ز گراني زمين در آب
  • شماره ١١٧: از چشم نيم مست تو با يک جهان شراب
  • شماره ١١٨: صبح گشاده روي بود در حجاب شب
  • شماره ١١٩: بردار دل ز عالم خاکي، صفا طلب
  • شماره ١٢٠: آيينه شو وصال پري طلعتان طلب
  • شماره ١٢١: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
  • شماره ١٢٢: طي شود در يک نفس آغاز و انجام حيات
  • شماره ١٢٣: عالمي را روي شرم آلود او ديوانه ساخت
  • شماره ١٢٤: از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
  • شماره ١٢٥: روي گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
  • شماره ١٢٦: هر که را اينجا به سيلي آسمان خواهد نواخت
  • شماره ١٢٧: دست و پا بسيار زد تا عشق ما را پاک سوخت
  • شماره ١٢٨: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ريخت
  • شماره ١٢٩: کوته انديشي که گل در خوابگاه يار ريخت
  • شماره ١٣٠: باده تلخي که از بويش دل منصور ريخت
  • شماره ١٣١: در علاج درد ما رنگ از رخ تدبير ريخت
  • شماره ١٣٢: پيش ساقي هر که آب رو درين ميخانه ريخت
  • شماره ١٣٣: چشم مخموري که ما را زهر در پيمانه ريخت
  • شماره ١٣٤: روي از عالم بگردان گر لقا مي بايدت
  • شماره ١٣٥: گر چه ني زرد و ضعيف و لاغر و بي دست و پاست
  • شماره ١٣٦: هر که پيوندد به اهل حق ز مردان خداست
  • شماره ١٣٧: ديده هاي پاک را با حسن، کشتي آشناست
  • شماره ١٣٨: در غبار خط صفاي آن پري طلعت بجاست
  • شماره ١٣٩: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
  • شماره ١٤٠: شکر اين آب و علف ضايع کنان يک دم بجاست
  • شماره ١٤١: تا به کي در پرده باشد نيک و بد، ساغر کجاست؟
  • شماره ١٤٢: از دو عالم فارغم، آزاده اي چون من کجاست؟
  • شماره ١٤٣: خشک شد کشت اميدم ابر احساني کجاست؟
  • شماره ١٤٤: روزگارم تيره شد خورشيد سيمايي کجاست؟
  • شماره ١٤٥: از دل سخت بتان از ناله اي فرياد خاست
  • شماره ١٤٦: کي سري بردم به جيب خود که طوفان برنخاست
  • شماره ١٤٧: رفت تا مجنون ز دشت عشق مردي برنخاست
  • شماره ١٤٨: هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکينش سزاست
  • شماره ١٤٩: گر بسوزد ز آتش مي شرم جانان مفت ماست
  • شماره ١٥٠: از تهيدستي ز بي برگان خجالت کار ماست
  • شماره ١٥١: آنچه مي دانند ماتم تن پرستان سور ماست
  • شماره ١٥٢: دامن صحراي وحشت خاک دامنگير ماست
  • شماره ١٥٣: جام ما درياکشان مهر لب خاموش ماست
  • شماره ١٥٤: روي مطلب در نقاب يأس از ابرام ماست
  • شماره ١٥٥: کوثر بيداربختي ديده گريان ماست
  • شماره ١٥٦: در پريشان خاطري جمعيت مجنون ماست
  • شماره ١٥٧: خاکساري برگ عيش خاطر آگاه ماست
  • شماره ١٥٨: صيقل آيينه ما گوشه ابروي ماست
  • شماره ١٥٩: لنگر از صاحبدلان، شوخي ز خوبان خوشنماست
  • شماره ١٦٠: درد بي درمان پيري منتهاي دردهاست
  • شماره ١٦١: خال يا در گوشه چشم است يا کنج لب است
  • شماره ١٦٢: من به دوزخ مي روم، زاهد اگر در جنت است
  • شماره ١٦٣: اهل معني را تماشا مانع جمعيت است
  • شماره ١٦٤: حيرت شبنم درين گلزار عين حکمت است
  • شماره ١٦٥: هر که را ديديم در عالم گرفتار خودست
  • شماره ١٦٦: دوربين خونين جگر از نظم احوال خودست
  • شماره ١٦٧: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوي خودست
  • شماره ١٦٨: حفظ دولت در پريشان کردن سيم و زرست
  • شماره ١٦٩: نعمت الوان دنيا مايه دردسرست
  • شماره ١٧٠: عاشق پروانه مشرب را چه پرواي سرست؟
  • شماره ١٧١: در شب مهتاب مي را آب و تاب ديگرست
  • شماره ١٧٢: دل چنين زار و نزار از اختر بد گوهرست
  • شماره ١٧٣: عشرت روي زمين در چرب نرمي مضمرست
  • شماره ١٧٤: روز ما با شب يکي زان آفتاب انورست
  • شماره ١٧٥: جاي غم خالي بود تا ساغر از صهبا پرست
  • شماره ١٧٦: گوش تا گوش زمين از گفتگوي من پرست
  • شماره ١٧٧: عيب نادان در زمان خامشي گوياترست
  • شماره ١٧٨: از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست
  • شماره ١٧٩: عکس ساقي در شراب ناب ديدن خوشترست
  • شماره ١٨٠: از نسيم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست
  • شماره ١٨١: پيش ما دشنام جانان از شکر شيرين ترست
  • شماره ١٨٢: حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست
  • شماره ١٨٣: گوش بي دردان گران از خواب باشد بهتر است
  • شماره ١٨٤: در طريق عشق هر جا مي گذاري پا، سرست
  • شماره ١٨٥: هر نقاب روي جانان را نقاب ديگرست
  • شماره ١٨٦: صبح محشر آن پريرو را نقاب ديگرست
  • شماره ١٨٧: در خم آن زلف دلها را سرود ديگرست
  • شماره ١٨٨: حسن را با بي قراران گير و دار ديگرست
  • شماره ١٨٩: مهر را در چشم تنگ ذره نور ديگرست
  • شماره ١٩٠: عرض نادادن کمال خود، کمال ديگرست
  • شماره ١٩١: هر نفس دولت طلبکار مقام ديگرست
  • شماره ١٩٢: حسن بالادست را هر روزشان ديگرست
  • شماره ١٩٣: هر نگاه حسرت عشاق آه ديگرست
  • شماره ١٩٤: عشق را بي دست و پايي دست و پاي ديگرست
  • شماره ١٩٥: اي نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است
  • شماره ١٩٦: نوخطي از تازه رويان جهان ما را بس است
  • شماره ١٩٧: خاکساري پشتبان ويرانه ما را بس است
  • شماره ١٩٨: تلخي عالم شراب خوشگوار ما بس است
  • شماره ١٩٩: چار ديوار قفس عشرت سراي ما بس است
  • شماره ٢٠٠: شاهد مستوري گل قطره شبنم بس است
  • شماره ٢٠١: گوش گيران قفس را نکهت گلشن بس است
  • شماره ٢٠٢: باده مرد افکن من معني روشن بس است
  • شماره ٢٠٣: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
  • شماره ٢٠٤: گر نباشد در نظر ليلي مرا هامون بس است
  • شماره ٢٠٥: مزد دست و تيغ قاتل چشم قرباني بس است
  • شماره ٢٠٦: گردش پرگار ما را حلقه مويي بس است
  • شماره ٢٠٧: گر چه در دفع کدورت هر نوايي دلکش است
  • شماره ٢٠٨: جان روشن را جهان در چشم بينا آتش است
  • شماره ٢٠٩: پرده شرم و حيا را باده ناب آتش است
  • شماره ٢١٠: هر که چون پروانه بي باک، مست آتش است
  • شماره ٢١١: شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
  • شماره ٢١٢: با کمال احتياج از خلق استغنا خوش است
  • شماره ٢١٣: گر نباشد حسن معني، خط زيبا هم خوش است
  • شماره ٢١٤: از زمين آرامش و از آسمان جولان خوش است
  • شماره ٢١٥: عاجزي از عاشق، از معشوق طنازي خوش است
  • شماره ٢١٦: هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
  • شماره ٢١٧: از پريشان خاطري دلهاي حيران فارغ است
  • شماره ٢١٨: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
  • شماره ٢١٩: در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
  • شماره ٢٢٠: هر که بر دوش است بارش در تلاش منزل است
  • شماره ٢٢١: صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
  • شماره ٢٢٢: نيست يک تن در جهان گويا، اگر گويا دل است
  • شماره ٢٢٣: چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
  • شماره ٢٢٤: سعي در تحصيل اسباب جهان بي حاصل است
  • شماره ٢٢٥: با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
  • شماره ٢٢٦: از بدن آزادي جانهاي غافل مشکل است
  • شماره ٢٢٧: از تن خاکي به جد و جهد رستن مشکل است
  • شماره ٢٢٨: پيش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است
  • شماره ٢٢٩: جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٠: خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است
  • شماره ٢٣١: وقت خط پهلو تهي از يار کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٢: داستان شوق را تحرير کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٣: هرزه گو را خامش از تقرير کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٤: عندليب مست را خاموش کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٥: با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٦: ديدن روي تو ظلم است و نديدن کردن مشکل است
  • شماره ٢٣٧: خط به گرد عارض دلدار ديدن مشکل است
  • شماره ٢٣٨: عشق را در پرده ناموس ديدن مشکل است
  • شماره ٢٣٩: خط به گرد آن لب چون نوش ديدن مشکل است
  • شماره ٢٤٠: باده بي لعل لب دلبر کشيدن مشکل است
  • شماره ٢٤١: از خسيسان منت احسان کشيدن مشکل است
  • شماره ٢٤٢: توبه از مي در بهار نوجواني مشکل است
  • شماره ٢٤٣: هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
  • شماره ٢٤٤: سينه ام از داغ رنگارنگ صحراي گل است
  • شماره ٢٤٥: حسن عالمسوز ماه من دو بالاي گل است
  • شماره ٢٤٦: زهر در ساغر مرا از سير ماه و انجم است
  • شماره ٢٤٧: ريشه ما در زمين خاکساري محکم است
  • شماره ٢٤٨: نيست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
  • شماره ٢٤٩: در حريم سينه عشاق، غم نامحرم است
  • شماره ٢٥٠: در فشار دل، سر دست نگارين ظالم است
  • شماره ٢٥١: جان غافل را سفر در چار ديوار تن است
  • شماره ٢٥٢: هستي دنياي فاني انتظار مردن است
  • شماره ٢٥٣: حاصل شمشير برق از کشت ما خون خوردن است
  • شماره ٢٥٤: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
  • شماره ٢٥٥: اتفاق دوستان با هم دعاي جوشن است
  • شماره ٢٥٦: مجلس امشب از فروغ لاله رويان روشن است
  • شماره ٢٥٧: از عزيزان ديده پوشيده من روشن است
  • شماره ٢٥٨: تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است
  • شماره ٢٥٩: مرهم تيغ تغافل خون خود را خوردن است
  • شماره ٢٦٠: در بياباني که خارش تشنه خون خوردن است
  • شماره ٢٦١: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
  • شماره ٢٦٢: حق پرستي، قطره را در کار دريا کردن است
  • شماره ٢٦٣: بي سؤال احسان به درويشان سخاوت کردن است
  • شماره ٢٦٤: جان نثار يار کردن خاک را زر کردن است
  • شماره ٢٦٥: عقل، اجزاي وجود خويش باطل کردن است
  • شماره ٢٦٦: خنده دزديدن به دل گل در گريبان کردن است
  • شماره ٢٦٧: نامرادي زندگي بر خويش آسان کردن است
  • شماره ٢٦٨: تندخويي با خلايق، مهر را کين کردن است
  • شماره ٢٦٩: سر گران از دل گذشتن، صيد را خواباندن است
  • شماره ٢٧٠: خنده رويي ميهمان را گل به جيب افشاندن است
  • شماره ٢٧١: بيخودي دامن به جسم خاکسار افشاندن است
  • شماره ٢٧٢: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشيدن است
  • شماره ٢٧٣: ديده شبنم گر از روي گلستان روشن است
  • شماره ٢٧٤: چشم من از گريه مستانه من روشن است
  • شماره ٢٧٥: دل چو کشتي، جان روشن عالم آب من است
  • شماره ٢٧٦: شبچراغ اهل معني چشم بيدار من است
  • شماره ٢٧٧: لطف او با ديگران ناز و عتابش بر من است
  • شماره ٢٧٨: هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است
  • شماره ٢٧٩: نوبهار آيينه طبع سخنساز من است
  • شماره ٢٨٠: کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است
  • شماره ٢٨١: آبروي حسن از مژگان نمناک من است
  • شماره ٢٨٢: کعبه عشقم، بلا ريگ بيابان من است
  • شماره ٢٨٣: خاکساري تا دليل جان آگاه من است
  • شماره ٢٨٤: عالم مکار با ارباب عقبي دشمن است
  • شماره ٢٨٥: با حجاب جسم خاکي جان روشن دشمن است
  • شماره ٢٨٦: مردم بيدرد را دل از شکستن ايمن است
  • شماره ٢٨٧: هر که چون بلبل درين گلشن اسير رنگ و بوست
  • شماره ٢٨٨: نازک اندامي که عالم تشنه آغوش اوست
  • شماره ٢٨٩: آن که چاک سينه ام از غمزه بيباک اوست
  • شماره ٢٩٠: آن که داغ لاله زار از روي آتشناک اوست
  • شماره ٢٩١: ديده هر کس که حيران است در دنبال اوست
  • شماره ٢٩٢: افسر سر گرمي مهر از فروغ جام اوست
  • شماره ٢٩٣: نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست
  • شماره ٢٩٤: خط عنبر بار گردي از بهار حسن اوست
  • شماره ٢٩٥: آفتاب آتشين رخسار، داغ حسن اوست
  • شماره ٢٩٦: چرخ را خون شفق در دل ز استغناي اوست
  • شماره ٢٩٧: زلف شب عنبر فشان از نکهت گيسوي اوست
  • شماره ٢٩٨: آتش افروز شکر شيريني پيغام توست
  • شماره ٢٩٩: گريه مستانه من از خمار چشم توست
  • شماره ٣٠٠: کوه را پاي ادب در دامن تمکين ازوست
  • شماره ٣٠١: تا ز رخ زلف آن بهشتي روي دور انداخته است
  • شماره ٣٠٢: ناز تا اسباب دل بردن مهيا ساخته است
  • شماره ٣٠٣: باز از معموره دلها فغان برخاسته است
  • شماره ٣٠٤: زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
  • شماره ٣٠٥: جويبار شيشه با درياي خم پيوسته است
  • شماره ٣٠٦: تاک بالا دست من بيعت به طوبي بسته است
  • شماره ٣٠٧: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
  • شماره ٣٠٨: يار راه شکوه ام از چين ابرو بسته است
  • شماره ٣٠٩: از غبار جسم حايل ها به هم پيوسته است
  • شماره ٣١٠: هر که از داغ تو در دل لاله زاري داشته است
  • شماره ٣١١: سينه تنگي دو عالم درد و غم مي داشته است؟
  • شماره ٣١٢: دور باش از خط رخ دلدار هم مي داشته است؟
  • شماره ٣١٣: چهره روشن خط شبرنگ هم مي داشته است؟
  • شماره ٣١٤: هر که از تن پروري در کار کاهل گشته است
  • شماره ٣١٥: چشم ما پوشيده از خواب پريشان گشته است
  • شماره ٣١٦: عالمي را از عمارت پاي در گل رفته است
  • شماره ٣١٧: نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
  • شماره ٣١٨: بي تزلزل نيست هرکس چون علم استاده است
  • شماره ٣١٩: لعل نسبت با لب ياقوت او بيجاده است
  • شماره ٣٢٠: در بهاران بزم عيش ميکشان آماده است
  • شماره ٣٢١: خاکساري در بلندي ها رسا افتاده است
  • شماره ٣٢٢: تا ز روي آتشين او نقاب افتاده است
  • شماره ٣٢٣: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
  • شماره ٣٢٤: سيل در بنياد تقوي از بهار افتاده است
  • شماره ٣٢٥: تا به فکر گوشوار آن سيمبر افتاده است
  • شماره ٣٢٦: ساقي ما از مي گلگون به دور افتاده است
  • شماره ٣٢٧: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
  • شماره ٣٢٨: داغ مي گلگل به طرف دامنم افتاده است
  • شماره ٣٢٩: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
  • شماره ٣٣٠: دست ما در بند چين آستين افتاده است
  • شماره ٣٣١: روزگارم تيره و بختم سياه افتاده است
  • شماره ٣٣٢: هر که عاشق نيست خون در پيکرش افسرده ست
  • شماره ٣٣٣: از ته دل هر که روي خود به دنيا کرده است
  • شماره ٣٣٤: نه همين آن سنگدل ما را فرامش کرده است
  • شماره ٣٣٥: آن که بزم غير را از خنده پر گل کرده است
  • شماره ٣٣٦: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
  • شماره ٣٣٧: سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده است
  • شماره ٣٣٨: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
  • شماره ٣٣٩: تا که را قسمت شهيد سنگ طفلان کرده است؟
  • شماره ٣٤٠: نه همين سرگشته ما را دور گردون کرده است
  • شماره ٣٤١: جلوه هر جا يار با پاي نگارين کرده است
  • شماره ٣٤٢: خضر را گر سبز آب زندگاني کرده است
  • شماره ٣٤٣: کوته انديشي که طاعات ريايي کرده است
  • شماره ٣٤٤: عقل چون آهوي وحشي از جهان رم خورده است
  • شماره ٣٤٥: بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است
  • شماره ٣٤٦: از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است
  • شماره ٣٤٧: از خط شبرنگ حسن يار صد چندان شده است
  • شماره ٣٤٨: بر من از پيري سراي عاريت زندان شده است
  • شماره ٣٤٩: شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
  • شماره ٣٥٠: از شکوه عشق، ميدان تنگ بر هامون شده است
  • شماره ٣٥١: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
  • شماره ٣٥٢: بلبل رنگين نوايي بر سر کار آمده است
  • شماره ٣٥٣: از جواني داغ ها بر سينه ما مانده است
  • شماره ٣٥٤: مردمي در طينت اهل جهان کم مانده است
  • شماره ٣٥٥: سرکشي از قامت آن دلربا زيبنده است
  • شماره ٣٥٦: خاکساري از بزرگان جهان زيبنده است
  • شماره ٣٥٧: آن که ما سرگشته اوييم در دل بوده است
  • شماره ٣٥٨: تنگ خلقي شعله دوزخ سرشتي بوده است
  • شماره ٣٥٩: هر غباري گرده چابک سواري بوده است
  • شماره ٣٦٠: اشک ريز از مالش چرخ دغا آسوده است
  • شماره ٣٦١: آسمان از شور دلهاي کباب آسوده است
  • شماره ٣٦٢: از کواکب آسمان روي حجاب آلوده است
  • شماره ٣٦٣: دوستي هاي جهان با ريو و رنگ آلوده است
  • شماره ٣٦٤: من نمي گويم ز گلزارت کسي گل چيده است
  • شماره ٣٦٥: مهرباني از ميان خلق دامن چيده است
  • شماره ٣٦٦: در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشيده است
  • شماره ٣٦٧: آن که بزم مي پرستان را پريشان چيده است
  • شماره ٣٦٨: عطر آن گل پيرهن تا در هوا پيچيده است
  • شماره ٣٦٩: هر که چون جوهر ز تيغ يار سر پيچيده است
  • شماره ٣٧٠: شوکت حسن تو بلبل را زبان پيچيده است
  • شماره ٣٧١: چهره اش خندان و خط مشکبو پيچيده است
  • شماره ٣٧٢: دل به سر رفته است تا آن نقش پا را ديده است
  • شماره ٣٧٣: هر نظر بازي که آن لبهاي خندان ديده است
  • شماره ٣٧٤: بي قراري هاي جان را چشم تر پوشيده است
  • شماره ٣٧٥: رتبه آزادگي در بندگي پوشيده است
  • شماره ٣٧٦: رفتن گلزار کار مردم بيکاره است
  • شماره ٣٧٧: بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
  • شماره ٣٧٨: اين که روزي بي تردد مي رسد افسانه است
  • شماره ٣٧٩: بوسه گاه جان ما آخر لب پيمانه است
  • شماره ٣٨٠: گردش گردون به چشمم گردش پيمانه است
  • شماره ٣٨١: هر که غافل را نصيحت مي کند ديوانه است
  • شماره ٣٨٢: شمع را بالين پر، بال و پر پروانه است
  • شماره ٣٨٣: شوق دل ديگر به آب تيغ مژگان تشنه است
  • شماره ٣٨٤: دل ميان چار عنصر تن به سختي داده اي است
  • شماره ٣٨٥: بي غبار خط نگاهم توتيا گم کرده اي است
  • شماره ٣٨٦: بي اجابت آه مرغ آشيان گم کرده اي است
  • شماره ٣٨٧: صبح از خورشيد تابان دست بر دل مانده اي است
  • شماره ٣٨٨: بي جمالت مردمک آيينه نزدوده اي است
  • شماره ٣٨٩: با رخ خندان او گل چهره نگشوده اي است
  • شماره ٣٩٠: قسمت ما از بهاران همچو گل خميازه اي است
  • شماره ٣٩١: لب چو گردد خالي از عقد سخن، خميازه اي است
  • شماره ٣٩٢: زان قد نازآفرين در هر دلي انديشه اي است
  • شماره ٣٩٣: شد چو عالمگير غفلت، جاهل و دانا يکي است
  • شماره ٣٩٤: روي کار ديگران و پشت کار من يکي است
  • شماره ٣٩٥: در بهارستان يکرنگي شراب و خون يکي است
  • شماره ٣٩٦: عمر شمع صبح و لطف بي بقاي او يکي است
  • شماره ٣٩٧: دوستي با کورفهمان حجت ناديدگي است
  • شماره ٣٩٨: راحت کونين در زير سر بيگانگي است
  • شماره ٣٩٩: چشمم از خواب پريشان، چشمه پر سنبلي است
  • شماره ٤٠٠: هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمي است
  • شماره ٤٠١: خاک با اين رتبه تمکين، جناب آدمي است
  • شماره ٤٠٢: هر دلي کز زلف جانان سر برآرد کشتني است
  • شماره ٤٠٣: تا نپوشيده است روي خال را خط ديدني است
  • شماره ٤٠٤: زير پاي سرو چون آب روان غلطيدني است
  • شماره ٤٠٥: مدتي شد کز حديث اهل دل گوشم تهي است
  • شماره ٤٠٦: بي محابا در ميان نازکش انداخت دست
  • شماره ٤٠٧: دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست
  • شماره ٤٠٨: هر که دل در غمزه خونريز آن جلاد بست
  • شماره ٤٠٩: دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود بست
  • شماره ٤١٠: خط مشکين تو نقش تازه اي بر کار بست
  • شماره ٤١١: بس که از زهر شکايت لب دل افگار بست
  • شماره ٤١٢: هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟
  • شماره ٤١٣: محتسب از عاجزي دست سبوي باده بست
  • شماره ٤١٤: بهر قتل ما کمر آن حسن بي اندازه بست
  • شماره ٤١٥: وقت آن کس خوش که لب را بر لب پيمانه بست
  • شماره ٤١٦: تا فشاندم دست بر دنيا جهان آمد به دست
  • شماره ٤١٧: نيست جز غفلت مرا از عمر بي حاصل به دست
  • شماره ٤١٨: جاي خود وا مي کنند اهل صفا بر روي دست
  • شماره ٤١٩: سرنزد از بلبلم هر چند دستاني درست
  • شماره ٤٢٠: عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
  • شماره ٤٢١: تا عرق از مي بر آن رخسار جان پرور نشست
  • شماره ٤٢٢: وقت آن کس خوش که با ميناي مي خرم نشست
  • شماره ٤٢٣: دل به خون در انتظار وعده جانان نشست
  • شماره ٤٢٤: ريخت در دل سينه من هر که را مينا شکست
  • شماره ٤٢٥: تا به طرف سر کلاه آن شوخ بي پروا شکست
  • شماره ٤٢٦: خط سنگين دل بهاي لعل جانان را شکست
  • شماره ٤٢٧: پشتم از بار گنه بر يکدگر خواهد شکست
  • شماره ٤٢٨: زلف يار از جلوه خط پريشاني شکست
  • شماره ٤٢٩: باده خون مرده را ريحان کند در زير پوست
  • شماره ٤٣٠: چون شود فربه، نماند روح پنهان زير پوست
  • شماره ٤٣١: ذره تا خورشيد دارد چشم بر انعام دوست
  • شماره ٤٣٢: شکوه ام آتش زبان گرديده است از خوي دوست
  • شماره ٤٣٣: تيغ بر خورشيد خواباند خم ابروي دوست
  • شماره ٤٣٤: توبه نتوان کرد از مي تا شراب ناب هست
  • شماره ٤٣٥: حسن را در هر لباسي ديده بان در کار هست
  • شماره ٤٣٦: جز پريشان خاطري در عالم ايجاد چيست؟
  • شماره ٤٣٧: بادپيمايي مسلسل همچو آب از بهر چيست؟
  • شماره ٤٣٨: جان عاشق قدر داغ و درد مي داند که چيست
  • شماره ٤٣٩: شوق چون ريگ روان منزل نمي داند که چيست
  • شماره ٤٤٠: داغ عمر رفته افسردن نمي داند که چيست
  • شماره ٤٤١: ديده هاي شرمگين، ديدن نمي داند که چيست
  • شماره ٤٤٢: حسن قدر ديده تر را چه مي داند که چيست
  • شماره ٤٤٣: معني توفيق غير از همت مردانه چيست؟
  • شماره ٤٤٤: شمع فانوس خيال آسمان پيداست کيست
  • شماره ٤٤٥: عارض او در نقاب از ديده گستاخ کيست؟
  • شماره ٤٤٦: چهره خورشيد زرد از درد بي زنهار کيست؟
  • شماره ٤٤٧: زلف شب عنبر فشان از نکهت گيسوي کيست؟
  • شماره ٤٤٨: نيست چشمي کز فروغ روي او پر آب نيست
  • شماره ٤٤٩: در حقيقت پرتو منت کم از سيلاب نيست
  • شماره ٤٥٠: سنگ راهي شوق را چون جسم سنگين خواب نيست
  • شماره ٤٥١: عالم اسباب غير از پرده هاي خواب نيست
  • شماره ٤٥٢: عشق خالص را تلاش ديدن محبوب نيست
  • شماره ٤٥٣: خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نيست
  • شماره ٤٥٤: لاله اي جز داغ در صحراي امکان نيست نيست
  • شماره ٤٥٥: روز وصل است و دل غم ديده ما شاد نيست
  • شماره ٤٥٦: صيقل آيينه دل غير آه سرد نيست
  • شماره ٤٥٧: نيست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نيست
  • شماره ٤٥٨: در حريم پاکبازان بوريا را بار نيست
  • شماره ٤٥٩: توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نيست
  • شماره ٤٦٠: پاره هاي دل گران بر ديده خونبار نيست
  • شماره ٤٦١: عشقبازي کار هر حلاج دعوي دار نيست
  • شماره ٤٦٢: افسر زرين سر آزاده را در کار نيست
  • شماره ٤٦٣: گر نمي جوشيم با مي از سر انکار نيست
  • شماره ٤٦٤: رحمت ايزد نصيب مردم هشيار نيست
  • شماره ٤٦٥: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نيست
  • شماره ٤٦٦: کوچه گرد بيخودي را خانمان در کار نيست
  • شماره ٤٦٧: کوچه گرد بيخودي را خانمان در کار نيست
  • شماره ٤٦٨: حسن عالمسوز او را ساغري در کار نيست
  • شماره ٤٦٩: چهره گلرنگ را پيمانه اي در کار نيست
  • شماره ٤٧٠: شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نيست
  • شماره ٤٧١: شير مست ماهتابم با شرابم کار نيست
  • شماره ٤٧٢: کوري خود گر نبينند اهل دنيا دور نيست
  • شماره ٤٧٣: هر که از دل دور باشد در نظر منظور نيست
  • شماره ٤٧٤: وصل زلف او به دست کوشش تدبير نيست
  • شماره ٤٧٥: روي سخت کوه را پروايي از شمشير نيست
  • شماره ٤٧٦: حسن را جز چشم حيران، دست دامنگير نيست
  • شماره ٤٧٧: فکر جانسوز مرا يک نقطه بي انداز نيست
  • شماره ٤٧٨: گر چه طبعم کم ز خورشيد جهان افروز نيست
  • شماره ٤٧٩: چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نيست
  • شماره ٤٨٠: هيچ باري از سبو بر دوش اهل هوش نيست
  • شماره ٤٨١: آرزو بسيار و آهم در دل درويش نيست
  • شماره ٤٨٢: حاصل دنياي فاني جز غم و تشويش نيست
  • شماره ٤٨٣: در دل بي آرزو راه غم و تشويق نيست
  • شماره ٤٨٤: صحبت تردامنان با حسن يک دم بيش نيست
  • شماره ٤٨٥: روزگار زندگي نقش بر آبي بيش نيست
  • شماره ٤٨٦: آسمان در چشم ما دود و بخاري بيش نيست
  • شماره ٤٨٧: درگذر زين خاکدان، گرد سپاهي بيش نيست
  • شماره ٤٨٨: آسمان سفله بي برگ و نوايي بيش نيست
  • شماره ٤٨٩: آب کن در شيشه ساقي گر شراب صاف نيست
  • شماره ٤٩٠: در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نيست
  • شماره ٤٩١: موج آب زندگي جز پيچ و تاب عشق نيست
  • شماره ٤٩٢: در نگارستان تهمت دامن گل پاک نيست
  • شماره ٤٩٣: پاکدامان را غمي از تهمت ناپاک نيست
  • شماره ٤٩٤: هيچ نخلي همچو رز در بوستان چالاک نيست
  • شماره ٤٩٥: باده بي درد در ميخانه افلاک نيست
  • شماره ٤٩٦: غافلان را احتياج باده گلرنگ نيست
  • شماره ٤٩٧: روزي دل جز شکست از يار شوخ و شنگ نيست
  • شماره ٤٩٨: عشق را حاجت به زور بازوي اقبال نيست
  • شماره ٤٩٩: بار بر مجنون ما جمعيت اطفال نيست
  • شماره ٥٠٠: صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نيست
  • شماره ٥٠١: يک حباب قلزم توحيد بي اکليل ست
  • شماره ٥٠٢: خال محتاج کمند زلف عنبرفام نيست
  • شماره ٥٠٣: آفت دولت به ابناي زمان معلوم نيست
  • شماره ٥٠٤: چشم شبم محرم رخسار گلفام تو نيست
  • شماره ٥٠٥: داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نيست
  • شماره ٥٠٦: يک سر مو راستي در طاق ابروي تو نيست
  • شماره ٥٠٧: هيچ لب زير فلک بي ناله جانکاه نيست
  • شماره ٥٠٨: دلبر از دل نيست غافل، دل اگر آگاه نيست
  • شماره ٥٠٩: روي هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نيست
  • شماره ٥١٠: نيست يک شادي که انجامش به غم پيوسته است
  • شماره ٥١١: طاعت ظاهر طريق مردم آزاده نيست
  • شماره ٥١٢: از هلاک ما سيه بختان کسي آزرده نيست
  • شماره ٥١٣: در رياض آفرينش خاطر آسوده نيست
  • شماره ٥١٤: پيچ و تاب آن کمر با موي آتش ديده نيست
  • شماره ٥١٥: ماه در گردون نوردي چون دل آواره نيست
  • شماره ٥١٦: حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نيست
  • شماره ٥١٧: غير حسرت رزق من زان حسن بي اندازه نيست
  • شماره ٥١٨: سرو را چون لاله و گل احتياج غازه نيست
  • شماره ٥١٩: رزق من زان نرگس مستانه جز خميازه نيست
  • شماره ٥٢٠: در دل پر خون غبار لشکر انديشه نيست
  • شماره ٥٢١: سرو مينا را تذروي بهتر از پيمانه نيست
  • شماره ٥٢٢: غفلت تر دامنان را حاجت پيمانه نيست
  • شماره ٥٢٣: عشق را دارالاماني چون دل ديوانه نيست
  • شماره ٥٢٤: زان لب شيرين که در هر گوشه صد فرهاد داشت
  • شماره ٥٢٥: بي تو امشب هر سر مويم جدا فرياد داشت
  • شماره ٥٢٦: شورش سوداي ما افلاک را معمور داشت
  • شماره ٥٢٧: تا مرا عشق بلند اقبال در زنجير داشت
  • شماره ٥٢٨: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
  • شماره ٥٢٩: کي حذر از خون خلق آن غمزه خونريز داشت؟
  • شماره ٥٣٠: ياد ايامي که درياي مروت جوش داشت
  • شماره ٥٣١: از پر سيمرغ اگر دست حمايت زال داشت
  • شماره ٥٣٢: تا دل از ياد تو مي در ساغر انديشه داشت
  • شماره ٥٣٣: شب که مجلس روشني از طلعت جانانه داشت
  • شماره ٥٣٤: آن لب نو خط غباري از دل ما برنداشت
  • شماره ٥٣٥: پاس يک بيدار دل گردون بد گوهر نداشت
  • شماره ٥٣٦: قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
  • شماره ٥٣٧: طفل بازيگوش ما زين خاکدان دل برنداشت
  • شماره ٥٣٨: جان و دل را رايگان آن دشمن جان برنداشت
  • شماره ٥٣٩: ياد ايامم که در تن جان ما منزل نداشت
  • شماره ٥٤٠: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
  • شماره ٥٤١: حاصلي غير از تهيدستي دل روشن نداشت
  • شماره ٥٤٢: تا دل آزاده برگ عيش در دامن نداشت
  • شماره ٥٤٣: زان کمان ابرو سر تسليم پيچاندن نداشت
  • شماره ٥٤٤: اي ستمگر از نگاه دور رنجيدن نداشت
  • شماره ٥٤٥: دست ما چون سرو هرگز بخت داماني نداشت
  • شماره ٥٤٦: هر که بيخود شد، قدم در آستان دل گذاشت
  • شماره ٥٤٧: در بهار نوجواني هر که از صهبا گذشت
  • شماره ٥٤٨: همت مردانه ما از مي حمرا گذشت
  • شماره ٥٤٩: مي توان با همت سرشار از دنيا گذشت
  • شماره ٥٥٠: همچو برق از عالم اسباب مي بايد گذشت
  • شماره ٥٥١: از سر اين خاکدان چون گرد مي بايد گذشت
  • شماره ٥٥٢: نرم نرم از خلق ناهموار مي بايد گذشت
  • شماره ٥٥٣: در دلم هرگاه زلف آن پري پيکر گذشت
  • شماره ٥٥٤: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت
  • شماره ٥٥٥: مي توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
  • شماره ٥٥٦: برق چون ابر بهار از کشت من گريان گذشت
  • شماره ٥٥٧: کاروان گريه از چشمم ندانم چون گذشت
  • شماره ٥٥٨: از سر خاک شهيدان يار خوش سنگين گذشت
  • شماره ٥٥٩: عمر من در سايه آن قامت دلجو گذشت
  • شماره ٥٦٠: مد عمر من چو ني در ناله و زاري گذشت
  • شماره ٥٦١: روزگار ما به غفلت از تن آساني گذشت
  • شماره ٥٦٢: از سودا آفرينش دل مکدر بازگشت
  • شماره ٥٦٣: پيش خط تازه آن سرو بستان بهشت
  • شماره ٥٦٤: آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
  • شماره ٥٦٥: هر که راه گفتگو در پرده اسرار يافت
  • شماره ٥٦٦: هر که خود را يافت، دولت در کنار خويش يافت
  • شماره ٥٦٧: از جهان تلخ نتوان با درشتي کام يافت
  • شماره ٥٦٨: لفظ معني شد، در آن تنگ دهن مأوا نيافت
  • شماره ٥٦٩: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
  • شماره ٥٧٠: گر چه از بيداد خسرو زين جهان فرهاد رفت
  • شماره ٥٧١: آنچه از خط يار را بر غنچه مستور رفت
  • شماره ٥٧٢: چون قلم مد حيات من به قيل وقال رفت
  • شماره ٥٧٣: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنيا کرد و رفت
  • شماره ٥٧٤: بوي زلف او حواسم را پريشان کرد و رفت
  • شماره ٥٧٥: دوش آن نامهربان احوال ما پرسيد و رفت
  • شماره ٥٧٦: زهرخند اي دل که دور گريه مستانه رفت
  • شماره ٥٧٧: وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
  • شماره ٥٧٨: هر که در درياي هستي دامن دل را گرفت
  • شماره ٥٧٩: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
  • شماره ٥٨٠: زنگ خط آيينه رخسار جانان را گرفت
  • شماره ٥٨١: دامن فرصت دل بيتاب نتواند گرفت
  • شماره ٥٨٢: صبر دامان دل بيتاب نتواند گرفت
  • شماره ٥٨٣: جاي جام باده را ترياک نتواند گرفت
  • شماره ٥٨٤: آه سرم در تو اي آتش عنان خواهد گرفت
  • شماره ٥٨٥: مردم هموار را از خاک بربايد گرفت
  • شماره ٥٨٦: حيف خود با آه گرم از آسمان بايد گرفت
  • شماره ٥٨٧: زان دهن انگشتر زنهار مي بايد گرفت
  • شماره ٥٨٨: وقت خط کام از لب چون نوش مي بايد گرفت
  • شماره ٥٨٩: در خرابات مغان منزل نمي بايد گرفت
  • شماره ٥٩٠: خط گل روي عرقناک ترا در بر گرفت
  • شماره ٥٩١: وقت رندي خوش که کام از موسم گل برگرفت
  • شماره ٥٩٢: گر چنين شمشير آن بيباک خواهد بر گرفت
  • شماره ٥٩٣: کام خود را کلک مشکين از سخن آخر گرفت
  • شماره ٥٩٤: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
  • شماره ٥٩٥: خط کافر لعل سيراب ترا کم کم گرفت
  • شماره ٥٩٦: عمر اگر باقي است بوسي زان دهن خواهم گرفت
  • شماره ٥٩٧: از وصال ماه مصر آخر زليخا جان گرفت
  • شماره ٥٩٨: خانه دل روشني از ديده روشن گرفت
  • شماره ٥٩٩: تا عرق از چهره جانان تراويدن گرفت
  • شماره ٦٠٠: جوهر شمشير غيرت پيچ وتاب از من گرفت
  • شماره ٦٠١: گردباد از من طريق دشت پيمايي گرفت
  • شماره ٦٠٢: دوش مجلس از زبان شکوه ام در مي گرفت
  • شماره ٦٠٣: پيش ازين جانان حساب ديگر از من مي گرفت
  • شماره ٦٠٤: سوخت تنهايي مرا اي بي وفا وقت است وقت
  • شماره ٦٠٥: چون کند روي تو با خط سياه از شش جهت؟
  • شماره ٦٠٦: مشو از مي گران، ترسم سبکدستان ربايندت
  • شماره ٦٠٧: غم از دل مي زدايد چون صباح عيد رخسارت
  • شماره ٦٠٨: غزالان را ز وحشت باز دارد ديدن چشمت
  • شماره ٦٠٩: بر دلم نيست غباري ز سيه کاري بخت
  • شماره ٦١٠: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آويخت
  • شماره ٦١١: چهره صاف تو آيينه انديشه نماست
  • شماره ٦١٢: ريخت دندان و هواي مي و پيمانه بجاست
  • شماره ٦١٣: تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟
  • شماره ٦١٤: هيچ جوينده ندانست که جاي تو کجاست
  • شماره ٦١٥: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
  • شماره ٦١٦: نه خط از چهره آن آينه سيما برخاست
  • شماره ٦١٧: قد موزون تو روزي که به جولان برخاست
  • شماره ٦١٨: خط سبزي که ز پشت لب جانان برخاست
  • شماره ٦١٩: اين نه خط است که از عارض دلبر پيداست
  • شماره ٦٢٠: خط نارسته ز لعل لب دلبر پيداست
  • شماره ٦٢١: از لب خشک صدف ريزش نيسان پيداست
  • شماره ٦٢٢: خط نارسته ازان چهره گلگون پيداست
  • شماره ٦٢٣: شور در دل فکند لعل خموشي که تراست
  • شماره ٦٢٤: در کمين اين فلک سخت کماني که تراست
  • شماره ٦٢٥: بي طراوت نشود سرو جواني که تراست
  • شماره ٦٢٦: اشک لعلي است روان بر رخ چون زر که مراست
  • شماره ٦٢٧: پرده شب بود ايام شبابي که مراست
  • شماره ٦٢٨: از زمين اوج گرفته است غباري که مراست
  • شماره ٦٢٩: کار سرجوش کند درد اياغي که مراست
  • شماره ٦٣٠: در لحد گل نکند شعله داغي که مراست
  • شماره ٦٣١: قانع از صاف به دردست دماغي که مراست
  • شماره ٦٣٢: دانه اشک بود توشه راهي که مراست
  • شماره ٦٣٣: دل بي صبر به طوفان بلا رهبر ماست
  • شماره ٦٣٤: عشرت روي زمين در دل ويرانه ماست
  • شماره ٦٣٥: لاله روشنگر چشم و دل سودايي ماست
  • شماره ٦٣٦: آن که از بال هما افسر دولت مي خواست
  • شماره ٦٣٧: غمگسار دل سودازده من شبهاست
  • شماره ٦٣٨: زان دم تيغ که از آب بقا سيراب است
  • شماره ٦٣٩: صيقل روح و طباشير جگر مهتاب است
  • شماره ٦٤٠: عشق بيتابي ذرات جهان را سبب است
  • شماره ٦٤١: پيش من ثابت و سيار فلک مرغوب است
  • شماره ٦٤٢: ميوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
  • شماره ٦٤٣: شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
  • شماره ٦٤٤: شبنم غنچه بيدار دلان چشم بدست
  • شماره ٦٤٥: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
  • شماره ٦٤٦: دل ازان نخل به اميد ثمر خرسندست
  • شماره ٦٤٧: مستي حسن، هم از ساغر سرشار خودست
  • شماره ٦٤٨: خواجه بيتاب در اظهار زر و مال خودست
  • شماره ٦٤٩: تا ترا چون دگران ديدن ظاهر کارست
  • شماره ٦٥٠: ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
  • شماره ٦٥١: دوري راه طلب بر دل کاهل بارست
  • شماره ٦٥٢: نغمه را در دل عشاق اثر بسيارست
  • شماره ٦٥٣: نيست آرام در آن دل که هوس بسيارست
  • شماره ٦٥٤: از شکر چاشني ناله ني بيشترست
  • شماره ٦٥٥: خط شبرنگ کز او حسن بتان از خطرست
  • شماره ٦٥٦: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
  • شماره ٦٥٧: لاله رويي که ازو خار مرا در جگرست
  • شماره ٦٥٨: سنگ در ديده ارباب بصيرت گهرست
  • شماره ٦٥٩: راز من نقل مجالس ز صفاي گهرست
  • شماره ٦٦٠: در ره عشق، قضا کور و قدر بيخبرست
  • شماره ٦٦١: هر که مست است درين ميکده هشيارترست
  • شماره ٦٦٢: لب لعلت ز مي ناب رباينده ترست
  • شماره ٦٦٣: به تماشاي تو از هر مژه راه دگرست
  • شماره ٦٦٤: شکوه از گردش گردون ز بصيرت دورست
  • شماره ٦٦٥: عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
  • شماره ٦٦٦: سفر پر خطر عشق نه از تدبيرست
  • شماره ٦٦٧: ساحل بحر پر آشوب فنا شمشيرست
  • شماره ٦٦٨: معني از لفظ سبکروح فلک پروازست
  • شماره ٦٦٩: زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
  • شماره ٦٧٠: مي گلرنگ من آن روي چو گلنار بس است
  • شماره ٦٧١: عمر بگذشت و هوس در دل ما نيمرس است
  • شماره ٦٧٢: خواب و بيداري آن نرگس مخمور خوش است
  • شماره ٦٧٣: اي که قصدت ز سفر يار صداقت کيش است
  • شماره ٦٧٤: نوبهار خط آن غنچه دهن در پيش است
  • شماره ٦٧٥: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
  • شماره ٦٧٦: هر چه جز گوهر عشق است درين بحر کف است
  • شماره ٦٧٧: ناله سوخته جانان به اثر نزديک است
  • شماره ٦٧٨: عشق را از دل سودازده ما ننگ است
  • شماره ٦٧٩: در بهاران سر مرغي که به زير بال است
  • شماره ٦٨٠: سبزي نه فلک از چشم گهربار دل است
  • شماره ٦٨١: آنچنان بلبل من واله و حيران گل است
  • شماره ٦٨٢: پشت دست تو به از آينه روي گل است
  • شماره ٦٨٣: دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
  • شماره ٦٨٤: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
  • شماره ٦٨٥: برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
  • شماره ٦٨٦: زنگ آيينه من صحبت بيدردان است
  • شماره ٦٨٧: گرد مشکل ما خوني صد دندان است
  • شماره ٦٨٨: از گرانخوابي ما عمر سبک جولان است
  • شماره ٦٨٩: خط نارسته که در لعل لب جانان است
  • شماره ٦٩٠: گر چه رويش ز لطافت ز نظر پنهان است
  • شماره ٦٩١: کوثر زنده دلي چشم تر مردان است
  • شماره ٦٩٢: دل پر داغ گلستان سحرخيزان است
  • شماره ٦٩٣: خلوت فکر، پريخانه خاموشان است
  • شماره ٦٩٤: نمک عشق در آب و گل درويشان است
  • شماره ٦٩٥: صدف بحر بقا سينه درويشان است
  • شماره ٦٩٦: لب خاموش نمودار دل پر سخن است
  • شماره ٦٩٧: کلک من شعله برجسته اين نه لگن است
  • شماره ٦٩٨: شور شيرين سخنان در به هم آميختن است
  • شماره ٦٩٩: گريه ابر بهار از دل پر درد من است
  • شماره ٧٠٠: اين چه لطف است که با يار وفادار من است
  • شماره ٧٠١: عشق سرمايه تسکين دل زار من است
  • شماره ٧٠٢: سيل درمانده کوتاهي ديوار من است
  • شماره ٧٠٣: مانع مستي غفلت دل هشيار من است
  • شماره ٧٠٤: موج سنبل ز پريشاني پرواز من است
  • شماره ٧٠٥: شور درياي سخن از دل پر جوش من است
  • شماره ٧٠٦: نفس سوخته شمع سر بالين من است
  • شماره ٧٠٧: دخل و تحسين بجا باعث احياي من است
  • شماره ٧٠٨: تا جنون انجمن افروز دل خونين است
  • شماره ٧٠٩: عقل نخلي است خزان ديده که ماتم با اوست
  • شماره ٧١٠: چشم بيدار چراغي است که در منزل اوست
  • شماره ٧١١: چشم پر خون، صدف گوهر يکدانه اوست
  • شماره ٧١٢: شوق را شهپر توفيق سبکباري توست
  • شماره ٧١٣: هر که دارد نظري واله زيبايي توست
  • شماره ٧١٤: در کف هر که بود ساغر مي، خاتم ازوست
  • شماره ٧١٥: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست
  • شماره ٧١٦: بند و زندان گرامي گهران از جاه است
  • شماره ٧١٧: هر قدم سست کي از وادي ما آگاه است؟
  • شماره ٧١٨: عمر سرگرمي ارباب هوس کوتاه است
  • شماره ٧١٩: نه همين مشک مرا خون جگر ساخته است
  • شماره ٧٢٠: که به سيب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
  • شماره ٧٢١: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟
  • شماره ٧٢٢: آن که در جام خضر آب بقا ريخته است
  • شماره ٧٢٣: هر طرف روي نهي باده جان ريخته است
  • شماره ٧٢٤: همچو زنجير به هم ناله ما پيوسته است
  • شماره ٧٢٥: رگ جانها به دم تيغ عدم پيوسته است
  • شماره ٧٢٦: خط سبزي که به گرد لب جانان گشته است
  • شماره ٧٢٧: غنچه را چاک به دامن ز گريبان رفته است
  • شماره ٧٢٨: هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
  • شماره ٧٢٩: خال زير لب آن ماه لقا افتاده است
  • شماره ٧٣٠: آتش از خشکي مغزم به دماغ افتاده است
  • شماره ٧٣١: هر که را مي نگرم سوخته جان افتاده است
  • شماره ٧٣٢: از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است
  • شماره ٧٣٣: اين نه غنچه است که گلزار به بار آورده است
  • شماره ٧٣٤: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
  • شماره ٧٣٥: آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
  • شماره ٧٣٦: بس که مژگان تو بر ديده روشن زده است
  • شماره ٧٣٧: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
  • شماره ٧٣٨: دل من تيره ز بسياري گفتار شده است
  • شماره ٧٣٩: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
  • شماره ٧٤٠: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
  • شماره ٧٤١: نه همين دل ز لب لعل تو پر شور شده است
  • شماره ٧٤٢: روح را جسم گران مانع شبگير شده است
  • شماره ٧٤٣: از رگ ابر، هوا سينه شهباز شده است
  • شماره ٧٤٤: آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است
  • شماره ٧٤٥: دل به يک آه سراسر رو مژگان شده است
  • شماره ٧٤٦: دلم از کثرت پيکان تو آهن شده است
  • شماره ٧٤٧: صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
  • شماره ٧٤٨: نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است
  • شماره ٧٤٩: از تب رشک تو خورشيد هلالي شده است
  • شماره ٧٥٠: از دل خم مي گلرنگ به جام آمده است
  • شماره ٧٥١: خط به گرد رخ آن سيم ذقن آمده است
  • شماره ٧٥٢: خارخاري که ز رفتار تو در دل مانده است
  • شماره ٧٥٣: حاصل دولت دنيا همه غفلت بوده است
  • شماره ٧٥٤: خط سبزي که به گرد رخ او گرديده است
  • شماره ٧٥٥: فلک پير بسي مرگ جوانان ديده است
  • شماره ٧٥٦: سخن عشق کسي کز لب ما نشنيده است
  • شماره ٧٥٧: گل اگر پرده نشين است چه جاي گله است؟
  • شماره ٧٥٨: مستي چشم تو در مرتبه هشياري است
  • شماره ٧٥٩: ديدن تازه خطان شاهد بالغ نظري است
  • شماره ٧٦٠: نفس باد بهاران چمن آراي خوشي است
  • شماره ٧٦١: هر طرف مي نگري آينه سيماي خوشي است
  • شماره ٧٦٢: عالم امني اگر هست همين بيهوشي است
  • شماره ٧٦٣: ترجمان دل صاحب نظران خاموشي است
  • شماره ٧٦٤: مايه پرورش عالم اسباب يکي است
  • شماره ٧٦٥: شهد در خانه پر روزن زنبور يکي است
  • شماره ٧٦٦: نغمه ها گر چه مخالف بود، آواز يکي است
  • شماره ٧٦٧: لطف و قهر تو به چشم من غمناک يکي است
  • شماره ٧٦٨: در غم و شادي ايام مرا حال يکي است
  • شماره ٧٦٩: پيش صاحب نظران درد و دوا هر دو يکي است
  • شماره ٧٧٠: رتبه عشق و هوس پيش بتان هر دو يکي است
  • شماره ٧٧١: از شناسايي حق لاف زدن، ناداني است
  • شماره ٧٧٢: دست در دامن انديشه زدن ناداني است
  • شماره ٧٧٣: عقل سدي است درين راه که برداشتني است
  • شماره ٧٧٤: صبح ميخانه نشينان کف درياي مي است
  • شماره ٧٧٥: سرو را سرکشي از بار ز بي پروايي است
  • شماره ٧٧٦: ساغر از غير گرفتن گل بي پروايي است
  • شماره ٧٧٧: نقش روي تو در آيينه جان صورت بست
  • شماره ٧٧٨: ما نه آنيم که ما را به زبان بايد جست
  • شماره ٧٧٩: غوطه در خون زند آن چشم که ديدن دانست
  • شماره ٧٨٠: پاک شد دل چو به آن آينه سيما پيوست
  • شماره ٧٨١: عشق را با دل صد پاره من کاري هست
  • شماره ٧٨٢: مي حرام است در آن بزم که هشياري هست
  • شماره ٧٨٣: خلوت آينه را طوطي غمازي هست
  • شماره ٧٨٤: به بهشتي نتوان رفت که رضواني هست
  • شماره ٧٨٥: چمن سبز فلک را چمن آرايي هست
  • شماره ٧٨٦: تيغ ابروي ترا جوهر چين مي بايست
  • شماره ٧٨٧: محو ديدارم و ديدار نمي دانم چيست
  • شماره ٧٨٨: بند در بند قبا بافتن مژگان چيست؟
  • شماره ٧٨٩: جگر لاله سيه مست ز ميخانه کيست
  • شماره ٧٩٠: نقطه اشک سراسيمه و شيدايي کيست؟
  • شماره ٧٩١: خاک در کاسه آن سر که در او سودا نيست
  • شماره ٧٩٢: حال گوياست اگر تيغ زبان گويا نيست
  • شماره ٧٩٣: آه کز اهل محبت اثري پيدا نيست
  • شماره ٧٩٤: خار در ديده آن کس که طلبکارش نيست
  • شماره ٧٩٥: آه من مد رسايي است که پايانش نيست
  • شماره ٧٩٦: کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نيست
  • شماره ٧٩٧: شادي هر که زيادست ز غم، کامل نيست
  • شماره ٧٩٨: در قناعت لب خشک و مژه پر نم نيست
  • شماره ٧٩٩: من که در سر هوس طره دستارم نيست
  • شماره ٨٠٠: بر دل نرم گران ناز خريدارم نيست




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است