کتابخانه فارسی
/
منطق الطير عطار
/
عذر آوردن مرغان
عذر آوردن مرغان
حکايت مسعود و کودک ماهيگير
حکايت خونيي که به بهشت رفت
حکايت سلطان محمود و خارکن
حکايت شيخ نوقاني
حکايت ديوانه اي برهنه که جبه اي ژنده به او بخشيدند
به کعبه رفتن رابعه
حکايت ديوانه اي که از مگس و کيک در عذاب بود
حکايت مرد توبه شکن
حکايت مرد بت پرستي که بت را خطاب ميکرد و خدا خطابش را لبيک گفت
حکايت صوفي و انگبين فروش
حکايت موسي و قارون
حکايت زاهدي خودپسند که از مرده اي احتراز جست
گفته عباسه درباره روز رستخيز
گم شدن شبلي از بغداد
خصومت دو مرقع پوش
حکايت مفلسي که عاشق شاه مصر شد
حکايت گور کني که عمر دراز يافت
گفتار عباسه درباره نفس
گفتگوي سالک ژنده پوش با پادشاه
حکايت دو روباه که شکار خسرو شدند
حکايت غافلي که از ابليس گله داشت
احوال مالک دينار
پند ديوانه اي با خواجه اي ناسپاس
گفتار مردي پاک دين
حکايت نومريدي که زر از شيخ خود پنهان مي داشت
نکته اي که شيخ بصره از رابعه پرسيد
عابدي که پس از سالها عبادت به نواي مرغي دل خوش کرده بود
حکايت شهرياري که قصري زرنگار کرد
حکايت بازاريي که سراي زرنگار کرد
حکايت عنکبوت و خانه او
حکايت مردي گران جان که در بيابان به درويشي رسيد
سوگواري مردي که بي قرار و پند بيدلي به او
حکايت غافلي که عود مي سوخت
حکايت دردمندي که از مرگ دوستش پيش شبلي گريه ميکرد
حکايت تاجري که از فروختن کنيز خود پشيمان شد
حکايت خسروي که سگ تازي خود را رها کرد
حکايت حلاج که در دم مرگ روي خود را به خون خود سرخ کرد
حکايت جنيد که سر پسرش را بريدند
حکايت مرگ ققنس
سوگواري پسري در مرگ پدر
گفتار نايبي در دم مرگ
گفتگوي عيسي با خم آب
گفتگوي سقراط با شاگردش در دم مرگ
راه بيني که از دست کسي شربت نمي خورد
حکايت چاکري که از دست شاه ميوه تلخي را با رغبت خورد
گفتار مردي صوفي از روزگار خود
حکايت پيرزني که از شيخ مهنه دعاي خوشدلي خواست
گفتار جنيد درباره خوشدلي
حکايت خفاشي که به طلب خورشيد پرواز مي کرد
حکايت خسروي که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرايش زندانيان توجه کرد
حکايت خواجه اي که بايزيد و ترمذي را در خواب ديد
گفتار شيخ خرقان در دم آخر
حکايت بنده اي که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند
دو چيزي که پير ترکستان دوست ميداشت
حکايت بادنجان خوردن شيخ خرقاني
حکايت ذالنون که چهل مرقع پوش را که جان داده بودند ديد
دولتي که سحره فرعون يافتند
حکايت پيرزني که به ده کلاوه ريسمان خريدار يوسف شد
گفتگوي مردي درويش با ابراهيم ادهم درباره فقر
گفتگوي شيخ غوري با سنجر
سخن ديوانه اي درباره عالم
حکايت احمد حنبل که پيش بشر حافي مي رفت
حکايت پادشاه هندوان که اسير محمود گشت و مسلمان شد
حکايت مردي غازي و مردي کافر که مهلت نماز به يکديگر دادند
حکايت يوسف و ده برادرش که در قحطي به چاره جويي پيش او آمدند و گفتگوي آنها
حکايت غلامان عميد خراسان و ديوانه ژنده پوش
حکايت ديوانه اي که از سرما به ويرانه اي پناه برد و خشتي بر سرش خورد
حکايت مردي که خري به عاريت گرفت و آنرا گرگ دريد
قحطي مصر و مردن مردم و گفته مرد ديوانه
حکايت ديوانه اي که تگرگي بر سرش خورد و گمان برد کودکان بر سر او سنگ مي زنند
گفته واسطي که گذارش بر گور جهودان افتاد
پاسخ بايزيد به نکير و منکر
حکايت درويش حق جو و راز و نياز او
حکايت محمود که مهمان گلخن تاب شد
سقايي که از سقاي ديگر آب خواست
حکايت شيخ بوبکر نشابوري که خرش بر لاف زدن او بادي رها کرد
حکايت رازجويي موسي از ابليس
عقيده مردي پاک دين درباره مبتدي
شيخي که از سگي پليد دامن در نچيد
حکايت عابدي که در زمان موسي مشغول ريش خود بود
حکايت ابلهي که در آب افتاد و ريش بزرگش وبال او بود
حکايت صوفيي که هرگاه جامه مي شست باران مي آمد
حکايت ديوانه اي که در کوهسار با پلنگان انس کرده بود
حکايت عزيزي که از داشتن خداوند شادي ميکرد
حکايت مستي که مست ديگر را بر مستي ملامت ميکرد
حکايت عاشقي که عيب چشم يار را پس از نقصان عشق ديد
حکايت محتسبي که مستي را ميزد و گفتار آن مست
گفته بوعلي رودبار در وقت مرگ
پيام خداوند به بندگان توسط داود
نارضا بودن اياز از اينکه محمود سلطنت را به او داد
مناجات رابعه با خداوند
خطاب خالق با داود
حکايت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند
حکايت محمود که براي فتح غزنين نذر کرد غنايم را به درويشان بدهد
حکايت چوب خوردن يوسف به دستور زليخا
حکايت خواجه اي که از غلامش خواست او را براي نماز بيدار کند
گفتار بوعلي طوسي درباره اهل جنت و اهل دوزخ
حکايت مردي که از نبي اجازه نماز بر مصلايي گرفت
جستجو در مطالب سایت