اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان امير خسرو / غزليات - بخش دوم / شماره ٤٢٠: مسلمانان برفت از دست من دل

شماره ٤٢٠: مسلمانان برفت از دست من دل

مسلمانان برفت از دست من دل
چو ديدم آنچنان شکل و شمايل
جهاني را بدين شکل و شمايل
همي بينم چو خود امروز مايل
زهي صانع خدا کز لطف بنگاشت
از اين سان صورتي از آب و از گل
نباشد چون جمالت مجلس افروز
اگر خورشسيد بنشيند به محفل
دلم منزل به زلفت کرد، گويي
نخواهد رفت ازين فرخنده منزل
تنم کز خاک گردد نقش مهرت
ز نعش جان نخواهد گشت زايل
ملامت مي کنند اصحاب ما را
ز درد ما مگر هستند غافل
ندارم طاقت درد فراقت
فراق دوستان کاري ست مشکل
درين ره، خسروا، ديوانه مي باش
نمي بايد شنيدن پند عاقل

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است