اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان امير خسرو / غزليات - بخش دوم / شماره ٤٣٨: تويي در پيش من يا خود مه و پروين نمي دانم

شماره ٤٣٨: تويي در پيش من يا خود مه و پروين نمي دانم

تويي در پيش من يا خود مه و پروين نمي دانم
شب قدر من است امشب که قدر اين نمي دانم
روي در باغ و مي گويي که گل بين چون منم عاشق
همين روي تو مي بينم، گل و نسرين نمي دانم
چنانم لذت ياد تو بنشسته ست اندر جان
که زان پس ذوق تلخ و جان خود شيرين نمي دانم
خرد را گفتم اندر عاشقي دخلي بکن، گفتا
غريبم، رسم اين کشور من مسکين نمي دانم
به بالينم رسيده يار و من در مردن از سويش
کجايي در زبان و کيست در بالين نمي دانم؟
سؤال مي کني از من که خسرو من کيم پيشت؟
شنيدم، ليک از حسرت جواب اين نمي دانم

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است