اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان امير خسرو / غزليات - بخش سوم / شماره ١٣٧: رسيد وقت که هر روز بامداد پگه

شماره ١٣٧: رسيد وقت که هر روز بامداد پگه

رسيد وقت که هر روز بامداد پگه
خوريم باده و بر روي گل کنيم نگه
ز شاخ يک تن سرو است و صد هزار قبا
ز لاله يک سر کوه است و صد هزار کله
کلاه لاله که لعل است، اگر تو بشناسي
نمونه اي مگرش داغ کينه است سيه
چو از کرشمه بياراست چشم را نرگس
بديد بلبل و گفتن عليک عين الله
دميد گل به ره نيکوان و گل در باغ
روان شدند و ببردند دجله را از ره
هزار سال خوشي بيش دارد اندر عمر
اگر چه مدت عمر گل است روزي ده
کنون به باغ و لب جوي خيمه بايد زد
خوش آن حباب که برابر مي زند خرگه
کجاست ساقي نوخيز ساده رو که ز شرم
نگه کند به زمين چون درو کنيم نگه
مرنج، ساقي، اگر چشم من به روي تو نيست
که هست ديده من زير پاي همچو توشه

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است