اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان خواجوي کرماني / غزليات - قسمت اول / شماره ٢٩١: من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد

شماره ٢٩١: من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد

من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد
در آتشم ز آب رخش کاب رخ من مي برد
آنکو لبش گاه سخن هم طوطي و هم شکرست
طوطي خطش از چه رو پر بر شکر مي گسترد
سرو از قد چون عرعرش گل پيش روي چون خورش
اين دست بر سر مي زند و آن جامه بر تن مي درد
من تحفه جان مي آورم بهر نثار مقدمش
وان جان شيرين از جفا ما را بجان مي آورد
زلف سيه کارش نگر و آنچشم خونخوارش نگر
کاين قصد جانم مي کند و آن خون جانم مي خورد
هنگام تير انداختن گر بر من آرد تاختن
در پاي او سر باختن عاشق بجان و دل خرد
بگذشتي و بگذاشتي ما را و هيچ انگاشتي
جانا ز خشم وآشتي بگذر که اين هم بگذرد
گه گه به چشم مرحمت برما نظر مي کن ولي
سلطان ز کبر و سلطنت در هر گدائي ننگرد
زان سنبل عنبر شکن خواجو چو مي راند سخن
مي يابم از انفاس او بوئي که جان مي پرورد

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است