اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان خواجوي کرماني / غزليات - قسمت دوم / شماره ٥٩: گرفتمت که بگيرم عنان مرکب تازي

شماره ٥٩: گرفتمت که بگيرم عنان مرکب تازي

گرفتمت که بگيرم عنان مرکب تازي
کجا روم که فرس بر من شکسته نتازي
تو شاهبازي و دانم که تيهوان نتوانند
که در نشيمن عنقا کنند دعوي بازي
شبان تيره بسي برده ام بآخر و روزي
شبي چو زلف سياهت نديده ام بدرازي
ضرورتست که پيشت چو شمع سوزم و سازم
گرم چو شمع بسوزي ورم چو عود بسازي
مرا بضرب تو چون چنگ سرخوشست وليکن
تو داني ار بزني حاکمي و گر بنوازي
بدوستي که چو دل قلب و نادرست نيايم
گرم در آتش سوزنده همچو زر بگدازي
بخون بشوي مرا چون قتيل تيغ تو گشتم
که در شريعت عشقت شهيد باشم و غازي
چو روشنست که نور بقا ثبات ندارد
به ناز خويش و نياز من شکسته چه نازي
فداي جان تو خواجو اگر قتيل تو گردد
ولي بقتل وي آن به که دست خويش نيازي

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است