کتابخانه فارسی
/
مواعظ سعدي
/
غزليات
/
شماره ٢٣: شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
شماره ٢٣: شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
هر که اين هر دو ندارد عدمش به که وجود
اي که در نعمت و نازي به جهان غره مباش
که محالست در اين مرحله امکان خلود
وي که در شدت فقري و پريشاني حال
صبر کن کاين دو سه روزي به سرآيد معدود
خاک راهي که برو مي گذري ساکن باش
که عيونست و جفونست و خدودست و قدود
اين همان چشمه خورشيد جهان افروزست
که همي تافت بر آرامگه عاد و ثمود
خاک مصر طرب انگيز نبيني که همان
خاک مصرست ولي بر سر فرعون و جنود
دنيي آن قدر ندارد که بدو رشک برند
اي برادر که نه محسود بماند نه حسود
قيمت خود به مناهي و ملاهي مشکن
گرت ايمان درستست به روز موعود
دست حاجت که بري پيش خداوندي بر
که کريمست و رحيمست و غفورست و ودود
از ثري تا به ثريا به عبوديت او
همه در ذکر و مناجات و قيامند و قعود
کرمش نامتناهي، نعمش بي پايان
هيچ خواهنده ازين در نرود بي مقصود
پند سعدي که کليد در گنج سعد است
نتواند که به جاي آورد الا مسعود
جستجو در مطالب سایت