اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان شاه نعمت الله ولي / غزل ها - قسمت اول / شماره ٦٩٤: جان بي جانان تن بي جان بود

شماره ٦٩٤: جان بي جانان تن بي جان بود

جان بي جانان تن بي جان بود
خوش بود جاني که با جانان بود
دردمندان را دوا درد دل است
اين چنين دردي مرا درمان بود
عشق را خود با سر و سامان چه کار
کار عاشق بي سر وسامان بود
هر که او پا بسته زلف بتي است
همچو ما پيوسته سرگردان بود
هر کسي کز عشق او کشته شود
او نميرد زنده جاويدان بود
عشق او گنجي است و دل ويرانه اي
جاي گنجش در دل ويران بود
سيد و بنده اگر خواهي بيا
نعمت الله جو که اين و آن بود

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است