اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان شاه نعمت الله ولي / غزل ها - قسمت دوم / شماره ٢٨٦: من ترک مي و صحبت رندان نتوانم

شماره ٢٨٦: من ترک مي و صحبت رندان نتوانم

من ترک مي و صحبت رندان نتوانم
از جان گذرم وز سر جانان نتوانم
گوئي که برو توبه کن از باده پرستي
زنهار مگو خواجه که من آن نتوانم
بي زاهد و بي صومعه عمري بتوان بود
ليکن نفسي بي مي و مستان نتوانم
صد خانه توانم که به يک دم بگذارم
ترک در ميخانه رندان نتوانم
با عشق درافتادم و تدبير ندارم
در درد گرفتارم درمان نتوانم
راز دل و دلدار نخواهم که بگويم
اما چه توان کرد چو پنهان نتوانم
با سيد رندان خرابات حريفم
منکر شدن حال حريفان نتوانم

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است