اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان شاه نعمت الله ولي / غزل ها - قسمت دوم / شماره ٣١٢: دردمنديم و به اميد دوا آمده ايم

شماره ٣١٢: دردمنديم و به اميد دوا آمده ايم

دردمنديم و به اميد دوا آمده ايم
مستمنديم و طلب کار شفا آمده ايم
از در لطف تو نوميد نگرديم که ما
بي نوايان به تمناي نوا آمده ايم
ما گدائيم و تو سلطان جهان کرمي
نظري کن به اميد شما آمده ايم
دل فدا کرده و جان داده و سربرکف دست
تا نگوئي که به تزوير و ريا آمده ايم
اين چنين عاشق و سرمست که بيني مارا
نيست حاجت که بگويم ز کجا آمده ايم
ما اگر زاهد سجاده نشينيم ،نه رند
بر سر کوي خرابات چرا آمده ايم
سيد بزم خرابات جهان جانيم
بندگانيم، به درگاه خدا آمده ايم

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است