اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان صائب / غزليات - قسمت اول / شماره ٣٢٩: ز سيما مي شود روشندلان را مهر و کين پيدا

شماره ٣٢٩: ز سيما مي شود روشندلان را مهر و کين پيدا

ز سيما مي شود روشندلان را مهر و کين پيدا
که در دل هر چه پوشيده است، گردد از جبين پيدا
نسازد پرده شب، گوهر شب تاب را پنهان
دل سوزان من باشد ز زلف عنبرين پيدا
چنين گر چاک سازد سينه ها را زلف مشکينش
نگردد نافه سربسته در صحراي چين پيدا
يکي صد شد ز خط، حسن لب ياقوت فام او
که گردد در نگين دان بيشتر حسن نگين پيدا
سخن سنجيده گفتن نيست کار هر تنک ظرفي
نمي گردد ز هر آب تنک، در ثمين پيدا
به وا کردن ندارد حاجت اين مکتوب سر بسته
که گردد تنگدستي بي سخن از آستين پدا
جگرگاه زمين مي شد ز خواب آلودگان خالي
اگر آسودگي مي بود در روي زمين پيدا
سيه رويي ندارد راستي در پي، نظر واکن
که اين معني ز نقش راست باشد در نگين پيدا
نبود از درد دين، زين پيش خالي هيچ دل صائب
به درمان در زمان (ما) نگردد درد دين پيدا

جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است