کتابخانه فارسی
/
ديوان صائب
/
غزليات - قسمت هفتم
/
شماره ٧٥٨: من از دشمن فزون از نفس کافر کيش مي ترسم
شماره ٧٥٨: من از دشمن فزون از نفس کافر کيش مي ترسم
من از دشمن فزون از نفس کافر کيش مي ترسم
ز دشمن ديگران ترسند و من از خويش مي ترسم
نگاه موشکافان را نظر بر عاقبت باشد
ز نوش اين جهان تلخ بيش از نيش مي ترسم
ميانجي سنگ ره مي گردد ارباب توکل را
من از رهبر درين وادي ز رهزن بيش مي ترسم
به عنواني که مي ترسند از رفتن گرانجانان
من از بودن درين زندان پر تشويش مي ترسم
جنون سرکش من طوق فرمان برنمي دارد
ز بدمستان فزون از عقل دورانديش مي ترسم
دعاي تنگدستان فتح را در آستين دارد
ز شاهان بيش من از مردم درويش مي ترسم
گراني مي شود در صبح افزون خواب غفلت را
از آن صائب من از موي سفيد خويش مي ترسم
جستجو در مطالب سایت