اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان صائب / غزليات - قسمت هفتم

غزليات - قسمت هفتم

  • شماره ١: چه شد که يار خط آورد با صفاست هنوز
  • شماره ٢: نکرد در دل من کار، عشق شورانگيز
  • شماره ٣: سبک ز سينه ما اي غبار غم برخيز
  • شماره ٤: به اختيار ز نزهت سراي جان برخيز
  • شماره ٥: ترا که نور نظر نيست اعتبار آميز
  • شماره ٦: در کاهش است از سخن خود سخن طراز
  • شماره ٧: زان چهره خط قيامتي انگيخته است باز
  • شماره ٨: اشکم ز دل به چهره دويدن گرفت باز
  • شماره ٩: با عشق او ز هر دو جهانيم پاکباز
  • شماره ١٠: باشد ز زلف آن رخ چون لاله بي نياز
  • شماره ١١: منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
  • شماره ١٢: بر شيشه و پياله ظفر يافت دست ما
  • شماره ١٣: بالا نکرده ساعد او راحيا هنوز
  • شماره ١٤: از کاوکاو آن مژه ام بيخبر هنوز
  • شماره ١٥: از خود برون نيامده ديوانه ام هنوز
  • شماره ١٦: تا دست دست توست ميي در اياغ ريز
  • شماره ١٧: چون شمع اشک در طلب مدعا مريز
  • شماره ١٨: چون غنچه ز جمعيت دل انجمني ساز
  • شماره ١٩: پيغامي ازان غنچه دهن مي رسد امروز
  • شماره ٢٠: لب ساقي شکربارست امروز
  • شماره ٢١: به مژگان اشک پاشيدن مياموز
  • شماره ٢٢: اي چشم تو پرده دار اعجاز
  • شماره ٢٣: خضر راه حقيقت است مجاز
  • شماره ٢٤: روز روشن را شب تارست پنهان درلباس
  • شماره ٢٥: درد پيري را جواني مي کند درمان و بس
  • شماره ٢٦: مي کنم سيرگل از چاک گريبان قفس
  • شماره ٢٧: شربت بيماري دل تيغ سيراب است وبس
  • شماره ٢٨: گوهر کامل عياران چشم نمناک است وبس
  • شماره ٢٩: دوزخ ارباب معني صحبت قال است وبس
  • شماره ٣٠: از دل آگاه در عالم همين نام است و بس
  • شماره ٣١: ميوه باغ اميدم داغ حرمان است و بس
  • شماره ٣٢: پامنه بيرون زحد خود کمال اين است و بس
  • شماره ٣٣: يارب اين جانهاي غربت ديده را فرياد رس
  • شماره ٣٤: شرح دشت دلگشاي عشق را از ما مپرس
  • شماره ٣٥: هيچ کار از ما نمي آيد ز کار ما مپرس
  • شماره ٣٦: سر گرانيهاي او رااز من حيران مپرس
  • شماره ٣٧: حرف آن حسن بسامان ازمن مجنون مپرس
  • شماره ٣٨: در جنون فکر سرو سامان ندارد هيچ کس
  • شماره ٣٩: نيست ما را شکوه اي از تنگي جا در قفس
  • شماره ٤٠: گر ببينم روي گل را صبحگاهي در قفس
  • شماره ٤١: شد ز خط لعل تو ايمن ز شبيخون هوس
  • شماره ٤٢: طاق ابروي توازکون ومکان مارا بس
  • شماره ٤٣: حجت شور قيامت لب خندان تو بس
  • شماره ٤٤: داشت امروز رخ يار حجابي که مپرس
  • شماره ٤٥: بازدارم به نظر خط غباري که مپرس
  • شماره ٤٦: زپرده داري هستي است در حجاب، نفس
  • شماره ٤٧: دردي که سازگار تو گردد دواشناس
  • شماره ٤٨: از ما حديث زلف و رخ دلستان مپرس
  • شماره ٤٩: از زلف کافر تو نجسته است هيچ کس
  • شماره ٥٠: از ناکسان وفانشنيده است هيچ کس
  • شماره ٥١: صد گل به باد رفت و گلابي نديد کس
  • شماره ٥٢: بي نوش لبان آب بقا را چه کند کس؟
  • شماره ٥٣: معشوق پريشان نظري راچه کند کس؟
  • شماره ٥٤: حيف است که سر در سر مينانکند کس
  • شماره ٥٥: صبح شد مطرب، قدح راپرکن از مي زود باش
  • شماره ٥٦: هيچ نوشي نيست بي نيش اي پسر هشيار باش
  • شماره ٥٧: مرد صحبت نيستي، از ديده ها مستور باش
  • شماره ٥٨: از تماشاي پريشان جهان دلگير باش
  • شماره ٥٩: چون صدف در حلقه دريادلان خاموش باش
  • شماره ٦٠: چون لب پيمانه زنهار از سخن خاموش باش
  • شماره ٦١: باده گلرنگ شو يا شيشه بيرنگ باش
  • شماره ٦٢: از زمين دامن بيفشان همسفر با ماه باش
  • شماره ٦٣: گاه در پاي خم و گه بر سر سجاده باش
  • شماره ٦٤: چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش
  • شماره ٦٥: روشناس اهل مشرب چون در ميخانه باش
  • شماره ٦٦: درگلستان بلبل و در انجمن پروانه باش
  • شماره ٦٧: پيش ميخواران سبک چون پنبه مينا مباش
  • شماره ٦٨: تاتوان دزديد سر در جيب خود سرور مباش
  • شماره ٦٩: مي کشي چون با حريفان باده لايعقل مباش
  • شماره ٧٠: از خدا در عهد پيري يک زمان غافل مباش
  • شماره ٧١: ازخدنگ آه پيران اي جوان غافل مباش
  • شماره ٧٢: از هوسناکي گران برخاطر دوران مباش
  • شماره ٧٣: روح قدسي، بيش ازين درتنگناي تن مباش
  • شماره ٧٤: چون ترا مسکن ميسر شد پي تزيين مباش
  • شماره ٧٥: چون ترا مسکن ميسر شد تزيين مباش
  • شماره ٧٦: دل ز تن چون دور شد وامي شود غمگين مباش
  • شماره ٧٧: عاشقان رامغز درسر گرنباشد گومباش
  • شماره ٧٨: ظاهر مردان به زيور گرنباشد گو مباش
  • شماره ٧٩: هست چون دلبر بجا، دل گر نباشد گو مباش
  • شماره ٨٠: شمع بر خاک شهيدان گر نباشد گو مباش
  • شماره ٨١: خانه دنيا به سامان گر نباشد گو مباش
  • شماره ٨٢: خال بر رخسار جانان گرنباشد گو مباش
  • شماره ٨٣: ديده ما گرز خون رنگين نباشد گومباش
  • شماره ٨٤: چهره زرين چو باشد مخزن زر گومباش
  • شماره ٨٥: چون بود گلچهره ساقي باده رنگين گو مباش
  • شماره ٨٦: جسم اگر ازيکدگر ريزد غباري گو مباش
  • شماره ٨٧: گر نباشم من غبار آستاني گو مباش
  • شماره ٨٨: عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواري مباش
  • شماره ٨٩: يوسف من بيش ازين در چاه ظلماني مباش
  • شماره ٩٠: ناز پروردي که من گرديده ام پروانه اش
  • شماره ٩١: رنگ مي بازد زنام بوسه ياقوت لبش
  • شماره ٩٢: هرکه وقت صبح درساغر شرابي نيستش
  • شماره ٩٣: هرکه درمد نظر نازک مياني نيستش
  • شماره ٩٤: گرنبيند همچو نرگس زير پا مي زيبدش
  • شماره ٩٥: هرکه زين گلشن لبي خندانتر از گل بايدش
  • شماره ٩٦: خيره مي سازد نظر را در قبا سيمين برش
  • شماره ٩٧: در سر زينت خودآرا مي رود آخر سرش
  • شماره ٩٨: هرکه از داغ نهان عشق سوزد پيکرش
  • شماره ٩٩: گه درون خرقه گاهي درکفن مي جويمش
  • شماره ١٠٠: گر کنند از رشته جانها زه پيراهنش
  • شماره ١٠١: آن که دارم در نظر دامن به کف پيچيدنش
  • شماره ١٠٢: مي کند برتن گراني سرچو مي افتد ز جوش
  • شماره ١٠٣: پوچ شد از دعوي بيهوده مغز خود فروش
  • شماره ١٠٤: تا به همواري برآيد کار درتندي مکوش
  • شماره ١٠٥: مي کند دست نوازش هم دل ما راخموش
  • شماره ١٠٦: ميکند جان درتن اميد، لعل باده نوش
  • شماره ١٠٧: باتن خاکي، نظر زان عالم روشن بپوش
  • شماره ١٠٨: خون ما ازروي آتشناک مي آيد به جوش
  • شماره ١٠٩: مي زدم با ياد ابرويش شراب ناب خوش
  • شماره ١١٠: مي شود تعجيل عمر از غفلت سرشار بيش
  • شماره ١١١: در غريبي تابه چند افتدکسي ازيادخويش؟
  • شماره ١١٢: کاش مي ديدي به چشم عاشقان رخسار خويش
  • شماره ١١٣: برگ عيش من بود رنگيني افکار خويش
  • شماره ١١٤: زير يک پيراهن از يکرنگيم بايار خويش
  • شماره ١١٥: نيست رزقم تير تخشي چون کمان ازتير خويش
  • شماره ١١٦: جوهر ذاتي نمي خواهد ز کس اکسير خويش
  • شماره ١١٧: کوته انديشي که نفرستد به عقبي مال خويش
  • شماره ١١٨: برنمي آيم به تسکين دل خودکام خويش
  • شماره ١١٩: هر که مي کوشد به تعمير تن ويران خويش
  • شماره ١٢٠: مي تراشم رزق خود چون تير از پهلوي خويش
  • شماره ١٢١: از غبار خط رخ آن ماه مي بالد به خويش
  • شماره ١٢٢: ز مستي در شکر خندست دايم لعل سيرابش
  • شماره ١٢٣: يکي صد شد ز خط کيفيت چشم گرانخوابش
  • شماره ١٢٤: ز سوز سينه پروانه من آب شد آتش
  • شماره ١٢٥: کجا پروانه رابا خويش سازد همنشين آتش؟
  • شماره ١٢٦: چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
  • شماره ١٢٧: نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش
  • شماره ١٢٨: نمي تابد ز آتش روي، خط عنبر آلودش
  • شماره ١٢٩: سخن دارد به آب زندگي لعل گهر بارش
  • شماره ١٣٠: همان يوسف که مصر آمد به تنگ ازبس خريدارش
  • شماره ١٣١: عرق رامي کند بي دست و پا لغزنده رخسارش
  • شماره ١٣٢: حساب دين و دل راپاک کن باچشم عيارش
  • شماره ١٣٣: من و عشقي که دست چرخ را چنبرکند زورش
  • شماره ١٣٤: شرابي را که چون پروانه گردد گرد سر طورش
  • شماره ١٣٥: ز شست صاف از دل مي جهد گرم آنچنان تيرش
  • شماره ١٣٦: شکارانداز صيادي که من هستم نظر بازش
  • شماره ١٣٧: اگر صيدي برد جان از نگاه ناوک اندازش
  • شماره ١٣٨: ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش
  • شماره ١٣٩: چه مي پرسي ز احوال شرار ما و پروازش
  • شماره ١٤٠: به خط است اين نمايان گشته از طرف بناگوشش
  • شماره ١٤١: که حد دارد تواند شد طرف با حسن بيباکش ؟
  • شماره ١٤٢: گل اندامي که من دارم نظربرروي گلرنگش
  • شماره ١٤٣: چسان دل رانگه دارد کسي از چشم قتالش ؟
  • شماره ١٤٤: چسان در بر کشم گستاخ چون پيراهن اندامش؟
  • شماره ١٤٥: چسان گستاخ گيرم بوسه ازلعل مي آشامش؟
  • شماره ١٤٦: درآن محفل که از مي برفروزد روي گلفامش
  • شماره ١٤٧: اگر چه مي زند آتش به عالم روي تابانش
  • شماره ١٤٨: خوشا قزوين و باغ شاه و گلگشت خيابانش
  • شماره ١٤٩: بلا جويي که من دارم نظر برچشم فنانش
  • شماره ١٥٠: چگونه جان برد صيد از کمين چشم فتانش؟
  • شماره ١٥١: ز گرد سرمه نتوان ديد درچشم سخندانش
  • شماره ١٥٢: رگ ابري است آن لبهاي نوخط، بوسه بارانش
  • شماره ١٥٣: به سرخي مي زند چون مشک خط عنبرافشانش
  • شماره ١٥٤: به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
  • شماره ١٥٥: اگر بايد درآتش رفت از رخسار گلگونش
  • شماره ١٥٦: شراب لعل مي سازد عرق راروي گلگونش
  • شماره ١٥٧: اگر چه بي نياز ست از دو عالم ناز تمکينش
  • شماره ١٥٨: بهار آرزو گلگل شکفت ازروي رنگينش
  • شماره ١٥٩: شود ديوانه آخر هر که سودايي است همراهش
  • شماره ١٦٠: به عاشق صيد عاشق ميکند قد دلارايش
  • شماره ١٦١: ندارد سرکشي ازاهل دل قد دلارايش
  • شماره ١٦٢: به مژگان بر نمي گردد نگاه از چشم گيرايش
  • شماره ١٦٣: به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلايش ؟
  • شماره ١٦٤: سهي سروي که من دارم نظر بر قد رعنايش
  • شماره ١٦٥: چه نسبت بانسيم مصر دارد شوخي بويش؟
  • شماره ١٦٦: رگ لعل است ازدلهاي خونين قد دلجويش
  • شماره ١٦٧: کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سويش؟
  • شماره ١٦٨: چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکويش
  • شماره ١٦٩: ز جولان نظر مجروح مي شد روي نيکويش
  • شماره ١٧٠: برتو دوزخ شده از کثرت عصيان آتش
  • شماره ١٧١: بس که آميخته ناز بود رفتارش
  • شماره ١٧٢: عندليبي که به دل هست ز غيرت خارش
  • شماره ١٧٣: در نقاب است و نظر سوز بود ديدارش
  • شماره ١٧٤: شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش
  • شماره ١٧٥: خواب چشم تو که ازناز بود تعبيرش
  • شماره ١٧٦: حرف عقبي که درين نشأه کني تقريرش
  • شماره ١٧٧: آب گردد مي گلرنگ ز رنگ آلش
  • شماره ١٧٨: شوختر مي شود ازخواب گران، مژگانش
  • شماره ١٧٩: خط دميده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
  • شماره ١٨٠: دلپذيرست چنان پسته شکرشکنش
  • شماره ١٨١: کم نگرديد ز خط خوبي روز افزونش
  • شماره ١٨٢: داغدار از عرق شرم شود نسرينش
  • شماره ١٨٣: اي فلکها ز فروغ رخ زيباي تو خوش
  • شماره ١٨٤: دين به دنياي دني اي دل نادان مفروش
  • شماره ١٨٥: لب خميازه ما شد ز مي ناب خموش
  • شماره ١٨٦: سرو اگر جلوه کند پيش قد رعنايش
  • شماره ١٨٧: سرو گلزار بهشت است قد دلجويش
  • شماره ١٨٨: دل به دنيا نگذرد خرد دورانديش
  • شماره ١٨٩: درکرم ساغر اگر هست زمينا در پيش
  • شماره ١٩٠: چون برون آورم ازجيب سر خجلت خويش؟
  • شماره ١٩١: ساده لوحي که شکايت کند از قسمت خويش
  • شماره ١٩٢: نکشيديم شبي سيمبري در بر خويش
  • شماره ١٩٣: رفته پايم به گل از پرتو چشم تر خويش
  • شماره ١٩٤: ريخت از رعشه خجلت به زمين ساغر خويش
  • شماره ١٩٥: خجلت از خرده جان مي کشم از قاتل خويش
  • شماره ١٩٦: کرد بيهوش مرا نعره مستانه خويش
  • شماره ١٩٧: به دم چوآتش سوزان، به چهره چون زرباش
  • شماره ١٩٨: به نوحه خانه ايام شاد و خرم باش
  • شماره ١٩٩: زخار زار تعلق کشيده دامان باش
  • شماره ٢٠٠: بپوش چشم ز عيب کسان، هنربين باش
  • شماره ٢٠١: زنوبهار خط يار نااميد مباش
  • شماره ٢٠٢: شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش
  • شماره ٢٠٣: لطيفه اي عجب است اين که لعل سيرابش
  • شماره ٢٠٤: خوشا سري که سرگشتگي رهانندش
  • شماره ٢٠٥: گهر ز شرم عرق مي کند به بازارش
  • شماره ٢٠٦: نشد زسيلي خط چشم مست،هشيارش
  • شماره ٢٠٧: چنين که گم شده در زلف پاي تا به سرش
  • شماره ٢٠٨: که مي رهد زخم طره گرهگيرش؟
  • شماره ٢٠٩: مگر ز موج شراب است رشته سازش؟
  • شماره ٢١٠: نمانده زنده کس از دست و تيغ چالاکش
  • شماره ٢١١: توانگري که نباشد به خبر اقبالش
  • شماره ٢١٢: کسي که ديدن روي تو کرد حيرانش
  • شماره ٢١٣: مدار چشم مروت ز خضرو احسانش
  • شماره ٢١٤: دلي که خانه زنبور شد ز پيکانش
  • شماره ٢١٥: چنان ز دل گذرد صاف تير مژگانش
  • شماره ٢١٦: کراست تاب شکر خنده هاي پنهانش ؟
  • شماره ٢١٧: رسيده است به جايي لطافت بدنش
  • شماره ٢١٨: جدا نمي شود از پيش لعل ميگونش
  • شماره ٢١٩: گرفت ازسرخم خشت پير باده فروش
  • شماره ٢٢٠: چراغ عشق نمي گردد از لحد خاموش
  • شماره ٢٢١: الف قدي که منم سينه چاک بالايش
  • شماره ٢٢٢: گذشته است ز تعريف،قد رعنايش
  • شماره ٢٢٣: رود چگونه به اين ضعف کار من از پيش ؟
  • شماره ٢٢٤: مخور چو لاله و گل، روي دست ساغر عيش
  • شماره ٢٢٥: مده ز دست چو گل دربهار ساغر عيش
  • شماره ٢٢٦: به احتياط نظر کن به چشم جادويش
  • شماره ٢٢٧: ز دل برون نرود چشم آشنا رويش
  • شماره ٢٢٨: نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خويش
  • شماره ٢٢٩: چمن بريد به مقراض رشک، سنبل خويش
  • شماره ٢٣٠: مکن خراش دل سنگ نيز پيشه خويش
  • شماره ٢٣١: نمي روم به بهشت برين زخانه خويش
  • شماره ٢٣٢: به هر سياه درون مشنوان ترانه خويش
  • شماره ٢٣٣: مکن به لهو و لعب صرف نوجواني خويش
  • شماره ٢٣٤: با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش
  • شماره ٢٣٥: فارغ ز دار و گير جهان خراب باش
  • شماره ٢٣٦: چون سرو در مقام رضا پايدار باش
  • شماره ٢٣٧: گاهي رهين ظلمت و گه محو نور باش
  • شماره ٢٣٨: گوهر فروز ديده بيدار خويش باش
  • شماره ٢٣٩: گوهر فروز ديده بيدار خويش باش
  • شماره ٢٤٠: با خلق آشتي کن وبا خود به جنگ باش
  • شماره ٢٤١: ساقي ز ميکشان خبري مي گرفته باش
  • شماره ٢٤٢: اي دل ازان جهان خبري مي گرفته باش
  • شماره ٢٤٣: در جلوه گاه حسن، سراپاي ديده باش
  • شماره ٢٤٤: تسليم در کشاکش اهل زمانه باش
  • شماره ٢٤٥: غافل ز حال عاشق خونين جگر مباش
  • شماره ٢٤٦: غافل ز حال طوطي شيرين زبان مباش
  • شماره ٢٤٧: هرجا نمي خرند متاعت گران مباش
  • شماره ٢٤٨: در محفل که راه بيابي گران مباش
  • شماره ٢٤٩: هردل که داغدار شود از نظاره اش
  • شماره ٢٥٠: حسن تو باده اي است که شرم است شيشه اش
  • شماره ٢٥١: هر رهروي که شوق تو سازد روانه اش
  • شماره ٢٥٢: گر اين چنين چکد مي گلرنگ ازلبش
  • شماره ٢٥٣: صبح است ساقيا قدح خوشگوار بخش
  • شماره ٢٥٤: ميخانه اي است باغ که گلهاست ساغرش
  • شماره ٢٥٥: گردون که زهر مي چکد از روي شکرش
  • شماره ٢٥٦: از خط نگشته سبز لب روح پرورش
  • شماره ٢٥٧: شوخي که جلوه گاه بود ديده منش
  • شماره ٢٥٨: خوش باد سال و ماه وشب وروز ميفروش
  • شماره ٢٥٩: هر چند خط باطلم از تار وپود خويش
  • شماره ٢٦٠: ازآب بازي مژه اشکبار خويش
  • شماره ٢٦١: درخون نشستم از نفس مشکبار خويش
  • شماره ٢٦٢: حرف سبک نمي بردم ازقرار خويش
  • شماره ٢٦٣: پيش ازخزان به خاک فشاندم بهار خويش
  • شماره ٢٦٤: همچون کمان سخت ز طبع غيور خويش
  • شماره ٢٦٥: سر سبز آن که سعي کنددر هلاک خويش
  • شماره ٢٦٦: چون ماهيان زفلس مده عرض مال خويش
  • شماره ٢٦٧: دلدارماست محو خط مشکفام خويش
  • شماره ٢٦٨: ازگفتگوي عشق گزيدم زبان خويش
  • شماره ٢٦٩: خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خويش
  • شماره ٢٧٠: از بيقراري دل اندوهگين خويش
  • شماره ٢٧١: از ترک مدعاست دل من به جاي خويش
  • شماره ٢٧٢: از جا نمي روم چو سپند از نواي خويش
  • شماره ٢٧٣: تا بي نشان کشم نفسي بر هواي خويش
  • شماره ٢٧٤: حسن توغافل است ز قدر و بهاي خويش
  • شماره ٢٧٥: رستم کسي بود که برآيد به خوي خويش
  • شماره ٢٧٦: سيراب درمحيط شدم ز آبروي خويش
  • شماره ٢٧٧: از صحبت افسرده روانان به حذر باش
  • شماره ٢٧٨: فارغ ز تمناي جهان گذران باش
  • شماره ٢٧٩: چون غنچه نشکفته درين باغ غمين باش
  • شماره ٢٨٠: آن لاله عذاري که منم داغ و کبابش
  • شماره ٢٨١: شوخي که مرا هست تمناي وصالش
  • شماره ٢٨٢: شد سرمه سويداي دل از نور جمالش
  • شماره ٢٨٣: آن کس که نشان داد برون از دو جهانش
  • شماره ٢٨٤: از رشته جان تاب برد موي ميانش
  • شماره ٢٨٥: آن ترک که خون مي چکد از تيغ نگاهش
  • شماره ٢٨٦: جز چشم تواي شوخ جانهاست فدايش
  • شماره ٢٨٧: در دل اثر از تيغ کند زخم زبان بيش
  • شماره ٢٨٨: نريزد اگر آب لطف از جمالش
  • شماره ٢٨٩: سري را که بالين شود آستانش
  • شماره ٢٩٠: سخن تانگردد چو موي ميانش
  • شماره ٢٩١: که يابد رهايي ز دام نگاهش ؟
  • شماره ٢٩٢: اگر چشم کافر فتد برلقايش
  • شماره ٢٩٣: حضوري داشتم شب با خيالش
  • شماره ٢٩٤: شده است از شوق تيغ جان ستانش
  • شماره ٢٩٥: ز موج لطف ،آن سيمين بنا گوش
  • شماره ٢٩٦: در جهان دل مبند و اسبابش
  • شماره ٢٩٧: هرکه بيند به چشم بيمارش
  • شماره ٢٩٨: مي ز شرم لب مي آشامش
  • شماره ٢٩٩: هر که خموش از شکايت است زبانش
  • شماره ٣٠٠: بس که زند موج نور سرو روانش
  • شماره ٣٠١: برسر حرف آمده است چشم سياهش
  • شماره ٣٠٢: از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خويش
  • شماره ٣٠٣: بر دشمنان شمردم عيب نهاني خويش
  • شماره ٣٠٤: در خرابات مغان ستار باش
  • شماره ٣٠٥: از کفر توان رستن اي يار به آميزش
  • شماره ٣٠٦: عشق درآمد به دل،رفت ز سر عقل و هوش
  • شماره ٣٠٧: هر حلقه ز کاکل رسايش
  • شماره ٣٠٨: از قناعت مي رود بيرون ز سر سوداي حرص
  • شماره ٣٠٩: زاضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص
  • شماره ٣١٠: محبت تو ز دل داد پيچ و تاب عوض
  • شماره ٣١١: در رکاب برق دارد پاي ،ايام نشاط
  • شماره ٣١٢: ندارد صفحه رخسار خوبان اعتبار خط
  • شماره ٣١٣: مکن با خاکساران سرکشي درروزگار خط
  • شماره ٣١٤: پرست دفتر افلاک از حساب غلط
  • شماره ٣١٥: چون برق زود مي گذرد آب و تاب خط
  • شماره ٣١٦: افتاد ماه عارض اودر وبال خط
  • شماره ٣١٧: زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط
  • شماره ٣١٨: ز گنجهاي گرانمايه بي نثار چه حظ؟
  • شماره ٣١٩: گر چه دارد تلخي زهر اجل جام وداع
  • شماره ٣٢٠: در عروج نشأه مي مي کند طوفان سماع
  • شماره ٣٢١: مي پرستان در سر کوي مغان گردند جمع
  • شماره ٣٢٢: در کشاکش از زبان آتشين بودم چو شمع
  • شماره ٣٢٣: سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع
  • شماره ٣٢٤: روزها گر نيست نم درجويبارم همچو شمع
  • شماره ٣٢٥: مي گدازد زين شراب آتشين ميناي شمع
  • شماره ٣٢٦: آبرو رامي برد از چهره اظهار طمع
  • شماره ٣٢٧: گر چه صاحب نظرانند تماشايي شمع
  • شماره ٣٢٨: هرکه گرديد ز عبرت به تماشا قانع
  • شماره ٣٢٩: مابه خون جگريم از مي گلگون قانع
  • شماره ٣٣٠: قرار و صبر ندارند عاشقان سماع
  • شماره ٣٣١: ز سير باغ نگردد دل پريشان جمع
  • شماره ٣٣٢: ز روشني جگر داغدار دارد شمع
  • شماره ٣٣٣: ز سوز عشق بود خارخار گريه شمع
  • شماره ٣٣٤: منم به گوشه چشمي ز آشنا قانع
  • شماره ٣٣٥: به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع
  • شماره ٣٣٦: منم به نکهت خشکي ز بوستان قانع
  • شماره ٣٣٧: مشو به ديدن خشک از سمنبران قانع
  • شماره ٣٣٨: دل مست حيرت و سر پرشور درسماع
  • شماره ٣٣٩: دل چون شود جدا ز سر زلف يار جمع؟
  • شماره ٣٤٠: اين سرشک آتشين کز ديده مي بارد چراغ
  • شماره ٣٤١: شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ
  • شماره ٣٤٢: هر سرايي راکه باشد ازدل روشن چراغ
  • شماره ٣٤٣: دل چه باشد تا کسي از دلستان دارد دريغ؟
  • شماره ٣٤٤: جان چرا عاشق ازان گل پيرهن دارد دريغ؟
  • شماره ٣٤٥: به که نطق خويش ازاهل زمان دارم دريغ
  • شماره ٣٤٦: عالم بالا ندارد فيض ازپاکان دريغ
  • شماره ٣٤٧: گرمي گلگون ندارد روزگار ازمن دريغ
  • شماره ٣٤٨: سخن عشق مدار از دل افگار دريغ
  • شماره ٣٤٩: چنان که بلبل مسکين بود خزان درباغ
  • شماره ٣٥٠: شده است هرسو برتنم فتيله داغ
  • شماره ٣٥١: دميد صبح و نگشتيم آشناي چراغ
  • شماره ٣٥٢: به فکر دل نفتادي به هيچ باب دريغ
  • شماره ٣٥٣: چندان که بهارست و خزان است درين باغ
  • شماره ٣٥٤: نيست برآيينه دردي کشان گرد خلاف
  • شماره ٣٥٥: صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف
  • شماره ٣٥٦: نيست غمگين گوهرم ازتنگي جا در صدف
  • شماره ٣٥٧: تا شد از نيسان رهين منت احسان صدف
  • شماره ٣٥٨: گر کني پنهان گهر را زير دامان صدف
  • شماره ٣٥٩: نيست چون صاحبدلي تاگويم ازاسرار حرف
  • شماره ٣٦٠: غافلي از دردمندي اي دل بيمار حيف
  • شماره ٣٦١: کجا روشن شود چشم زليخا برتن يوسف؟
  • شماره ٣٦٢: زخط سبز شود بيش لعل دلبر صاف
  • شماره ٣٦٣: مدار چشم ازين کور باطنان انصاف
  • شماره ٣٦٤: ز تلخرويي درياست بي نياز صدف
  • شماره ٣٦٥: زده است شرم لبت مهر بردهان صدف
  • شماره ٣٦٦: ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف
  • شماره ٣٦٧: گلها تمام يک طرف آن رو به يک طرف
  • شماره ٣٦٨: هرکجا دلمرده اي را يافت احيا کرد عشق
  • شماره ٣٦٩: شوره زار خاک را يکسر گلستان کرد عشق
  • شماره ٣٧٠: مي نمايد صد گره را يک گره زنار عشق
  • شماره ٣٧١: پر صدا شد چيني افلاک ازفغفور عشق
  • شماره ٣٧٢: از پس صد پرده مي تابد فروغ را ز عشق
  • شماره ٣٧٣: آتشين شد چهره خاک ازمي گلرنگ عشق
  • شماره ٣٧٤: ازنقاب سنگ تابد شعله عريان عشق
  • شماره ٣٧٥: تيغ سيراب است موج بحر طوفان زاي عشق
  • شماره ٣٧٦: نيست آب صافي خاطر روان در جوي خلق
  • شماره ٣٧٧: به هر طوفاني از جا در نيايد لنگر عاشق
  • شماره ٣٧٨: چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟
  • شماره ٣٧٩: فتنه روز جزا درته سردارد عشق
  • شماره ٣٨٠: مشرق سينه چاک است در خانه عشق
  • شماره ٣٨١: آسمان کهنه سبويي است ز ميخانه عشق
  • شماره ٣٨٢: پاي گستاخ منه بر در کاشانه عشق
  • شماره ٣٨٣: زبان مار بود خار آشيان فراق
  • شماره ٣٨٤: دل شکسته بود گوهر يگانه عشق
  • شماره ٣٨٥: جان آرميده مي شود از اضطراب عشق
  • شماره ٣٨٦: جان تازه مي شود ز نسيم بهارعشق
  • شماره ٣٨٧: نتوان به پاي سعي رسيدن به طور عشق
  • شماره ٣٨٨: قامت ز آه شرط بود در نماز عشق
  • شماره ٣٨٩: گردي است صبح ازنفس راستين عشق
  • شماره ٣٩٠: نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق
  • شماره ٣٩١: آزرده است گوشه نشين ازوداع خلق
  • شماره ٣٩٢: در دل خلد چو تير قضا هر اداي خلق
  • شماره ٣٩٣: صبح قيامت بود چاک گريبان عشق
  • شماره ٣٩٤: در زلف تو آويخت دل از قيد علايق
  • شماره ٣٩٥: از ملامتگر ندارد يوسف بي جرم، باک
  • شماره ٣٩٦: عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
  • شماره ٣٩٧: زلف کافر کيش راز آزار دين چه باک ؟
  • شماره ٣٩٨: مي توان با تازه رويان شد قرين از چشم پاک
  • شماره ٣٩٩: کيست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک
  • شماره ٤٠٠: مي شود خرج زمين چون ميوه خام افتد به خاک
  • شماره ٤٠١: زخمي تيغ شهادت زنده مي خيزد زخاک
  • شماره ٤٠٢: بيشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک
  • شماره ٤٠٣: نشأه مي گرچه نتوان يافتن از جام خشک
  • شماره ٤٠٤: نيست نم در جوي من چون گردن ميناي خشک
  • شماره ٤٠٥: غوره من شد مويز از سردي دنياي خشک
  • شماره ٤٠٦: زخم ما را بستر آرام باشد از نمک
  • شماره ٤٠٧: قيمت خاک ندارد به نمکزار نمک
  • شماره ٤٠٨: نه شبنم است چمن را به روي آتشناک
  • شماره ٤٠٩: زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک
  • شماره ٤١٠: کناره گير ازين قوم بي مروت خشک
  • شماره ٤١١: بر من مريز اشک ترحم به زير خاک
  • شماره ٤١٢: از بس شدند زهره جبينان نهان به خاک
  • شماره ٤١٣: جمعي که پيش خلق گذارند به خاک
  • شماره ٤١٤: داده است بس که سينه صافم جلاي اشک
  • شماره ٤١٥: از خشک طينتان مطلب جز جواب خشک
  • شماره ٤١٦: از ترزبانيم نشد آسوده کام خشک
  • شماره ٤١٧: خامش نمي شوم چو جرس بادهان خشک
  • شماره ٤١٨: دل را نکند گريه ز اندوه جهان پاک
  • شماره ٤١٩: از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک
  • شماره ٤٢٠: زلف تو نفس در جگر باد کند مشک
  • شماره ٤٢١: ندامت بود بار مطلوب خشک
  • شماره ٤٢٢: جلوه هاي مختلف دارد شراب لاله رنگ
  • شماره ٤٢٣: پاي سعي ديگران آمد گر از صحرا به سنگ
  • شماره ٤٢٤: مي کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ
  • شماره ٤٢٥: مي شود دايره خلق ز بيماري تنگ
  • شماره ٤٢٦: مي زنم گرم زبس تيشه خود بر رگ سنگ
  • شماره ٤٢٧: شد ز تر دستي من بس که توانگر رگ سنگ
  • شماره ٤٢٨: جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ
  • شماره ٤٢٩: به چشم راه شناسان بود بيابان تنگ
  • شماره ٤٣٠: آمد بهار و شد در و ديوار لاله رنگ
  • شماره ٤٣١: از روي لاله گون تو در خون تپيد رنگ
  • شماره ٤٣٢: از تنک رويي شود همصحبت هر خار گل
  • شماره ٤٣٣: چون قفس پر رخنه شد ديوار باغ از جوش گل
  • شماره ٤٣٤: خنده کردي درگلستان تازه شد ايمان گل
  • شماره ٤٣٥: عندليب ما ندارد تاب استغناي گل
  • شماره ٤٣٦: نيست امروزي چو شبنم عشق من باروي گل
  • شماره ٤٣٧: نتابد از شکست خلق رو گوهرشناس دل
  • شماره ٤٣٨: نمي گردند ارباب بصيرت از خدا غافل
  • شماره ٤٣٩: بدر از روشني عاريه گرديد هلال
  • شماره ٤٤٠: عشق را نغمه داود بود شيون دل
  • شماره ٤٤١: مکش اي سلسله مورو به هم از زاري دل
  • شماره ٤٤٢: تووآوازه خوبي و من و زاري دل
  • شماره ٤٤٣: دل شبها مشو از ديده گريان غافل
  • شماره ٤٤٤: من که هرپاره دلم هست به صد جا مشغول
  • شماره ٤٤٥: شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال
  • شماره ٤٤٦: خمار من نشکست از اياغ چشم غزال
  • شماره ٤٤٧: گرفته اوج ز بس فيض نوبهار امسال
  • شماره ٤٤٨: نيم ز پرسش محشر به هيچ باب خجل
  • شماره ٤٤٩: چراغ ماه خطر دارد از رميدن دل
  • شماره ٤٥٠: نمي روم قدمي راه بي اشاره دل
  • شماره ٤٥١: قدم برون منه از آستان خانه دل
  • شماره ٤٥٢: گذشت عمر ازين خاکدان برآ اي دل
  • شماره ٤٥٣: قدم برون منه از خلوت نهاني دل
  • شماره ٤٥٤: اگر شود زني بوريا شکر حاصل
  • شماره ٤٥٥: ازان زمان که ترا ديده در گلستان گل
  • شماره ٤٥٦: زهي به جوش زرشکت شراب خنده گل
  • شماره ٤٥٧: مشو چو بيخبران غافل از نظاره گل
  • شماره ٤٥٨: جدا ز دولت وصلش به گريه ام مشغول
  • شماره ٤٥٩: رخسار همچو ماه تو از عنبرين هلال
  • شماره ٤٦٠: دارم ز دست رفته عناني ز دود دل
  • شماره ٤٦١: از سوختن زياده شود برگ و بار دل
  • شماره ٤٦٢: چرخ است حلقه در دولتسراي دل
  • شماره ٤٦٣: تا چند گرد کعبه بگردم به بوي دل
  • شماره ٤٦٤: آن کس که درد رابه دوا مي کند بدل
  • شماره ٤٦٥: روزي که سوخت برق تجلي نقاب گل
  • شماره ٤٦٦: تا بدر شد ز ديده نهان شد هلال گل
  • شماره ٤٦٧: حيرت نگر که در بغل غنچه بوي گل
  • شماره ٤٦٨: تا چند کشم درد سر از رهگذر دل
  • شماره ٤٦٩: از سرکشي و ناز ندارد سر ما گل
  • شماره ٤٧٠: مرو بيرون ز عشرتخانه دل
  • شماره ٤٧١: تو در تن غافل از جاني چه حاصل
  • شماره ٤٧٢: ز خلوت برنمي آيي چه حاصل
  • شماره ٤٧٣: اي از رخت هر خار سامان بستان در بغل
  • شماره ٤٧٤: گلبانگ به از زرست اي گل
  • شماره ٤٧٥: گر تشنه اسراري پيش آر شراب اول
  • شماره ٤٧٦: عاشق صادق نمي دارد تمناهاي خام
  • شماره ٤٧٧: سعي کن در عزت سي پاره ماه صيام
  • شماره ٤٧٨: مو بمو دارم به خاطر خط جانان را تمام
  • شماره ٤٧٩: روي گرم لاله شد برق کتان توبه ام
  • شماره ٤٨٠: گر چه از دريا به ظاهر چون گهر بگسسته ام
  • شماره ٤٨١: از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
  • شماره ٤٨٢: گر چنين شويد غبار زهد از دل باده ام
  • شماره ٤٨٣: فکر حاصل ره ندارد در دل آزاده ام
  • شماره ٤٨٤: چون قدح از عکس ساقي در بهشت افتاده ام
  • شماره ٤٨٥: روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده ام
  • شماره ٤٨٦: در نمود نقشها بي اختيار افتاده ام
  • شماره ٤٨٧: در ته يک پيرهن از يار دور افتاده ام
  • شماره ٤٨٨: تا به فکر شبرويهاي خيال افتاده ام
  • شماره ٤٨٩: بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام
  • شماره ٤٩٠: از جنون اين عالم بيگانه را گم کرده ام
  • شماره ٤٩١: ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام
  • شماره ٤٩٢: سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام
  • شماره ٤٩٣: ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام
  • شماره ٤٩٤: بي تن خاکي چو نام نيکمردان زنده ام
  • شماره ٤٩٥: مدتي چون غنچه در خون جگر پيچيده ام
  • شماره ٤٩٦: تا شده است از دوربيني عاقبت بين ديده ام
  • شماره ٤٩٧: تا نظر از عارض گلفام او پوشيده ام
  • شماره ٤٩٨: اين منم در دست زلف يار را پيچيده ام
  • شماره ٤٩٩: اشک را در پرده هاي چشم تر پيچيده ام
  • شماره ٥٠٠: گاه گاه از ديده عبرت با دنيا ديده ام
  • شماره ٥٠١: آب حيوان من نهان در ظلمت شب ديده ام
  • شماره ٥٠٢: عشرت روي زمين در بردباري ديده ام
  • شماره ٥٠٣: تا ز مي قانع به خوناب جگر گرديده ام
  • شماره ٥٠٤: سالها گرد زمين چون آسمان گرديده ام
  • شماره ٥٠٥: مي دود اشک يتيمي بس که بر رخساره ام
  • شماره ٥٠٦: با کمال محرمي محرم ازان رخساره ام
  • شماره ٥٠٧: داشت از طفلي جنون جا در دل آواره ام
  • شماره ٥٠٨: نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام
  • شماره ٥٠٩: آسمان نيلگون را سبز کرد انديشه ام
  • شماره ٥١٠: بر دل نازک گراني مي کند انديشه ام
  • شماره ٥١١: چشم سوزن خيره گردد از صفاي خرقه ام
  • شماره ٥١٢: شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام
  • شماره ٥١٣: بس که باشد شکوه هاي آتشين در نامه ام
  • شماره ٥١٤: بس که محکم کرده در سستي بنا کاشانه ام
  • شماره ٥١٥: از سواد شهر وحشت مي کند ديوانه ام
  • شماره ٥١٦: کس نگردد از جنون گرد دل ديوانه ام
  • شماره ٥١٧: نيست از عزلت غباري بر دل ديوانه ام
  • شماره ٥١٨: در نبندد چون کمان برروي مهمان خانه ام
  • شماره ٥١٩: ساغر مي کي بشويد گرد غم از سينه ام
  • شماره ٥٢٠: نيست از گردون غباري بردل بي کينه ام
  • شماره ٥٢١: صاف چون صبح است با عالم دل بي کينه ام
  • شماره ٥٢٢: بس که از ناديدني دارد غبار آيينه ام
  • شماره ٥٢٣: کم نگردد ميهمان از خانه چون آيينه ام
  • شماره ٥٢٤: شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
  • شماره ٥٢٥: گفتگوي عشق را من در ميان انداختم
  • شماره ٥٢٦: زان لب جان بخش با خط معنبر ساختم
  • شماره ٥٢٧: از فروغ حسن گل درآشيان مي سوختم
  • شماره ٥٢٨: از هواي تر بر افروزد چراغ عشرتم
  • شماره ٥٢٩: راه حرفي پيش ان لب چون سخن مي خواستم
  • شماره ٥٣٠: من به آب و نان اگر چون بيغمان مي زيستم
  • شماره ٥٣١: گر چه در تعمير جسمم غافل از دل نيستم
  • شماره ٥٣٢: گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نيستم
  • شماره ٥٣٣: شهري عشقم چو مجنون در بيابان نيستم
  • شماره ٥٣٤: تا ز اهل حيرتم خاطر پريشان نيستم
  • شماره ٥٣٥: من حريف ننگ و عار بيوفايي نيستم
  • شماره ٥٣٦: چون صدف دستي که از بهر گهر برداشتم
  • شماره ٥٣٧: شب که آن آيينه رو را در برابر داشتم
  • شماره ٥٣٨: تا لب لعل ترا مهر از دهن بر داشتم
  • شماره ٥٣٩: ياد ايامي که شور عشق بلبل داشتم
  • شماره ٥٤٠: ياد ايامي که رو برروي جانان داشتم
  • شماره ٥٤١: گر چه زير تيغ لنگردار مسکن داشتم
  • شماره ٥٤٢: ياد ايامي که پيش او وجودي داشتم
  • شماره ٥٤٣: ياد ايامي که در دل خار خاري داشتم
  • شماره ٥٤٤: گر به ملک بيخودي اميد جامي داشتم
  • شماره ٥٤٥: از سر کوي تو گر عزم سفر مي داشتم
  • شماره ٥٤٦: مي زدم بر قلب هجران گرجگر مي داشتم
  • شماره ٥٤٧: گر زخود بيرون کسي فريادرسي مي داشتم
  • شماره ٥٤٨: گر در اقليم رضا کاشانه اي مي داشتم
  • شماره ٥٤٩: مي شدم بيرون ز خود گر منزل مي داشتم
  • شماره ٥٥٠: سوختم تا ره در آن زلف معنبر يافتم
  • شماره ٥٥١: کعبه مقصود را در نقطه دل يافتم
  • شماره ٥٥٢: خال را سرمايه زلف پريشان يافتم
  • شماره ٥٥٣: برگ عيش بي خزان در بينوايي يافتم
  • شماره ٥٥٤: از دل گم گشته خود گر نشان مي يافتم
  • شماره ٥٥٥: شيشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم
  • شماره ٥٥٦: تا به زانو رفته پاي من به گل از لاي خم
  • شماره ٥٥٧: داده ام دست ارادت با حناي لاي خم
  • شماره ٥٥٨: جامه اي مي خواست دل بر قامت رعناي زخم
  • شماره ٥٥٩: حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم
  • شماره ٥٦٠: غوطه در آتش زدم از آب حيوان سر زدم
  • شماره ٥٦١: ترک سر کردم زجيب آسمان سر برزدم
  • شماره ٥٦٢: رفت آن عهدي که من بي يار ساغر مي زدم
  • شماره ٥٦٣: پيش چشمم شد روان گر تشنه دريا شدم
  • شماره ٥٦٤: بي گل رخسار او هرگاه در بستان شدم
  • شماره ٥٦٥: گرچه چون مجنون زشور عشق صحرايي شدم
  • شماره ٥٦٦: هر که مي آيد به ملک هستي از کوي عدم
  • شماره ٥٦٧: شد ز بيقدري غبار ديده ها شعر ترم
  • شماره ٥٦٨: شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم
  • شماره ٥٦٩: نيست امروز از جنون اين شور و غوغا بر سرم
  • شماره ٥٧٠: مي شود از اشک چشم عاشق ديوانه گرم
  • شماره ٥٧١: تا به کي بر دل زغيرت زخم پنهاني خورم
  • شماره ٥٧٢: دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم
  • شماره ٥٧٣: گر فروغ مهر تابان آب مي آرد به چشم
  • شماره ٥٧٤: بيغمان را دود دل ابر بهار آيد به چشم
  • شماره ٥٧٥: سرو چون با آن قد استاده مي آيد به چشم
  • شماره ٥٧٦: تا به کي بار دل از گردون بي حاصل کشم
  • شماره ٥٧٧: تيغ کوه همتم دامن ز صحرا مي کشم
  • شماره ٥٧٨: شيوه هاي يوسف از اخوان دنيا مي کشم
  • شماره ٥٧٩: پرده از حسن عمل بر دامن تر مي کشم
  • شماره ٥٨٠: خاک صحراي جنون در چشم گريان مي کشم
  • شماره ٥٨١: با تجرد چون مسيح آزار سوزن مي کشم
  • شماره ٥٨٢: رخت ازين دنياي پر وحشت به يک سومي کشم
  • شماره ٥٨٣: از سبکروحي ز بوي گل گراني مي کشم
  • شماره ٥٨٤: از دل چون سرمه خود ميل آهي مي کشم
  • شماره ٥٨٥: خار ديوارم که از برگ و نوا بي طالعم
  • شماره ٥٨٦: سير چشم فقرم از تحصيل دنيا فارغم
  • شماره ٥٨٧: با زبان گندمين از بينوايي فارغم
  • شماره ٥٨٨: خط نمي سازد طراوت زان سمن رخسار کم
  • شماره ٥٨٩: داغ عالمسوز برگ عيش گردد در دلم
  • شماره ٥٩٠: عافيت زان غمزه خونخوار مي خواهد دلم
  • شماره ٥٩١: با فقيري در سخاوت بي نظير عالمم
  • شماره ٥٩٢: شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم
  • شماره ٥٩٣: يوسفستان گشت دنيا از نظر پوشيدنم
  • شماره ٥٩٤: خنده بر حال گرانباران دنيا مي زنم
  • شماره ٥٩٥: چند روزي از در ميخانه سروا مي زنم
  • شماره ٥٩٦: مشت آبي بر رخ از اشک ندامت مي زنم
  • شماره ٥٩٧: تيغ سيرابم دم از پاکي گوهر مي زنم
  • شماره ٥٩٨: همتي ياران که جوشي از ته دل مي زنم
  • شماره ٥٩٩: چند روزي بر در صبر و تحمل مي زنم
  • شماره ٦٠٠: مي روم بر قله قاف قناعت جا کنم
  • شماره ٦٠١: مي کنم دل خرج تا سيمين بري پيدا کنم
  • شماره ٦٠٢: جرأتي کو تا ز خواب ناز بيدارش کنم
  • شماره ٦٠٣: جرأتي کو تا تماشاي گلستانش کنم
  • شماره ٦٠٤: من نه آن نقشم که هر ساعت نگيني خوش کنم
  • شماره ٦٠٥: چند چون تن پروران تعمير آب و گل کنم
  • شماره ٦٠٦: چند اوقات گرامي صرف آب و گل کنم
  • شماره ٦٠٧: برق آهي کو که رو در خرمن گردون کنم
  • شماره ٦٠٨: جذبه اي کوتا سر از زندان تن بيرون کنم
  • شماره ٦٠٩: رو به هر صحرا که بااين شور چون مجنون کنم
  • شماره ٦١٠: دل اسير طره عنبرفشانش چون کنم
  • شماره ٦١١: ترک تن دل را نگردانيده روشن چون کنم
  • شماره ٦١٢: دعوي گردن فرازي با اسيري چون کنم
  • شماره ٦١٣: گر کند آن بيوفا از من جدايي، چون کنم
  • شماره ٦١٤: جسم خاکي را زغفلت چند معماري کنم
  • شماره ٦١٥: در سماع بيخودي چون دست بالامي کنم
  • شماره ٦١٦: رشته جسم گرانجان را ز سر وا مي کنم
  • شماره ٦١٧: از تحمل خصم را چين از جبين وا مي کنم
  • شماره ٦١٨: فقر را از حفظ آب رو توانگر مي کنم
  • شماره ٦١٩: پرتو مه را قياس از نور انجم مي کنم
  • شماره ٦٢٠: خاک را از آب روي خود گلستان مي کنم
  • شماره ٦٢١: گر ز دلتنگي لبي چون غنچه خندان مي کنم
  • شماره ٦٢٢: چشم مي پوشم نظر بر روي جانان مي کنم
  • شماره ٦٢٣: قبله را تغيير ازان محراب ابرو مي کنم
  • شماره ٦٢٤: پرده شرم حجاب امروز يک سو مي کنم
  • شماره ٦٢٥: مي شود پرشور هروادي که مجنونش منم
  • شماره ٦٢٦: چند از غفلت به عيب ديگران گوياشوم
  • شماره ٦٢٧: سوختم چند از هواي نفس بي لنگر شوم
  • شماره ٦٢٨: هرکه ادراک زلف و روي جانان را به هم
  • شماره ٦٢٩: تاخط شيرنگ آورد از دو جانب سر به هم
  • شماره ٦٣٠: ساده لوحان غافلند از الفت بيجاي هم
  • شماره ٦٣١: معني بسيار را از لفظ کم جان مي دهم
  • شماره ٦٣٢: خاکمال دشمن سرکش به تمکين مي دهم
  • شماره ٦٣٣: از حجاب عشق محروم از گل روي توايم
  • شماره ٦٣٤: ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ايم
  • شماره ٦٣٥: ما ز فيض بيخودي از خودپرستي رسته ايم
  • شماره ٦٣٦: ما رگ جان را به آن زلف پريشان بسته ايم
  • شماره ٦٣٧: ما ز بيکاري ز فکر کار فارغ گشته ايم
  • شماره ٦٣٨: در ره باطل ز پا چون نقش پا افتاده ايم
  • شماره ٦٣٩: ما درين وحشت سرا آتش عنان افتاده ايم
  • شماره ٦٤٠: ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ايم
  • شماره ٦٤١: ما وفاداري به اسباب جهان نسپرده ايم
  • شماره ٦٤٢: زير سقف چرخ بيدردانه پا افشرده ايم
  • شماره ٦٤٣: ما به اکسير قناعت خاک را زر کرده ايم
  • شماره ٦٤٤: ما ره نزديک دور از طبع کاهل کرده ايم
  • شماره ٦٤٥: ما به روي تلخ صلح از اهل عالم کرده ايم
  • شماره ٦٤٦: عشق را در تنگناي سينه پنهان کرده ايم
  • شماره ٦٤٧: ما دماغ خشک را از باده گلشن کرده ايم
  • شماره ٦٤٨: ما ز سر بيرون هواي سير گردون کرده ايم
  • شماره ٦٤٩: چون سبو تا ما ز دست خويش بالين کرده ايم
  • شماره ٦٥٠: چهره از عشق جوانان ارغواني کرده ايم
  • شماره ٦٥١: ما که سطر کهکشان از لوح گردون خوانده ايم
  • شماره ٦٥٢: ما چو سرو از راستي دامن به بار افشانده ايم
  • شماره ٦٥٣: ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ايم
  • شماره ٦٥٤: لطف کن مطرب رهي سر کن که بر جا مانده ايم
  • شماره ٦٥٥: گر چه ما سر پيش از جوش ثمر افکنده ايم
  • شماره ٦٥٦: عشق را در بند جسم از پيچ و تاب افکنده ايم
  • شماره ٦٥٧: روزگاري در رگ جان پيچ و تاب افکنده ايم
  • شماره ٦٥٨: ما ز وري آتشين او نقاب افکنده ايم
  • شماره ٦٥٩: ما دل خود را ز غفلت در گناه افکنده ايم
  • شماره ٦٦٠: ما به چشم کوته انديشان چنين آسوده ايم
  • شماره ٦٦١: ما به بوي گل ز قرب گلستان آسوده ايم
  • شماره ٦٦٢: در دل صد پاره عيش جاودان پوشيده ايم
  • شماره ٦٦٣: ما ز شغل آب و گل آيينه را پرداختيم
  • شماره ٦٦٤: ما نفس بر لب به صد رنج و تعب مي آوريم
  • شماره ٦٦٥: از شکست آرزو قند مکرر مي خوريم
  • شماره ٦٦٦: ما ز حيرت در حريم وصل هجران مي کشيم
  • شماره ٦٦٧: ما به دشنام از لب شيرين دلبر قانعيم
  • شماره ٦٦٨: ما ز اهل عالميم اما ز عالم فارغيم
  • شماره ٦٦٩: ما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميم
  • شماره ٦٧٠: گرد باد دامن صحراي بي سامانيم
  • شماره ٦٧١: چند چون اخگر نفس در زير خاکستر زنيم
  • شماره ٦٧٢: در وصاليم و زهجران دست برسر مي زنيم
  • شماره ٦٧٣: مستيي کو تا ره صحراي محشر سرکنيم
  • شماره ٦٧٤: عشق کو همچو گل با خون خود بازي کنيم
  • شماره ٦٧٥: ما کجا دست آشنا با مهره گل مي کنيم
  • شماره ٦٧٦: ما پريشان حاصل خود را زمستي مي کنيم
  • شماره ٦٧٧: دست اگر کوتاه باشد آرزويي مي کنيم
  • شماره ٦٧٨: دل درون سينه و ما رو به صحرا مي رويم
  • شماره ٦٧٩: گر چه ما راه طلب را پاي در گل مي رويم
  • شماره ٦٨٠: گر چنين از کف عنان توسن دل مي دهيم
  • شماره ٦٨١: حديث تلخ ناصح کرد بيخود چون مي نابم
  • شماره ٦٨٢: ز کوشش حاصلي غير از غبار دل نمي يابم
  • شماره ٦٨٣: نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم
  • شماره ٦٨٤: ز گيرايي چنان گشته است بي برگ و نوا دستم
  • شماره ٦٨٥: در آن شبها که از ياد تو ساغر بود در دستم
  • شماره ٦٨٦: ز شور عشق اگر گل بر سر دستار مي بستم
  • شماره ٦٨٧: نه آن جنسم که در قحط خريدار از بها افتم
  • شماره ٦٨٨: به ياد آتشين رخساره اي در انجمن رفتم
  • شماره ٦٨٩: به پاي خفته دايم حرف از شبگير مي گفتم
  • شماره ٦٩٠: زبيتابي عنان خواهش دل را چسان پيچم
  • شماره ٦٩١: گر چه بي ثمر مانند سرو و بيد و شمشادم
  • شماره ٦٩٢: به رغبت نقد جان به يار سيمبر دارم
  • شماره ٦٩٣: به ناکامي ز خاک آستانت دردسر بردم
  • شماره ٦٩٤: غبار هستي خود سرمه چشم فنا کردم
  • شماره ٦٩٥: نظر را تا چراغ گوشه محراب خود کردم
  • شماره ٦٩٦: زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم
  • شماره ٦٩٧: نخوردم نيش خاري تا وداع رنگ و بو کردم
  • شماره ٦٩٨: نه از خامي در آتش ناله و فرياد مي کردم
  • شماره ٦٩٩: اگر بي پرده در گلزار افغان ساز مي کردم
  • شماره ٧٠٠: اگر مي داشتم بال و پري پرواز مي کردم
  • شماره ٧٠١: اگر دل را ز خاشاک علايق پاک مي کردم
  • شماره ٧٠٢: سواد شهر را از گريه گرهامون نمي کردم
  • شماره ٧٠٣: به هر حالي که باشد گرد گل همچون صبا گردم
  • شماره ٧٠٤: پريشان چند در وحشت سراي آب و گل کردم
  • شماره ٧٠٥: نه بهر آب از سوز دل بيتاب مي گردم
  • شماره ٧٠٦: شبي صدبار برگرد دل افکار مي گردم
  • شماره ٧٠٧: به من گر درد و داغي مي رسد خوشحال مي گردم
  • شماره ٧٠٨: ز گفت و گو سبک چون موج طوفان ديده مي گردم
  • شماره ٧٠٩: به قدر آشنايان از خرد بيگانه مي گردم
  • شماره ٧١٠: نيم نوميد از عقبي گر از دنيا گره خوردم
  • شماره ٧١١: برآن مي داردم همت که از افغان دهن بندم
  • شماره ٧١٢: دل صد پاره خود را به زلف يار مي بندم
  • شماره ٧١٣: به پيغام زباني از دهان يار خرسندم
  • شماره ٧١٤: نمي خوردم غم دنيا اگر ديندار مي بودم
  • شماره ٧١٥: به خون آغشته نعمتهاي الوان جهان ديدم
  • شماره ٧١٦: نديدم روز خوش تا چون قلم روي سخن ديدم
  • شماره ٧١٧: ز دست خشک مرجان نااميد از بحر گرديدم
  • شماره ٧١٨: بر آن پاي حنايي روي زرد خويش ماليدم
  • شماره ٧١٩: پس از عمري ز چشمت يک نگاه آشنا ديدم
  • شماره ٧٢٠: نبرد از سينه جام باده گلرنگ زنگارم
  • شماره ٧٢١: چنان سرگرميي از شوق آن گلگون قبا دارم
  • شماره ٧٢٢: زبان شکوه فرسودي ز چرخ بيوفا دارم
  • شماره ٧٢٣: به ظاهر گر چه مهري بر لب خاموش خود دارم
  • شماره ٧٢٤: ز خوي نازک آن سيمبر چندان حذر دارم
  • شماره ٧٢٥: دل پر رخنه اي چون سبحه از صدر رهگذر دارم
  • شماره ٧٢٦: پريشان خاطري آماده از صد رهگذر دارد
  • شماره ٧٢٧: به دل زخم نماياني چو پرگار از دو سر دارم
  • شماره ٧٢٨: به صورت گر چه بر رخسار مه رويان نظر دارم
  • شماره ٧٢٩: حريفي کو که راه خانه خمار بردارم
  • شماره ٧٣٠: برو ساقي که من در جام صهباي دگر دارم
  • شماره ٧٣١: اميد چرب نرمي از خسيسان جهان دارم
  • شماره ٧٣٢: شبستان جهان را روش از صدق بيان دارم
  • شماره ٧٣٣: هزاران معني پيچيده در زلف سخن دارم
  • شماره ٧٣٤: من از گلبانگ رنگين روي گلهاي چمن دارم
  • شماره ٧٣٥: نمي دانم چه نسبت با نسيم پيرهن دارم
  • شماره ٧٣٦: شد افزون از شهادت شوق بيتابي که من دارم
  • شماره ٧٣٧: چه سازد گرد کلفت با دل شادي که من دارم
  • شماره ٧٣٨: به قلب عشق مي تازد دل زاري که من دارم
  • شماره ٧٣٩: ز دامن نگذرد پاي زمين گيري که من دارم
  • شماره ٧٤٠: نمي آيد برون از پرده آوازي که من دارم
  • شماره ٧٤١: زند پهلو به گردون کوه عصياني که من دارم
  • شماره ٧٤٢: دم گرمي طمع از ناله هاي آتشين دارم
  • شماره ٧٤٣: اگر چه چون دعا از دست خود يک کف زمين دارم
  • شماره ٧٤٤: غبار خط يارم توتيا در آستين دارم
  • شماره ٧٤٥: به دست بسته دستي در سخاوت چون سبو دارم
  • شماره ٧٤٦: اگر چه دورم از درگاه راه ياربي دارم
  • شماره ٧٤٧: نگاه گرم را سرده به جانم تا دلي دارم
  • شماره ٧٤٨: لب خشک و دل خونين و چشم پر نمي دارم
  • شماره ٧٤٩: نيم بيدرد دايم پيچ و تاب ساکني دارم
  • شماره ٧٥٠: نيم غمگين چو سرو از بي بريها شاديي دارم
  • شماره ٧٥١: به دنيا دست از دامان عقبي برنمي دارم
  • شماره ٧٥٢: از آن چون زلف ماتم ديدگان ژوليده زنجيرم
  • شماره ٧٥٣: خوشا روزي که منزل در سواد اصفهان سازم
  • شماره ٧٥٤: نه چون بيد از تهيدستي درين گلزار مي لرزم
  • شماره ٧٥٥: به دور خط از آن چاه زنخدان بيش مي لرزم
  • شماره ٧٥٦: ز جام بيخودي چون لاله مست از خاک بر خيزم
  • شماره ٧٥٧: ز خال عنبرين افزون ز زلف يار مي ترسم
  • شماره ٧٥٨: من از دشمن فزون از نفس کافر کيش مي ترسم
  • شماره ٧٥٩: همان بيگانه ام با خلق هر چند آشنا باشم
  • شماره ٧٦٠: اگر با ماه کنعان در ته يک پيرهن باشم
  • شماره ٧٦١: چنان برد اختيار از دست آن سرو قباپوشم
  • شماره ٧٦٢: نشد سروي درين بستانسرا يک بار همدوشم
  • شماره ٧٦٣: به دامن مي دود اشکم گريبان مي درد هوشم
  • شماره ٧٦٤: ز پند ناصحان بي نمک پرشور شد گوشم
  • شماره ٧٦٥: دو عالم شد ز ياد آن سمن سيما فراموشم
  • شماره ٧٦٦: ز جوش سينه حرف آفرين ميخانه خويشم
  • شماره ٧٦٧: غبار آلود عصيان بس که شد جان هوسناکم
  • شماره ٧٦٨: نيم خارج درين بستانسرا هر چند غمناکم
  • شماره ٧٦٩: دل آسوده اي داري مپرس از صبر و آرامم
  • شماره ٧٧٠: نه از جام دگر هر دم درين ميخانه سرگرمم
  • شماره ٧٧١: نه امروز ست سوداي جنون را ريشه درجانم
  • شماره ٧٧٢: اگر آرد برون آن دلستان سراز گريبانم
  • شماره ٧٧٣: کجا مايل به هر دل گردد ابرويي که من دانم؟
  • شماره ٧٧٤: ز رخسار که گل را در جگر خارست مي دانم
  • شماره ٧٧٥: ترا از خواندن مکتوب من تنگ است مي دانم
  • شماره ٧٧٦: شکوه حسن را از دورباش ناز مي دانم
  • شماره ٧٧٧: خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال مي دانم
  • شماره ٧٧٨: سيه مست جنونم وادي و منزل نمي دانم
  • شماره ٧٧٩: ز خود دور آن پريرو را نمي دانم نمي دانم
  • شماره ٧٨٠: چو بيدردان به روي سبزه غلطيدن نمي دانم
  • شماره ٧٨١: بيا در جلوه اي سرو روان تا جان برافشانم
  • شماره ٧٨٢: ز پستي بر فلک از پاکي گوهر شود شبنم
  • شماره ٧٨٣: قضا روزي که کرد از چار عنصر خشت بالينم
  • شماره ٧٨٤: گر آن خورشيد رو را همسفر خويشتن بينم
  • شماره ٧٨٥: فروغ مهر در پيشاني ديوار مي بينم
  • شماره ٧٨٦: تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمي بينم
  • شماره ٧٨٧: ز ناکامي گل از همصحبتان يار مي چينم
  • شماره ٧٨٨: ز تيغش خونبهاي دل به صد اميد مي خواهم
  • شماره ٧٨٩: نه رنگ و بو درين گلشن، نه برگ و بار مي خواهم
  • شماره ٧٩٠: دل پر خون از آن زلف شکار انداز مي خواهم
  • شماره ٧٩١: نواي عندليبان را زهم نگسسته مي خواهم
  • شماره ٧٩٢: رخي در ماتم مطلب به خون اندوده مي خواهم
  • شماره ٧٩٣: زمين کان نمک گرديده است از شور سودايم
  • شماره ٧٩٤: ز بي ظرفي به روي گرم جانان برنمي آيم
  • شماره ٧٩٥: نشست از آسياي چرخ گرد شيب بر رويم
  • شماره ٧٩٦: گهي از دل، گهي از ديده، گاه از جان ترا جويم
  • شماره ٧٩٧: به اشک از اطلس افلاک داغ شام مي شويم
  • شماره ٧٩٨: اشک در ديده غم ديده نگيرد آرام
  • شماره ٧٩٩: در بهاران دل ديوانه نگيرد آرام
  • شماره ٨٠٠: از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است