کتابخانه فارسی
/
ديوان صائب
/
غزليات - قسمت نهم
/
شماره ٣٥٨: فروغ زندگاني برق شمشيرست پنداري
شماره ٣٥٨: فروغ زندگاني برق شمشيرست پنداري
فروغ زندگاني برق شمشيرست پنداري
نفس عمر سبکرو را پر تيرست پنداري
چنان از موج رحمت شد زمين و آسمان خالي
که درياي سراب و ابر تصويرست پنداري
طراوت نيست چون گهواره در سيماي اين طفلان
سپهر خشک يک پستان بي شيرست پنداري
به مشت خاک خود کامروز و فردا مي برد بادش
چنان دلبستگي داري که اکسيرست پنداري
مرا از زندگاني سير کرد از لقمه اول
طعام اين خسيسان آب شمشيرست پنداري
سرآمد عمر و گامي طي نشد از وادي مطلب
به پايم اين ره خوابيده زنجيرست پنداري
کمربسته است چون گل از پريشاني به خون من
حواس خمسه من پنجه شيرست پنداري
ز شان عشق، عاشق در نظرها شوکتي دارد
که نقش پاي مجنون پنجه شيرست پنداري
چنان در رشته طول امل پيچيده اي صائب
که صحراي طلب را زلف شبگيرست پنداري
جستجو در مطالب سایت