اینفو

  •  
  • کتابخانه فارسی / ديوان سلمان ساوجي / غزل ها

غزل ها

  • شماره ١: دل به بوي وصل آن گل، آب و گل، را ساخت جا
  • شماره ٢: مگس وار، از سر خوان وصال خود، مران ما را
  • شماره ٣: زشراب لعل نوشين، مي رند بي نوا را
  • شماره ٤: بدست باد گه گاهي، سلامي مي رسان، يا را
  • شماره ٥: زان پيش کاتصال بود خاک و آب، را
  • شماره ٦: نظري نيست، به حال منت اي ماه، چرا؟
  • شماره ٧: نقشي است هر ساعت زنو، اين دور لعبت باز را
  • شماره ٨: خيال نرگس مستت، ببست خوابم را
  • شماره ٩: اي که روي تو، بهشت دل و جان است مرا!
  • شماره ١٠: ز درد عشق، دل و ديده خون گرفت مرا
  • شماره ١١: اي که بر من مي کشي خط و نمي خواني مرا!
  • شماره ١٢: نور چشمي و به مردم، نظري نيست تو را
  • شماره ١٣: محتسب گويد: که بشکن، ساغر و پيمانه را
  • شماره ١٤: اگر حسن تو بگشايد، نقاب از چهره دعوي را
  • شماره ١٥: چو لاف عشق زد سلمان، هوس دارد که بر يادت
  • شماره ١٦: ره، خرابات است و درد سال خورده، پير ما
  • شماره ١٧: من کيستم؟ تا باشدم، سوداي ديدار شما
  • شماره ١٨: قبله مانيست، جز محراب ابروي شما
  • شماره ١٩: امشب من و تو هر دو، مستيم، زمي، اما
  • شماره ٢٠: بي گل رويت ندارد، رونقي بستان ما
  • شماره ٢١: نوبهار و عشق و مستي، خاصه در عهد شباب
  • شماره ٢٢: چشمه چشم من از سر و قدت يابد، آب
  • شماره ٢٣: چشمم از پرتو خورشيد رخت، گيرد آب
  • شماره ٢٤: جمال خود منما، جز به ديده پرآب
  • شماره ٢٥: غمزه سرمست ساقي، بي شراب
  • شماره ٢٦: اي گل رخسار تو! برده ز روي گل، آب
  • شماره ٢٧: ز باغ وصل تو يابد، رياض رضوان، آب
  • شماره ٢٨: از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
  • شماره ٢٩: جان نيايد در نشاط، الا که بر بوي حبيب
  • شماره ٣٠: خسته ام اي يار و ندارم، طبيب
  • شماره ٣١: در سرم، زلف تو، سودا انداخت
  • شماره ٣٢: به آستين ملالم مران، که من به ارادت
  • شماره ٣٣: باز آمدي اي بخت همايون به سعادت
  • شماره ٣٤: از بار فراق تو مرا، کار، خراب است
  • شماره ٣٥: عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است
  • شماره ٣٦: تا بديدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
  • شماره ٣٧: تا به هواي تو دل، از سرجان، برنخاست
  • شماره ٣٨: از کوي مغان، نيم شبي، ناله ني، خاست
  • شماره ٣٩: خوشا! دلي که گرفتار زلف دلبند است
  • شماره ٤٠: مرا ز هر دو جهان، حضرت تو، مقصود است
  • شماره ٤١: هر که از خود خبري دارد، ازو بي خبر است
  • شماره ٤٢: شب فراق، چو زلفت اگر چه تاريک است
  • شماره ٤٣: من خيال يار دارم، گر کسي را بر دل است
  • شماره ٤٤: بيا که بي لب لعل تو، کار من، خام است
  • شماره ٤٥: مستي و عشق از ازل، پيشه و آئين ماست
  • شماره ٤٦: چشم سرمست خوشت، فتنه هشياران، است
  • شماره ٤٧: رفيقان! کاروان، امشب، روان است
  • شماره ٤٨: زلال جام خضر، دردي مدام من است
  • شماره ٤٩: اين چه داغي است که از عشق تو، بر جان من است؟
  • شماره ٥٠: فراق روي تو از شرح و بسط، بيرون است
  • شماره ٥١: شب است و باديه و دل، فتاده از راه است
  • شماره ٥٢: چشم مخمور تو در خواب مستي، خفته است
  • شماره ٥٣: امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است
  • شماره ٥٤: تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است
  • شماره ٥٥: تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
  • شماره ٥٦: روزي از رويت، مگر طرف نقاب، افتاده است
  • شماره ٥٧: نه ز احوال دل بي خبرانت، خبري است
  • شماره ٥٨: بويي از خاک رهت، همره باد سحري است
  • شماره ٥٩: مشنو، که مرا از درت، انديشه دوري است
  • شماره ٦٠: بر سر کوي يقين، کعبه و بتخانه، يکي است
  • شماره ٦١: حلقه زلف تو، سرمايه هر سودايي است
  • شماره ٦٢: باز جانم، هدف تير کمان ابرويي است
  • شماره ٦٣: ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
  • شماره ٦٤: جان من مي رقصد از شادي، مگر يار آمدست؟!
  • شماره ٦٥: در ازل، با تو مرا، شرط و قراري بودست
  • شماره ٦٦: من خراباتيم و باده پرست
  • شماره ٦٧: غمزه بيمار يار، از ناتواني خوشترست
  • شماره ٦٨: عاشقان را شوق مستي، از شرابي ديگرست
  • شماره ٦٩: دل زجا برخاست مارا، وصل او برجا نشست
  • شماره ٧٠: دلي چو زلفت، سر تا به پاي، جمله شکست
  • شماره ٧١: گر بدين شيوه کند، چشم تو مردم رامست
  • شماره ٧٢: من لاف چون زنم، که سرم را هواي توست؟
  • شماره ٧٣: درون، ز غير بپرداز و ساز، خلوت دوست
  • شماره ٧٤: مشک ريزان مي جهد، بادصبا، از کوي دوست
  • شماره ٧٥: اي دل شوريده جان، نيست شو از هر چه هست
  • شماره ٧٦: تا برنخيزي، از سر دنيا و هر چه هست
  • شماره ٧٧: هست آرام دل، آن را که دلارامي هست
  • شماره ٧٨: بي وفا مي خواندم، آن بي وفا، پيداست کيست
  • شماره ٧٩: يار ما را يار بسيارست تا او يار کيست؟
  • شماره ٨٠: شب فراق تو را روز وصل، پيدا نيست
  • شماره ٨١: بيمار غمت را، بجز از صبر، دوا نيست
  • شماره ٨٢: داغ سوداي تو بر جان رهي تنها نيست
  • شماره ٨٣: چشم من گوش خيالت دارد، اما خواب نيست
  • شماره ٨٤: سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نيست
  • شماره ٨٥: عاشق سرمست را، با دين و دنيا کار نيست
  • شماره ٨٦: بهار و باغ و گل امروز، گوييا خوش نيست
  • شماره ٨٧: مي کشم دردي که درمانيش، نيست
  • شماره ٨٨: دل مي خرد حبيب و مرا اين متاع نيست
  • شماره ٨٩: درد عشق تو که جز جان منش، منزل نيست
  • شماره ٩٠: حاصلي، زين دور غم فرجام، نيست
  • شماره ٩١: اگر غمي است مرا بر دل، از غمش غم نيست
  • شماره ٩٢: خسته باد آن دل، که از تير جفايش خسته نيست
  • شماره ٩٣: ما را بجز از عشق تو، در خانه کسي نيست
  • شماره ٩٤: سرو را، پيش قدت، منصب بالايي نيست
  • شماره ٩٥: هر که چون سروم، گل اندامي نداشت
  • شماره ٩٦: تير خدنگ غمزه ات، از جان ما گذشت
  • شماره ٩٧: چند گويم، در فراقت کابم از سرگذشت؟
  • شماره ٩٨: بر دل من تا خيال آن پري پيکر، گذشت
  • شماره ٩٩: از سر دنيا و دين، مردانه در خواهم گذشت
  • شماره ١٠٠: هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت
  • شماره ١٠١: دل، در برم گرفت و پي يار من برفت
  • شماره ١٠٢: بر سر کوي غمش، بي سر و پا بايد رفت
  • شماره ١٠٣: باز دل سوداي آن زنجير مو، از سر گرفت
  • شماره ١٠٤: سلطان عشق، ملک دل و دين، فرو گرفت
  • شماره ١٠٥: سر، در رهش، نهادم و کاري به سر، نرفت
  • شماره ١٠٦: آب چشمم راز دل، يک يک، به مردم، باز گفت
  • شماره ١٠٧: آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت
  • شماره ١٠٨: هر آن حديث که از عشق مي کند، روايت
  • شماره ١٠٩: اي جهان را چو مه عيد، مبارک رويت
  • شماره ١١٠: بيا که ملک جمال تو را، زوال مباد
  • شماره ١١١: در ازل، عکس مي لعل تو در جام، افتاد
  • شماره ١١٢: تشنه خود را دمي، لعل تو، آبي نداد
  • شماره ١١٣: تحرير شرح شوقت، طومار، برنتابد
  • شماره ١١٤: اگر روزي، نگارم را سوي بستان، گذار افتد
  • شماره ١١٥: نه تنها، بر سر کوي تو ما را، کار، مي افتد
  • شماره ١١٦: من امروز، از ميي مستم، که در ساغر نمي گنجد
  • شماره ١١٧: هر دمم چهره به خون مژه، تر مي گردد
  • شماره ١١٨: ترک چشم تو، که با تير و کمان مي گردد
  • شماره ١١٩: گر از تن جان شود معزول، عشقت جاي آن دارد
  • شماره ١٢٠: هر ذره که عکسي، ز رخ يار، ندارد
  • شماره ١٢١: جان، زندگي از چشمه پرنوش تو دارد
  • شماره ١٢٢: مسپار دل، به هرکس، که رخ چو ماه دارد
  • شماره ١٢٣: اين يار که من دارم، ازين يار که دارد؟
  • شماره ١٢٤: دام زلف تو به هر حلقه، طنابي دارد
  • شماره ١٢٥: دل نصيب از گل رخسار تو، خاري دارد
  • شماره ١٢٦: آن پري چهره که ما را نگران مي دارد
  • شماره ١٢٧: باد هواي کويت، گرد از جهان برآرد
  • شماره ١٢٨: به حضرت تو، که يارد، که قصه اي زمن آرد؟
  • شماره ١٢٩: نه قاصدي که پيامي، به نزد يار برد
  • شماره ١٣٠: کيست که قصه مرا پيش نگار من برد؟
  • شماره ١٣١: چشمت به خواب چشم مرا خواب مي برد
  • شماره ١٣٢: روي تو آب چشمه خورشيد مي برد
  • شماره ١٣٣: ز کويش نسيم صبا بوي برد
  • شماره ١٣٤: خاک آن بادم که از خاک درت بويي برد
  • شماره ١٣٥: يارم به وفا وعده بسي داد و جفا کرد
  • شماره ١٣٦: آخرت روزي ز سلمان ياد مي بايست کرد
  • شماره ١٣٧: سحرگه بلبلي آواز مي کرد
  • شماره ١٣٨: ناتوان چشم توأم گر چه به زنهار آورد
  • شماره ١٣٩: عذارت خط به بخت ما در آورد
  • شماره ١٤٠: لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد
  • شماره ١٤١: باد سحر از کوي تو بويي به من آورد
  • شماره ١٤٢: جز نقش صورتت دل، نقشي نمي پذيرد
  • شماره ١٤٣: گر چه در عهد تو عاشق به جفا مي ميرد
  • شماره ١٤٤: دل برد دلبر و در دام بلاش اندازد
  • شماره ١٤٥: گر وقت سحر، بادي از کوي تو برخيزد
  • شماره ١٤٦: آخر اين درد دل من به دوايي برسد
  • شماره ١٤٧: گل فردوس چه باشد که به روي تو رسد
  • شماره ١٤٨: جانم رسيد از غم به جان، گويي به جانان کي رسد؟
  • شماره ١٤٩: دلي که شيفته يار دلربا باشد
  • شماره ١٥٠: بر منت ناز و ستم، گر چه به غايت باشد
  • شماره ١٥١: ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد
  • شماره ١٥٢: اسير بند گيسويت، کجا دربند جان باشد
  • شماره ١٥٣: صنمي اگر جفايي کند آن جفا نباشد
  • شماره ١٥٤: ما را بجز خيالت، فکري دگر نباشد
  • شماره ١٥٥: مستور در ايام تو معذور نباشد
  • شماره ١٥٦: دل شکسته من تا به کي حزين باشد؟
  • شماره ١٥٧: هر سينه کجا محرم اسرار تو باشد؟
  • شماره ١٥٨: مجموع دروني که پريشان تو باشد
  • شماره ١٥٩: چو زلف آن را که سوداي تو باشد
  • شماره ١٦٠: خوش دولتي است عشقت تا در سرکه باشد
  • شماره ١٦١: مرا که چون تو پري چهره دلبري باشد
  • شماره ١٦٢: شبهاي فراقت را، آخر سحري باشد
  • شماره ١٦٣: دلم را جز سر زلفت، دگر جايي نمي باشد
  • شماره ١٦٤: مرا هواي تو از سر بدر نخواهد شد
  • شماره ١٦٥: من چه دانستم که هجر يار چندين درکشد؟
  • شماره ١٦٦: يار به زنجير زلف، باز مرا مي کشد
  • شماره ١٦٧: مي کشم خود را و بازم دل بسويش مي کشد
  • شماره ١٦٨: باد سحر از بوي تو دم زد، همه جان شد
  • شماره ١٦٩: آن جان عزيز نيست که در کار ما نشد
  • شماره ١٧٠: نظري کن که دل از جور فراقت خون شد
  • شماره ١٧١: نگارينا به صحرا رو، که بستان حله مي پوشد
  • شماره ١٧٢: ز صبا سنبل او دوش به هم بر مي شد
  • شماره ١٧٣: نمي دانم که ني چون من چرا بسيار مي نالد؟
  • شماره ١٧٤: غوغاي عشق دوشم، ناگاه بر سرآمد
  • شماره ١٧٥: جان چو بشنيد که آن جان جهان باز آمد
  • شماره ١٧٦: خوش آمد باد نوروزي، خوش آمد
  • شماره ١٧٧: گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
  • شماره ١٧٨: سلام حال بيماران رسانيدن صبا داند
  • شماره ١٧٩: کسي که قصه درد مرا نمي داند
  • شماره ١٨٠: تو را آني است در خوبي که هر کس آن نمي داند
  • شماره ١٨١: لاابالي وار، دستي بر جهان خواهم فشاند
  • شماره ١٨٢: جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
  • شماره ١٨٣: زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟
  • شماره ١٨٤: در خرابات مرا دوش به دوش آوردند
  • شماره ١٨٥: چشم مخمور تو مستان را به هم بر مي زند
  • شماره ١٨٦: هر شب از کويت مرا سرمست و شيدا مي کشند
  • شماره ١٨٧: هر شبي سوداي چشمش بر سرم غوغا کند
  • شماره ١٨٨: حاشا که تا سلمان بود، ترک مي و ساغر کند
  • شماره ١٨٩: هر شب اين انديشه در بر غنچه را دل خون کند
  • شماره ١٩٠: هر زمان عشقش سر از جايي دگر بر مي کند
  • شماره ١٩١: بوي زلف او دماغ جان معطر مي کند
  • شماره ١٩٢: سنبلت را تا صبا بر گل مشوش مي کند
  • شماره ١٩٣: چشم مستت گرچه با ما ترک تازي مي کند
  • شماره ١٩٤: با سر زلفش دلم، پيوند جاني مي کند
  • شماره ١٩٥: آنها که مقيمان خرابات مغانند
  • شماره ١٩٦: گاه در مصطبه دردي کش رندم خوانند
  • شماره ١٩٧: خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
  • شماره ١٩٨: اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
  • شماره ١٩٩: خيال زلف تو چشمم به خواب مي بيند
  • شماره ٢٠٠: آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟
  • شماره ٢٠١: دوشم آن گلچهره در آغوش بود
  • شماره ٢٠٢: گفتم: که خطا کردي و تدبير نه اين بود
  • شماره ٢٠٣: ماهي ار ماه فلک را از کمان ابرو بود
  • شماره ٢٠٤: دي ديده از خيال رخش بازمانده بود
  • شماره ٢٠٥: همچنان مهر توام مونس جانست که بود
  • شماره ٢٠٦: جان شيرين گر قبول چون تو جاناني بود
  • شماره ٢٠٧: سر سوداي تو هرگز ز سر ما نرود
  • شماره ٢٠٨: از چشم من خيال قدش کي برون رود؟
  • شماره ٢٠٩: باد صبا به باغ به بوي تو مي رود
  • شماره ٢١٠: آن سر و بين که باز چه رعنا همي رود
  • شماره ٢١١: گر ز خورشيد جمالت ذره اي پيدا شود
  • شماره ٢١٢: آن که باشد که تو را بيند و عاشق نشود؟
  • شماره ٢١٣: اگرم بر سر آتش بنشاني چون عود
  • شماره ٢١٤: آن پري کيست که از عالم جان روي نمود؟
  • شماره ٢١٥: دل ز وصل او نشان بي نشاني مي دهد
  • شماره ٢١٦: يار دل مي جويد و عاشق رواني مي دهد
  • شماره ٢١٧: مرا از آينه سخت روي سخت آيد
  • شماره ٢١٨: بگو اي ماه تا ساقي ز مي مجلس بيارايد
  • شماره ٢١٩: چون خاک شوم و ز گل من خار برآيد
  • شماره ٢٢٠: وصلت به جان خريدن، سهل است، اگر برآيد
  • شماره ٢٢١: صفت خرابي دل، به حديث کي درآيد؟
  • شماره ٢٢٢: از توبه ريايي، کاري نمي گشايد
  • شماره ٢٢٣: نامم به زبان بردن، گيرم که نمي شايد
  • شماره ٢٢٤: مرا که نقش خيال تو در درون آيد
  • شماره ٢٢٥: يار مي آيد و در ديده چنان مي آيد
  • شماره ٢٢٦: چو رويت هرگزم نقشي به خاطر در نمي آيد
  • شماره ٢٢٧: چو چشمت هرگزم چشمي به چشمم در نمي آيد
  • شماره ٢٢٨: بگذار تا ز طرف نقابت شود پديد
  • شماره ٢٢٩: دل پي دلدار رفت ديده چو اين حال ديد
  • شماره ٢٣٠: ماند يک ذره از آن دل که هواي تو گزيد
  • شماره ٢٣١: ما رقمي مي کشيم، تا به چه خواهد کشيد
  • شماره ٢٣٢: چه نويسم که دل از درد فراقت چه کشيد؟
  • شماره ٢٣٣: پير من از ميکده بويي شنيد
  • شماره ٢٣٤: کار شد تنگ برين دل، خبر يار کنيد
  • شماره ٢٣٥: پرده از رويش اي صبا بردار!
  • شماره ٢٣٦: زحمت ما مي دهي، زاهد تو را با ما چه کار
  • شماره ٢٣٧: سالک راه تو را با مالک و رضوان چه کار؟
  • شماره ٢٣٨: زين پيش داشت يار غم کار و بار يار
  • شماره ٢٣٩: چوگان زلفش از دل من برد گو ببر
  • شماره ٢٤٠: اي عمر باز رفته، نمي آيي از سفر
  • شماره ٢٤١: مي برد سوداي چشم مستش از راهم دگر
  • شماره ٢٤٢: يا رب اين ماييم از آن جان جهان افتاده دور
  • شماره ٢٤٣: در مسجد چه زني اينک در مکيده باز
  • شماره ٢٤٤: بر گل رقم از غاليه تر زده اي باز
  • شماره ٢٤٥: زلفين سيه خم به خم اندر زده اي باز
  • شماره ٢٤٦: کارها دارد دل من با لب جانان هنوز
  • شماره ٢٤٧: در زلف خويش پيچ و ازو حال ما بپرس
  • شماره ٢٤٨: اي صبا برخيز و کوي دلستان ما بپرس
  • شماره ٢٤٩: هست پيغامي مرا کو قاصدي مشکين نفس
  • شماره ٢٥٠: عارفا! لعل لبش مي مي دهد هوشيار باش
  • شماره ٢٥١: کار دنيا نيست چندان کار و باري، گو مباش
  • شماره ٢٥٢: مست حسني که ندارد خبر از آفاقش
  • شماره ٢٥٣: ما از در او دور و چنين بر در و بامش
  • شماره ٢٥٤: آنکه از جان دوست تر مي دارمش
  • شماره ٢٥٥: چون تحمل مي کند تن صحبت پيراهنش
  • شماره ٢٥٦: در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
  • شماره ٢٥٧: نعره زنان آمدم بر در ميخانه دوش
  • شماره ٢٥٨: نداشت اين دل شوريده تاب سودايش
  • شماره ٢٥٩: مي کند غارت صبر و دل و دين سودايش
  • شماره ٢٦٠: ماييم به پاي تو در افکنده سر خويش
  • شماره ٢٦١: چند گويي با تو يک شب روز گردانم چو شمع
  • شماره ٢٦٢: دردسري مي دهد، عقل مشوش دماغ
  • شماره ٢٦٣: اي به ديدار توام، ديده گريان مشتاق!
  • شماره ٢٦٤: به مهر روي تو خواهم رسيد، ذره مثال
  • شماره ٢٦٥: به غير صورت او هر چه آيدم در دل
  • شماره ٢٦٦: اي جان نازنين من اي آرزوي دل
  • شماره ٢٦٧: ساقي ايام گل آمد، حبذا ايام گل
  • شماره ٢٦٨: آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام
  • شماره ٢٦٩: من هر چه ديده ام ز دل و ديده ديده ام
  • شماره ٢٧٠: به چشمات که تا رفتي، به چشمم بي خور و خوابم
  • شماره ٢٧١: بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
  • شماره ٢٧٢: من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟
  • شماره ٢٧٣: بر سر کوي دلارام، به جان مي گردم
  • شماره ٢٧٤: هر خدنگي که ز دست تو به جان مي رسدم
  • شماره ٢٧٥: ديشب از خود چون مه سي روزه پنهان آمدم
  • شماره ٢٧٦: چو شمعم در غمت سوزان و اشک از ديده مي بارم
  • شماره ٢٧٧: از گلستان رويت، در ديده خار دارم
  • شماره ٢٧٨: به سر کوي تو سوگند، که تا سر دارم
  • شماره ٢٧٩: بي دوست من از باغ ارم ياد نيارم
  • شماره ٢٨٠: اي بهم بر زده زلف تو سراسر کارم
  • شماره ٢٨١: صبح محشر که من از خواب گران برخيزم
  • شماره ٢٨٢: من حيران نه آن صيدم که از قيد توبگريزم
  • شماره ٢٨٣: تا نفس هست بياد تو برآيد نفسم
  • شماره ٢٨٤: حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم
  • شماره ٢٨٥: به درد دل گرفتارم دواي دل نمي دانم
  • شماره ٢٨٦: تو مي روي و برآنم که در پي تو برانم
  • شماره ٢٨٧: بر افشان آستين تا من ز خود دامن برافشانم
  • شماره ٢٨٨: تو مي روي و من خسته باز مي مانم
  • شماره ٢٨٩: ز آب مژگان هر شبي خرقه نمازي مي کنم
  • شماره ٢٩٠: عزم آن دارم که با پيمانه پيماني کنم
  • شماره ٢٩١: کمترين صيد سر زلف کمند تو منم
  • شماره ٢٩٢: هميشه نرگس مست تو را بيمار مي بينم
  • شماره ٢٩٣: در رکابت مي دوم تا گوي چوگانت شوم
  • شماره ٢٩٤: بيم آن است که در صومعه ديوانه شوم
  • شماره ٢٩٥: سؤالي مي کنم، چيزي نه بيش از پيش مي خواهم
  • شماره ٢٩٦: ما روي دل به خانه خمار کرده ايم
  • شماره ٢٩٧: ما به دور باده در کوي مغان آسوده ايم
  • شماره ٢٩٨: از سر کوي تو ما بي سر و سامان رفتيم
  • شماره ٢٩٩: در راه غمت کرده ز سر پاي بپويم
  • شماره ٣٠٠: مسکين تنم به بويت، خو کرده است با جان
  • شماره ٣٠١: دل من زنده مي گردد به بوي وصل دلداران
  • شماره ٣٠٢: هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران
  • شماره ٣٠٣: اي چين سر زلفت، مأواي دل سلمان
  • شماره ٣٠٤: من هشيار با مستان ندارم روي بنشستن
  • شماره ٣٠٥: تاکي آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟
  • شماره ٣٠٦: نخواهم از سر کويش، به صد چندين جفا رفتن
  • شماره ٣٠٧: خيال خود همه بايد، ز سر به در کردن
  • شماره ٣٠٨: خجالت دارم از کويت، ز بس درد سر آوردن
  • شماره ٣٠٩: چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن
  • شماره ٣١٠: يار ما رندست و با او يار مي بايد شدن
  • شماره ٣١١: خواهيم چون زليخا، يوسف رخي گزيدن
  • شماره ٣١٢: سر کويش هوس داري، خرد را پشت پايي زن
  • شماره ٣١٣: مفتاح فتوح از در ميخانه طلب کن
  • شماره ٣١٤: نوبهار است اي صنم! عيش بهار آغاز کن
  • شماره ٣١٥: جز بند زلفش اي دل ديوانه جا مکن
  • شماره ٣١٦: جان قتيل توست، بردارش مکن
  • شماره ٣١٧: اي وصالت آرزوي جان غم فرسود من
  • شماره ٣١٨: اي آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من
  • شماره ٣١٩: بيخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
  • شماره ٣٢٠: اي غبار خاک پايت توتياي چشم من
  • شماره ٣٢١: اي درد عشق دل شکنت، آرزوي من
  • شماره ٣٢٢: قدم خميده گشت، ز بار بلاست اين
  • شماره ٣٢٣: سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچين
  • شماره ٣٢٤: خوش آمدي، زکجا مي روي؟ بيا بنشين
  • شماره ٣٢٥: باز مي افکند آن زلف کمند افکن او
  • شماره ٣٢٦: اي سر سوداي من رفته در سوداي تو
  • شماره ٣٢٧: گر مطربي رودي زند، بي مي ندارد آبرو
  • شماره ٣٢٨: هندوي زلف سرکشت با تو نشسته روبرو
  • شماره ٣٢٩: داشتم روزي دلي بر من بسي بيداد ازو
  • شماره ٣٣٠: دورم از جانان و مسکين آنکه شد مهجور ازو
  • شماره ٣٣١: با آنکه آبم برده اي، يکبار دست از ما مشو
  • شماره ٣٣٢: آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو
  • شماره ٣٣٣: اي پسر نيستي ز هستي به
  • شماره ٣٣٤: اي آنکه رخ و زلف تو آرايش ديده
  • شماره ٣٣٥: سرو سهي که کارش بالا بود هميشه
  • شماره ٣٣٦: بيمار و برافتاده نفس دوش سحرگه
  • شماره ٣٣٧: صوفي ز سر توبه شد با سر پيمانه
  • شماره ٣٣٨: لعل را بر آفتاب حسن گويا کرده اي
  • شماره ٣٣٩: تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده اي
  • شماره ٣٤٠: اي نور ديده بازگو جرمي که از ما ديده اي
  • شماره ٣٤١: در خيل تو گشتيم، بسي از همه بابي
  • شماره ٣٤٢: جان ندارد بي لب شيرين جانان لذتي
  • شماره ٣٤٣: اي ميوه رسيده ز بستان کيستي
  • شماره ٣٤٤: خورشيد رخا سايه ز ما باز گرفتي
  • شماره ٣٤٥: باز بيمار خودم ساختي و خوش کردي
  • شماره ٣٤٦: دلا راه هوا خالي نخواهد بودن از گردي
  • شماره ٣٤٧: به نيازي که با خدا داري
  • شماره ٣٤٨: سري از سرنه ار با ما سر مهر و وفاداري
  • شماره ٣٤٩: چه مي بري دل ما چون نگه نمي داري؟
  • شماره ٣٥٠: دل بر سر کوي تو نهاديم به خواري
  • شماره ٣٥١: نمي پرسي ز حال ما، نه از ما ياد مي آري
  • شماره ٣٥٢: ترک من مي آيي و دلها به يغما مي بري
  • شماره ٣٥٣: اي نسيم صبح بوي جانفزا مي آوري
  • شماره ٣٥٤: نصيحت مي کند هر دم مرا زهد به مستوري
  • شماره ٣٥٥: رفتي از دست من اي يار و نه آن شهبازي
  • شماره ٣٥٦: ز سوداي رخ و زلفش، غمي دارم شبانروزي
  • شماره ٣٥٧: خنک صبا که ز زلفش، خلاص يافت نفسي
  • شماره ٣٥٨: صنما مرده آنم که تو جانم باشي
  • شماره ٣٥٩: تا تواني مده از کف به بهار اي ساقي
  • شماره ٣٦٠: گر از دور الستت هست جامي باقي اي ساقي!
  • شماره ٣٦١: اي مه براشبي خوش، ناز و عتاب تاکي؟
  • شماره ٣٦٢: نه در کوي تو مي يابم مجالي
  • شماره ٣٦٣: سوز تو کجا گيرد، در خرمن هر خامي؟
  • شماره ٣٦٤: ساقي ز جام مستي ما را رسان به کامي
  • شماره ٣٦٥: جز باد همدمي نه که با او زنم دمي
  • شماره ٣٦٦: همرنگ رويش در چمن، گل ياسمن گرديد مي
  • شماره ٣٦٧: رسولا! خدا را به جايي که داني
  • شماره ٣٦٨: دلا من قدر وصل او ندانستم تو مي داني
  • شماره ٣٦٩: تو در خواب خوشي، احوال بيماران چه مي داني ؟
  • شماره ٣٧٠: هر که از روي تواضع بنهد پيشاني
  • شماره ٣٧١: بازا که بي حضورت، خوش نيست زندگاني
  • شماره ٣٧٢: هر دم به تير غمزه دلم را چه مي زني؟
  • شماره ٣٧٣: به صنوبر قد دلکشش اگر اي صبا گذري کني
  • شماره ٣٧٤: مي آيي و دمي دو سه در کار مي کني
  • شماره ٣٧٥: گفتم: خيال وصلت گفتا: بخواب ببيني
  • شماره ٣٧٦: تو را وقتي رسد صوفي که با جانانه بنشيني
  • شماره ٣٧٧: مسکين دل من گم شد و کردم طلب وي
  • شماره ٣٧٨: گلرخا برخيز و بنشان سرو را بر طرف جوي
  • شماره ٣٧٩: ماييم به کوي يار دلجوي
  • شماره ٣٨٠: مبارک منزلي، کانجا فرو آيد چو تو ماهي
  • شماره ٣٨١: مکن عيب من مسکين اگر عاشق شدم جايي
  • شماره ٣٨٢: کشيده کار ز تنهايي به شيدايي
  • شماره ٣٨٣: چشم داريم که دلبستگي بنمايي
  • شماره ٣٨٤: از چنگ فراقم نفسي نيست رهايي
  • شماره ٣٨٥: تو شمع مجلس انسي و از صفا همه رويي
  • شماره ٣٨٦: هزارت ديده مي بينم که مي بيند هر سويي




جستجو در مطالب سایت

 

کلیه حقوق برای اینفو محفوظ است