✅ گزیدهای از کتاب «مصاحبه با بیگانه»
علوم فیزیکی دگماتیک در برابر نیروهای اصلی و بنیادی خلقت همانقدر غیرواقعی هستند که اعتماد شما به نغمه افسونگر یک شمن در حال بخور سوزاندن. نتیجه هر دوی اینها به دام افتادن و فراموشی است.
دانشمندان وانمود میکنند که میبینند، اما آنها فقط تصور میکنند که چیزی دیدهاند، و در واقع شبیه یک انسان نابینا، یک دانشمند تا زمانی که به کور بودن خود واقف نشود نمیتواند دیدن را یاد بگیرد . دادههای منابع زمینی شامل منبع خلقت نمیشود. آنها فقط شامل نتیجه یا فرآوردههای خلقت هستند حقایق علمی شامل هیچ نوع یادآوری از گذشته تقریباً بینهایت تجربه حیات نمیشوند. فروهر خلقت و وجود را نمیتوان از طریق لنزهای میکروسکوپی و تلسکوپ یا هیچ نوع مقیاس کیهان فیزیکی پیدا کرد. هیچکس نمیتواند عطر یک گل یا حس درد یک عاشق رها شده را با استفاده از متر و پرگار درک کند. یک فرد نابینا چگونه میتواند برای مشاهده ضریبهای نزدیک به بینهایت که شامل طیف نور هم میشود به دیگران تعلیم دهد؟ این تصور که میتوان کیهان را بدون درک ماهیت یک جاودان باشنده درک کرد همانقدر مزخرف است که تصور کنیم یک هنرمند لکه نقاشی است روی بوم خودش. خوانش روح توسط عملیات کنترل ذهن از طریق خرافات مذهبی که در ذهن انسانها فرو کردهاند به انحراف کشیده و در واقع به دام افتاده است. به شکل معکوس، خوانش روح و ذهن توسط دانشی که هر چیز غیرقابل اندازهگیری در جهان فیزیکی را حذف کرده ممنوع شده است. دانش، تبدیل به مذهب ماده و پرستش آن شده است. الگوی دانش این است که آفرینش همه چیز است و خالقی وجود ندارد. مذهب میگوید که خالق همه چیز است و آفرینشی وجود ندارد. آنها حائلهای دو طرف سلول زندان هستند. آنها جلوی مشاهده تمامی یک پدیده را به عنوان یک کل تعاملی میگیرند. بررسی آفرینش بدون شناخت روح - منبع آفرینش - بیهوده است. وقتی که شما به سوی لبه کیهان مورد تصور دانش بادبان میکشید، به درون یک مغاک تاریک، نیرویی بیرحم و فضایی ساکت و مرده کشیده میشوید. تصور شمایی که روی زمین هستید این است که اقیانوسهای ذهن و روح با هیولاهای غولآسا و مخوفی پر شدهاند که اگر شما بخواهید ورای امواج خرافات اقدامی بکنید، شمای موجود زنده را میخورند. سیستم زندان امپراتوری کهن مطلقاً تمایل دارد که جلوی شما را در مسیر خوانش روح خودتان بگیرد. آنها میترسند که شما در حافظهتان اربابان بردهداری را که شما را در زندان نگه داشتهاند ببینید. زندان سایههایی در ذهن شما پدید آورده که این سایهها عبارتند از دروغها و درد و گمگشتگی و ترس. این متن گفتگوی محقق یو.اف.او «بیل برنز» (Bill Birnes) است که با «جورج نوری» (George Noory) در مورد دریاسالار «جورج هوور» (George Hoover) از دفتر اطلاعات ناوبری آمریکا در حال صحبت است. «برنز» با «هوور» کمی قبل از فوتش در سال ۱۹۹۸ مصاحبه کرده بود. «هوور» بزرگترین راز ناوبری آمریکا را برای «برنز» برملا ساخته است. ▫️ جورج نوری: چیزی که ما در مورد موقعیتمان در رازول نمیدانیم این است که آیا اینها غیرزمینی بودهاند یا از درون کره زمین آمده بودهاند؟ یا اینکه از یک بعد دیگر وارد دنیای ما شده بودند؟ ما اینو نمیدونیم درسته؟ ▫️ بیل برنز: نه نمیدانیم. ولی تنها سرنخی که من دارم از یک مقام ناوبری آمریکا است. او از دفتر اطلاعات ناوبری آمریکا بود. نامش «جورج هوور» بود. ما قبلا درباره او صحبت کردهایم که گفت در «کورسوی» ناوبری بود و اینکه ارتش میدانست و گفت که خودش نیز میدانست که این موجودات غیرزمینی نبودند ولی آنان در واقع مسافران زمان بودند و بزرگترین راز این است که آنان از نسل ما بودند و از آینده آمده بودند و اینکه ما و آنان قدرتهای مشابه داریم و اینکه ترس اصلی دولت این بود که ما قادر هستیم که واقعیت اطرافمان را تغییر دهیم. ما همیشه دارای این قابلیت بودهایم. ما فقط نمیدانستیم که آن را چگونه به کار ببریم. و اگر نحوه استفاده از آن را یاد میگرفتیم و برای استفاده از آن آماده نشده بودیم، موجب ایجاد هرج و مرج میشدیم. و این بزرگترین رازی است که ناوبری آمریکا در نهایت متوجهش شد