اساس مراقبه - اینفو
طالع بینی

اساس مراقبه

از میان دانه هاي بسیار که در زمین پراکنده می شوند، فقط اندکی درخت می شوند. این امکان در تمام تخم ها هسـت :

 همگـی مـیتوانستند جوانه بزنند و درخت شوند و هر کدام به نوبۀ خود تخم هاي بسیاري را تولید کنند. یـک تخـم کوچـک، ایـن نیـرو و تـوان بالقوه را دارد که تمام یک جنگل را تولید کند، تمام این نیرو در آن هست که سراسر زمین را پر از درخت کند. ولـی همچنـین ایـن امکان هست که این دانه با چنین نیروي عظیم، نابود شود و هیچ چیز از آن بیرون نیاید. و این فقط ظرفیـت یـک دانـه بـود، انسـان توانی بس بیشتر از این دارد.

🌸یک دانه می تواند چیزي عظیم را بیافریند... اگر یک ذره اتم بتواند چنان نیروي انفجار اتمی را سبب شود... انرژي بسـیار عظیمـی از یک ذره تولید می شود. وقتی انسانی این گداختگی را در درون خودش، در آگاهیش تجربه کنـد، آنوقـت انـرژي و نـور تجربـه هـاي الوهیت هستند. ما الوهیت را از بیرون تجربه نمی کنیم. آن انرژي که ما توسط این انفجـار آگـاهی تولیـد مـی کنـیم، آن رشـد و آن شکوفایی وجود ما، خود همان انرژي الهی است، و شما براي این انرژي است که عطش دارید؛ براي همین است که به شـما خوشـامد می گویم.

 

ولی این به آن معنی نیست که چون شما اینجا آمده اید، همگی این عطش را دارید. این امکان هست که فقط به عنوان یک تماشاچی اینجا باشید. امکان دارد که فقط به سبب یک کنجکاوی مبهم اینجا باشید. و برای تماشاگران هیچ رازی برملا نخواهد شد. در زندگی، انسان برای هر چیزی که دریافت می کند باید چیزی بپردازد و چیزهای بسیاری باید فدا شوند. کنجکاوی ارزشی ندارد، برای همین است که کنجکاوی شما را به جایی نخواهد رساند. کنجکاوی به شما کمک نخواهد کرد که وارد مراقبه شوید.

🌸 چیزی که مورد نیاز است عطشی اصیل برای آزادی است، نه کنجکاوی. دیروز عصر به شخصی می گفتم که اگر نزدیک واحه ای باشی و از تشنگی در حال مرگ باشی............................ اگر عطشت چنان زیاد باشد که احساس کنی اگر آب به تو نرسد از تشنگی خواهی مرد و اگر در آن مرحله کسی به تو آبی تعارف کند به این شرط که پس از نوشیدن آن آب خواهی مرد، که بهای آن آب جانت خواهد بود، تو حتی حاضری آن شرط را بپذیری.

 

وقتی که مرگ قطعی است، آنوقت چرا پس از فرونشاندن عطشت نمیری؟ اگر این شوق شدید و این امید و آرزو را در درون داری، آنوقت در زیر چنان فشار عظیمی، آن دانه درونت شکفته شده و شروع به رشد کردن خواهد کرد. آن دانه به خودی خودش جوانه نخواهد زد، به شرایط خاصی نیاز دارد.

🌸 به فشار زیاد نیاز دارد، برای شکافتن آن پوسته سخت، به حرارتی بسیار زیاد نیاز است تا آن جوانه لطیف و ظریف درونش رشد کند. تمام ما این پوسته سخت را داریم و اگر بخواهیم از آن بیرون بیاییم، کنجکاوی صرف کفایت نخواهد کرد. پس این را به یاد داشته باشید: اگر فقط از روی کنجکاوی اینجا هستید، با همان کنجکاوی اینجا را ترک خواهید کرد، و برای کمک به شما هیچ راهی وجود ندارد.

 

و اگر همچون یک تماشاچی اینجا هستید، همچون یک تماشاچی از اینجا خواهید رفت و هیچ کاری برای شما نمی توان کرد. بنابراین الزامی است که هر یک از شما به درون خودش نگاه کند تا ببیند که آیا اشتیاقی اصیل برای الوهیت دارد یا نه. هر یک از شما باید این پرسش را از خودش بپرسد: "آیا می خواهم حقیقت را بدانم؟" خیلی روشن باشید که آیا عطش شما برای الوهیت اصیل است، آیا آرزوی حقیقت، سکوت و سرور را دارید؟ اگر نه، پس درک کنید که هر کاری در اینجا انجام دهید بی معنی خواهد بود و شما را به هیچ جا نخواهد رساند.

🌸 اگر تلاش های بی معنی شما بی اثر بودند، مراقبه مسئول آن نیست، شما مسئول آن هستید. بنابراین برای شروع، لازم است که در درون به دنبال یک جوینده اصیل باشید. و در موردش روشن باشید: آیا واقعا در جست و جوی چیزی هستید؟ و اگر هستید، آنوقت راهی برای یافتنش وجود دارد.

 

روزی بودا از یک روستا دیدار می کرد. مردی از او پرسید، "تو هر روز می گویی که همه می توانند به اشراق برسند. آنوقت چرا همه به اشراق نمی رسند؟" بودا پاسخ داد: "دوست من، یک کاری بکن: عصر که شد فهرستی از تمام افراد دهکده تهیه کن و خواسته های هر یک را در مقابل نامشان بنویس." مرد به روستا رفت و از همه پرسید.

🌸 روستایی کوچک بود و آنان پاسخ هایشان را دادند و او عصر نزد بودا بازگشت و آن فرست را به بودا نشان داد. بودا پرسید: "چه تعدادی از این مردم جویای اشراق هستند؟" مرد تعجب کرد زیرا حتی یک نفر هم نگفته بود که آرزوی اشراق را دارد. بودا گفت: "من می گویم که هر انسان قادر است به اشراق برسد، نمی گویم که هر انسانی خواهان آن است." اینکه هر انسانی قادر است به اشراق برسد با اینکه هر انسانی خواهان آن است بسیار متفاوت است.

 

اگر خواهانش هستید، آنوقت بدانید که ممکن هست. اگر طلب حقیقت دارید، هیچ نیرویی در این زمین وجود ندارد که مانع شما باشد. ولی اگر شوق حقیقت را ندارید، آنوقت باز هم نیرویی وجود ندارد که آن را به شما بدهد. بنابراین نخست باید بپرسید که آیا عطش شما برای حقیقت واقعی است یا نه. اگر هست، آنوقت مطمئن باشید که طریقی در دسترست هست. اگر نباشد، آنوقت راهی نیست، این عطش شماست که طریق شما به سوی حقیقت است.

🌸 دومین نکته ای که مایلم به عنوان مقدمه بگویم این است که شما غالب عطش چیزی را دارید، ولی امید آن را ندارید که خواسته تان را به دست آورید. آرزویی دارید، ولی نسبت به آن خوش بین نیستید. خواسته وجود دارد، ولی نوعی نا امیدی برای رسیدن به آن وجود دارد. حالا، اگر نخستین گام با خوش بینی برداشته شود، آنوقت گام نهایی نیز با خوش بینی برداشته خواهد شد. این نکته نیز باید درک شود: اگر نخستین گام بدون هیچ خوش بینی برداشته شود، آنوقت آخرین گام نیز در ناکامی برداشته خواهد شد.

 

اگر مایلید که گام نهایی در رضایت و توفیق برداشته شود، نخستین گام را باید با خوش بینی بردارید. می گویم که در طول این سه روز، و تا زنده هستم این را می گویم، باید نگرشی بسیار خوش بینانه داشته باشید. آیا واقف هستید که تا جایی کـه بـه وضـعیت آگـاهی شما مربوط است، خیلی از نتایج بستگی به این دارند که آیا اعمالتان ریشه در مثبت بودن دارند یا در منفی بودن؟ اگر از همان ابتـدا بدبین باشید، آنوقت مانند این است که روي شاخۀ درختی نشسته باشید و در همان حال مشغول بریدن آن شاخه باشید.

🌸 بنابراین به شما می گویم که در این جست و جو، باز بودن بسیار مهم است. خوش بین بودن به این معنی است که احساس کنی اگـر در تمام این زمین یک نفر بوده که حقیقت را درك کرده، اگر در تمام تاریخ بشر فقـط یـک نفـر بـوده کـه توانسـته سـرور و صـفاي الوهیت را تجربه کرده باشد، آنوقت دلیلی وجود ندارد که چرا شما نتوانید چنین تجربه اي داشته باشید. به آن میلیون ها انسان نگاه نکنید که زندگی شان سرشار از تاریکی است و امیدهایشان هرگز رنگ روز را به خود ندیده اند. به کسانی نگـاه کنیـد کـه در تـاریخ حقیقت را تجربه کرده اند. به آن تخم هایی نگاه نکنید که هرگز درخت نشده اند، که گندیده و فاسد شـده انـد . بـه آن تخـم هـایی بنگرید که توفیق یافته و الوهیت را تجربه کرده اند. و به یاد بسپارید، آنچه که براي آن دانه ها ممکن بوده، براي هر دانه نیـز ممکـن است. آنچه که یک انسان می تواند تجربه کند، هر انسان دیگر نیز می تواند تجربه کند. ظرفیـت شـما بـه عنـوان یـک دانـه، همـان ظرفیت بودا است، ماهاویرا یا کریشنا یا مسیح است.

 

تا جایی که به اشراق مربوط است، طبیعت تبعیضی نمی گذارد، هر انسان یک فرصت برابر دارد. ولی به نظر چنین نمی رسد زیـرا در میان ما، مردمان بسیاري هستند که هرگز سعی نکرده اند این امکان را به واقعیت برسـانند . بنـابراین خـوش بـین بـودن یـک الـزام اساسی است. این اطمینان را با خودتان حمل کنید که اگر یک نفر آرامش را تجربه کرده باشد، اگر یک نفـر توانسـته باشـد سـرور را تجربه کند، براي شما نیز ممکن است. با بدبین بودن خودتان را تحقیر نکنید. بدبین بودن نوعی توهین بـه خـود اسـت. ایـن بـه آن معنی است که تو احساس می کنی که ارزش تجربه کردن حقیقت را نداري. و من به شما می گویم که شما ارزش آن را داریـد و بـه یقین به آن خواهید رسید. امتحانش کنید و ببینید! تمام عمرتان را با نوعی ناامیدي سر کرده ایـد، اینـک در ایـن سـه روز اردوگـاه مراقبه احساسی از خوش بینی را پرورش دهید.

🌸 تا حدي که ممکن است خوش بین باشید که آن تجربۀ غایی برایتان رخ خواهـد داد و حتماً رخ خواهد داد. چرا؟ در دنیاي بیرون این امکان هست که با خوش بینی به سمت چیزي بروید و موفق نشوید. ولی در دنیـاي درون، خوش بینی ابزاري بسیار مفید است. وقتی پر از خوش بینی باشی، هر سلول بدنت سرشار از خوش بینی می شـود، هـر منفـد پوستت پر از خوش بینی می شود، هر نفست سرشار از خوش بینی می شود، هر فکرت از خوش بینی می درخشد، نیروي حیاتی ات از خوش بینی به تپش در می آید و ضربان قلبت سرشار از خوش بینی می شود. وقتی تمام وجـودت آکنـده از خـوش بینـی اسـت،
آنوقت در تو حال و هوایی می آفریند که آن تجربۀ غایی می تواند برایت روي بدهد. بدبینی نیز یک شخصیت می آفریند: شخصـیتی که در آن هر سلول می گرید، غمگین است، فرسوده است، نا امید است، بی جان است، گویی که انسان فقط به اسم زنده اسـت، ولـی در روح مرده است. اگر این شخص براي جست وجو عازم سفر شود.... و سفر در طریق روحانی بزرگترین سفر است، هـیچ انسـانی بـه چنان اوجی صعود نکرده است، هیچکس تا چنین اعماقی شیرجه نزده است. ژرفاي خود، ژرف ترین اسـت، و اوج آن بـالاترین اسـت.

گاهی درد و اندوه وجود داشتند، ولی اینک در من نه دردي هست و نه اندوهی. دیروز کسی پرسید، "مردم با شما از انـواع مشـکلات شان سخن می گویند. آیا این شما را ناراحت نمی کند؟" به او گفتم، "اگر مشکل مال خودت نباشد، آنوقت نمی تـوانی از آن مختـل شوي. اگر مشکل از آن دیگري باشد، اشکالی نیست. مشکل وقتی شروع می شود که آن مشکل را مشـکل خـودت بگیـري ." بـه ایـن معنا، من هیچ مشکلی ندارم. ولی نوعی دیگر از اندوه را تجربه می کنم و آن این است که مردمان زیادي را در اطراف خودم می بیـنم که به نظر می آید زیاد درد می کشند و مشکلات بسیار دارند و احساس می کنم که رنج و مشکلاتشان می تواند بـه آسـانی برطـرف شود. احساس می کنم که اگر آنان شروع کنند به در زدن، در برایشان به آسانی گشوده می شود. و با این وجود آنان فقـط در مقابـل در ایستاده اند و گریه می کنند. اینجاست که من نوعی بسیار متفاوت از درد و رنج را تجربه می کنم.

🌸 داستانی کوتاه پارسی وجود دارد: مردي نابینا و دوستش از کویري گذر می کردند. هر یک از آنان به سفري جداگانه می رفتند، ولـی در میان راه ملاقات کردند و آن مرد دیگر از آن مرد نابینا دعوت کرده بوده تا به او ملحق شود. آنان براي چند روز با هم بودنـد و بـا مرور زمان دوستی شان عمیق تر شده بود. یک روز صبح مرد نابینا زودتر از دوستش بیدار شد و دنبال عصایش گشت. زمسـتان بـود و شبی سرد و کویري و بسیار سرد. او عصایش را پیدا نکرد، ولی ماري در آنجا بود که به سبب سرما خشک شده بود. پس مرد نابینـا آن را برداشت و خدا را شکر کرد و گفت، "من عصاي خودم را گم کردم، ولی تو به من عصایی بهتر و نرم تر دادي." سـپاس خداونـد را به جاي آورد و گفت "تو بسیارمهربانی." سپس با عصایش به دوستش زد تا او را بیدار کند و گفت، "بیدار شو، صبح شده است."

من توصیه کردم که آن زن یک مراقبۀ کوچک انجام دهد که مفید خواهد بود. او آن آزمایش را شروع کرد. هفت روز بعد شـوهرش را ملاقات کردم و از او پرسیدم،"چه شد؟ همسرت چطور است؟" گفت، "پیشرفت زیادي نبوده، فقط بهتـر مـی خوابـد ." پـس از یـک هفته باز هم او را دیدم و پرسیدم، "آیا تغییري رخ داده؟" او گفت، "اوضاعش خیلی بهتر نشده، ولی قدري کمتر می ترسد!" باز هـم پس از یک هفته او را دیدم و پرسیدم، "آیا اتفاقی افتاده؟" او گفت، "چیز مهمی نیست، حالا بهتـر مـی خوابـد، کمتـر مـی ترسـد و دیگر داروهایش را نزدیک خودش نگه نمی دارد، خیلی زیاد نیست!" من به این، نگرش منفی می گویم. این

🌸 مرد حتی اگر تجربـه اي هم می داشت، قادر به دیدن آن نبود و آن را تشخیص نمی داد. و این نگرش در وجود او کار گذاشته شده است. این یعنـی کـه یـک شخص منفی هیچ چیز را تجربه نخواهد کرد و حتی اگر چیزي را تجربه کند، قادر به تشخیص آن نخواهد بود، و آن تجارب بیشتري که امکانش وجود داشت برایش دست نخواهد داد.

بیشتر مردم همچون قطعات چوب که روي آب رها باشند زندگی می کنند؛ فقط روي آب شناور هستند و هر کجا که رودخانـه آنـان را ببرد به همانجا می روند. اگر رودخانه آنان را به سمت ساحل ببرد، به سمت ساحل می روند، اگـر بـه میـان جریـان آب ببـرد، بـه همانجا می روند. گویی از خودشان حیاتی ندارند و مقصدي از خودشان ندارند. بیشتر ما همچون قطعه چـوبی شـناور روي رودخانـه زندگی می کنیم، هر کجا که زمان و شرایط ما را بردند، همانجا می رویم. تفکر در مورد زندگی و هدف آن به تو کمک می کنـد کـه جهت پیدا کنی؛ آیا می خواهی همچون یک قطعه چوب شناور روي آب زندگی کنی، آیا می خواهی همچـون برگـی خشـک در بـاد حرکت کنی و یا اینکه می خواهی همچون یک فرد، یک انسان، انسانی متفکر، کسی که در زنـدگی جهـت دارد، کسـی کـه تصـمیم گرفته که چه می خواهد بشود و چه باید باشد، کسی که زندگی و وقایع آن را در دستان خودش نگه داشته است باشی.

🌸 بزرگترین آفرینش انسان، خودش است؛ بزرگترین آفرینش او خودشناسی خودش است. هر چیز دیگر کـه خلـق کنـد، ارزش زیـادي نخواهد داشت. مانند کشیدن خطی بر روي آب خواهد بود. ولی چیزي که او در درونش خلق می کنـد، چیـزي کـه از خـودش مـی سازد، مانند حکاکی بر سنگ خواهد بود: هرگز نمی تواند پاك شود، براي همیشه با او خواهد بود. پس در مورد زندگیت فکر کن، آیـا قطعه چوبی شناور بر آب هستی؟ آیا برگی بی جان هستی که باد او را به هر سو می برد؟ اگر در این مورد بیندیشی، خواهی دید کـه همچون قطعه چوبی شناوري و همچون برگی بی جان روي زمین هستی که باد به هر کجا برود با خودش خواهد برد. اکنون خیابـان ها پوشیده از چنین برگ هایی هستند. آیا در زندگی هیچ پیشرفت آگاهانه اي داشته اي، یا که فقط توسط باد به جلو رفته اي؟

 

اگر باد تو را پیش رانده باشد، آیا به جایی رسیده اي؟ آیا هرگز کسی این گونه به جایی رسیده است؟ اگر در زندگی هدفی آگاهانـه انتخاب نشده باشد، انسان به هیچ کجا نخواهد رسید. عطش براي داشتن هدفی آگاهانه فقط وقتی در تو برمی خیزد که در این مورد فکر کنی، روي آن تامل و مراقبه کنی.

🌸 باید این داستان را در مورد بودا شنیده باشید. این داستانی است که چگونه بودا ترك دنیا کرد و چگونه یـک مرتـاض شـد و چگونـه شوق حقیقت در او برخاست. داستانی بسیار مشهور است و بسیار بامعنی. وقتی بودا به دنیا آمد، ستاره شناسان به والـدینش گفتنـد که روزي پسرشان یا یک پادشاه بزرگ و یک امپراطور خواهد شد و یا راهبی بزرگ. بنابراین پدرش ترتیبی داد که او هرگـز احسـاس اندوه نکند و به فکر ترك دنیا نیفتد. او برایش قصري ساخت با تمام تزیینات و هنرها و صنایع آن زمان با انواع وسایل رفاه و بـاغ هـا و..... و براي هر فصل یک کاخ ساخت و به تمام خدمتکاران دستور داد که بودا هرگز نباید گلی پژمرده ببیند، تا به فکرش نرسـد کـه گلها می توانند بمیرند و این پرسش: "آیا من نیز خواهم مرد؟" به فکرش نیاید. بنابراین در طول شب تمام برگ هاي پژمـرده از بـاغ جمع آوري می شدند. هر درخت ضعیفی را از ریشه در می آوردند و می بردند. فقط افراد جوان مـی توانسـتند در اطـراف او باشـند، مردمان سالخورده حق ورود نداشتند، زیرا شاید بودا به این فکر بیفتد که، "انسان پیر می شود... شاید من نیز روزي پیر شوم."

🌸 او تا وقتی که جوانی شده بود، هیچ چیز در مورد مرگ نمی دانست. هرگز چیزي در مورد مرگ نشـنیده بـود . او را از مـرگ دیگـران کاملاً بی خبر نگه می داشتند تا مبادا فکر کند، "اگر مردم می میرند، شاید من نیز روزي بمیـرم ." مـن سـعی دارم معنـی تعمـق را برایتان بگویم. تعمق کردن یعنی اندیشیدن در مورد هر چیزي که در اطراف شما روي می دهد. اگر در مقابل شما کسـی مـی میـرد،آنوقت تعمق کن که براي تو نیز روي خواهد داد. اگر کسی را می بینی که پیر شده است، آنوقت تعمق کن که این بـراي تـو نیـز رخ خواهد داد. پدر بودا سخت کوشید تا این تعمق در درون بودا اتفاق نیفتد، و من می خواهم شما هر کاري انجام دهید تـا ایـن تعمـق در شما اتفاق بیفتد. پدر بودا به هر وسیله اي متوسل شد تا او را از تعمق کردن باز بدارد، ولی با این وجود اتفاق افتاد.

 

اساس مراقبه فقط شامل محیط بیرونی تو است، و محیط شخصیت تو، بدن است. بنابراین پیرامون مراقبه فقط شامل بدن می شـود .

🌸 بنابراین نخستین گام براي مراقبه، با بدن شروع می شود. پس به یاد بسپار،هر گونه احساس منفی که نسبت به بدن خود داري کـه دیگران در تو حک کرده اند، آن ها را دور بینداز. در دنیاي مادي و همچنین دنیاي روحانی، بدن فقـط یـک وسـیله اسـت . بـدن نـه دشمن است و نه دوست. فقط وسیله اي است که میتوانی از آن خوب استفاده کنی و یا از آن بد اسـتفاده کنـی . توسـط بـدن مـی توانی هم درگیر زندگی مادي شوي و یا درگیر تجارب غایی شوي. بدن فقط یک ابزار است. در مـورد آن هـیچ فکـر اشـتباه نداشـته باش. مردم معمولاً فکر می کنند که بدن با ما مخالف است، یا اینکه گناه آلوده است، یا اینکه دشمن است و باید سرکوب شود!

🌸 من به شما می گویم که این ها افکاري اشتباه هستند، بدن نه دوست است و نه دشمن، چیزي است که تـو از آن مـی سـازي . بـراي همین است که بدن چنین اسرارآمیز است، بسیار خارق العاده است. در دنیا، هر اشـتباهی کـه صـورت گرفتـه، توسـط بـدن صـورت گرفته است و هر چیز درست که به وقوع پیوسته توسط بدن به وقوع پیوسته است. بـدن تنهـا وسـیله و ابـزار اسـت . بنـابراین بـراي مراقبه لازم است که به بدن توجه کنید، زیرا بدون اینکه نخست این وسیله را مرتب کنید، نمی توانید پیشـرفتی داشـته باشـید . اگـر بدن در وضعیت مناسبی نباشد، نمی توانید پیشرفت کنید. بنابراین نخستین گام پاکسازي بدن است؛ هر چـه بـدن پـاك تـر باشـد، رفتن به اعماق درون آسان تر خواهد بود.

🌸 پاکسازي بدن یعنی چه؟ نخستین معنی این است که نباید هیچگونه اختلال، مانع یـا گـره در سیستم بدن وجود داشته باشد، آنوقت بدن پاك است. سعی کن درك کنی که این موانـع و ایـن گـره هـا از کجـا وارد بـدن مـی شوند. اگر بدن بدون مانع باشد، اگر هیچ اختلالی نداشته باشد و مشکلی نداشته باشد، آنوقت بدن خالص است و بـه تـو کمـک مـی کند که به درون بروي. ولی اگر بسیار خشمگین باشی، اگر خشمگین باشی ولی آن را اظهار نکنی، گرماي ایـن خشـم در قسـمتی از بدنت انباشته می شود و تولید یک مانع می کند. باید دیده باشید که خشم چگونه می تواند به عصبیت و به بیماري منتهی شود.

🌸 تحقیقات اخیر بر روي بدن انسان نشان می دهد که از هر یکصد بیماري، نیمی از آن به بدن مربوط نیست، بلکه ذهنی هستند. ولـی این اختلال ذهنی به بدن منتقل می شود و اگر بدن دچار اختلال شود و سالم نباشد، آنوقت تمام سیسـتم بـدنی سـخت و ناخـالص می شود. تمام مکاتب روحانی و مذاهب مختلف آزمایشات باور نکردنی و انقلابی در مورد پاکسازي بدن ابداع کـرده انـد و درك ایـن آزمایشات مفید خواهد بود. اگر این روش ها را آزمایش کنید، ظرف چند روز کشف خواهید کرد که بـدنتان چقـدر اسـرارآمیز اسـت .

🌸 دیگر بدنتان همچون یک دشمن جلوه نخواهد کرد، بلکه معبدي خواهد شد که الوهیت در آن منـزل مـی کنـد . آنوقـت دیگـر بـدن دشمن نیست، بلکه یک دوست است و نسبت به آن شاکر خواهید بود. بدن وجود تو نیست. از ماده تشکیل شده است. تو و بـدنت بـا هم تفاوت دارید. می توانی از آن بسیار استفاده کنی و آنوقت از آن سپاسگزار خواهی شد، نسبت به آن مدیون خواهی بود زیرا بسیار حمایت کننده است. 

 

تیم تولید محتوا
برچسب ها : هیچ
تاریخ انتشار :
سوالی دارید؟

این مطلب چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ امتیاز بدید.

  • مقاله فعلا 3.50/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

 میانگین رتبه : 3.5   از  5 (2 رای ثبت شده)

جهت دریافت جدیدترین داستان هااپلیکیشن اینفو را بر روی گوشی موبایل و تبلت خود نصب نمایید

آخرین مطالب ارسالی)
آخرین مطالب ارسالی

نوشتن نظر


 
 
 من را بیاد بیاور

اولین حرف کلمه bnmkoy چیست?