چون به طوف خود بطوفي، مرتدي
(مثنوي معنوي دفتر اول بيت 2205)
بايد تفاوت قائل شويم بين سماع جوششي و سماع كوششي. سماع مولوي، يك سماع جوششي بود، به همين خاطر خود مولوي در كتاب مثنوي معنوي مي گويد، اگر به دور خود بچرخي، مرتد و كافر هستي، چون عامل اصلي رقص سماع، عشق است، عشق الهي. ولي بعد از مولوي، مولويه چرخيدند و چرخيدند و هنوز هم مي چرخند بدون اينكه به كلام خود مولوي گوش دهند. آنها نه به خاطر عشق، كه به سبب هاي ديگري مي چرخند به همين خاطر، مولويه بعد از مولوي، روح دروني سماع را نداشت و فقط پوسته بي جان بيروني آن بر جاي مانده بود. به همين جهت نيز، مولويه مولوي ديگري نتوانستند به وجود آورند. ولي شمس با عشقي كه در درونش داشت، وجود خاموش مولوي را منور و درخشان كرد، به گونه اي كه اين عشق، آتش در سوختگان عالم زد و هنوز هم مي زند.
چون به طوف خود بطوفي، مرتدي